حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه
حزن بانوان بنیهاشم هنگام تصمیم امام حسین(ع) به ترک مدینه
هنگامی که امام تصميم به ترک مدينه و پناه بردن به مکه گرفت، بانوان خاندان عبدالمطلب، در حالی که به شدت محزون و متأثر بودند، جمع شدند؛ زيرا خبرهای بسياری از رسول خدا صلی الله عليه و آله در مورد کشته شدن فرزندش حسين عليهالسلام، به آنان رسيده بود.
آنها شروع به نوحه سرايی نمودند و صدايشان به گريه بلند شد. منظرهای هراسانگيز بود، حضرت حسين عليهالسلام با ارادهای محکم، روی به آنان کرد و فرمود: «شما را به خدا! اين کار را که معصيت خداوند و پيامبر میباشد، آشکار نکنيد.»
دلهايشان به درد آمد و فرياد زدند: «نوحه سرايی و گريه را برای چه کسی میخواهيم، امروز نزد ما همانند روزی است که رسولخدا صلی الله عليه و آله، علی، فاطمه و حسن درگذشته بودند… خداوند ما را فدای تو قرار دهد، ای محبوب نيکان!…»
يکي از عمههای آن حضرت به سوی او آمد در حالی که چهرهاش برافروخته شده بود. با صدايی که از گريه مرتباً قطع میشد، گفت: هاتفی را شنيدم که میگفت:
«و ان قتيل الطف من آل هاشم اذل رقاباً من قريش فذلت.»
«آن کشته سرزمين طف، از خاندان هاشم، گردنهايی از قريش را به ذلّت نشاند و آنها خوار شدند.»
امام عليه السلام او را آرام کرد و دستور به شکيبايی داد همان گونه که ديگر بانوان از خاندان عبدالمطلب را چنين امر فرموده بود.
📚منبع
مقتل حضرت حسين عليهالسلام، مقرم، ج۵، ص ۱۳
وداع امام حسین(ع) با قبر رسول خدا(ص)
از ابوسعید مقبرى نقل شده است که در مسجد مدینه امام حسین(ع) را دیدم در حالى که خرامان خرامان مىرفت و این اشعار «یزید بن مفرغ» را مى خواند:
لاَذْغَرْتُ السَّوامَ فی فَلَقِ الصُّبْحِ
مُغیراً، وَ لا دُعیتُ یَزیدا
یَوْمَ أُعْطى مِنَ الْمَهابَةِ ضَیْماً
وَ الْمَنایا یَرْصُدْنَنی أَنْ احیدا
من آن نیستم که گلّههاى آرام شتر را در سپیده دم آسوده بگذارم و اگر از بیم، تن به بیدادگرى دهم و ترس از مرگ، مرا از راه به در برد، نامم یزید (نام شاعر) نباشد.»
با خود گفتم: به خدا سوگند! به یقین امام(ع) از خواندن این شعر مقصودى دارد و مىخواهد چنین بگوید که اگر تسلیم خواستههاى یزید شوم من حسین فرزند پیامبر نخواهم بود. (۱)
امام حسین(ع) شبانگاه کنار قبر جدّش رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رفت و عرض کرد:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّهِ! أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ فاطِمَةَ، أَنَا فَرْخُکَ وَابْنُ فَرْخَتِکَ، وَ سِبْطُکَ فی الْخَلَفِ الَّذی خَلَّفْتَ عَلى أُمَّتِکَ، فَاشْهَدْ عَلَیْهِمْ یا نَبِىَّ اللّهِ. أَنَّهُمْ قَدْ خَذَلُونی وَ ضَیَّعُونی وَ أَنَّهُمْ لَمْ یَحْفِظُونی، وَ هذا شَکْواىَ إِلَیْکَ حَتّى أَلْقاکَ.»
«سلام بر تو اى رسول خدا! من حسین پسر فاطمهام؛ منم فرزند دلبند تو و فرزند دختر تو و من سبط تو هستم که مرا میان امّت به یادگار گذاشتى.»
«اى پیامبر خدا! گواه باش که آنان دست از یارى من برداشتند و مقام مرا پاس نداشتند؛ این شِکوه من است نزد تو، تا آنگاه که تو را ملاقات کنم.»
سپس امام برخاست و به نماز ایستاد و پیوسته در رکوع و سجود بود. (۲)
چون شب دوم شد امام(ع) بار دیگر کنار قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و دو رکعت نماز گزارد و پس از آن عرضه داشت:
«اَللّهُمَّ! إِنَّ هذا قَبْرُ نَبِیِّکَ مُحَمَّد وَ أَنَا ابْنُ بِنْتِ مُحَمَّد وَ قَدْ حَضَرَنِی مِنَ الاَْمْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ، اَللّهُمَّ! وَ إِنِّی اُحِبُّ الْمَعْروُفَ وَ أَکْرَهُ الْمُنْکَرَ، وَ اَنَا أَسْأَلُکَ یا ذَالْجَلالِ وَ الاِکْرامِ بِحَقِّ هذَا الْقَبْرِ وَ مَنْ فیهِ مَا اخْتَرْتَ مِنْ أَمْری هذا ما هُوَ لَکَ رِضىً.»
«بار الها! این قبر پیامبر تو محمّد(صلى الله علیه وآله) است و من فرزند دخت محمّدم. از آنچه براى من پیش آمده است آگاهى. خدایا! من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم. من از تو اى خداوند صاحب جلال و بزرگوارى مىخواهم به حقّ این قبر و کسى که در آن است راهى را که خشنودى تو در آن است برایم مقرّر دارى.»(۳)
نقل شده است در این هنگام براى مدّتى کوتاه، خواب چشمان امام(ع) را فرا گرفت؛ پس از بیدارى برخاست با قبر جدّش وداع کرد و عرضه داشت: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یا رَسُولَ اللّهِ لَقَدْ خَرَجْتُ مِنْ جَوارِکَ کُرْهاً، وَ فُرِّقَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ حَیْثُ أَنِّی لَمْ أُبایِعْ لِیَزیدَ بْنِ مُعاوِیَةَ، شارِبِ الْخُموُرِ، وَ راکِبِ الْفُجُورِ، وَ ها أَنَا خارِجٌ مِنْ جَوارِکَ عَلَى الْکَراهَةِ، فَعَلَیْکَ مِنِّی اَلسَّلامُ.»
«پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا! من به ناچار از جوار قبر تو خارج مىشوم. میان من و تو جدایى افتاد؛ زیرا من دست بیعت به یزید بن معاویه، آن مرد شرابخوار و فاجر ندادم. اکنون با ناراحتى تمام از نزد تو بیرون مىروم. خدا حافظ اى پیامبر خدا.» (۴)
📚منبع
(۱) مقتلالحسین، خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۶؛ تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۲۵۳
(۲) مقتلالحسین، خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۶؛ فتوح، ابن اعثم، ج ۵، ص ۲۶
(۳) مقتلالحسین، خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۶؛ فتوح، ابن اعثم، ج ۵، ص ۲۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۴، ص ۳۲۸
(۴) مقتل، ابی مخنف، ص ۱۵؛ فتوح، ابن اعثم، ج ۵، ص ۱۹
امام حسین(ع) مدینه را به قصد مکه ترک کرد
یزید پس از رسیدن به حکومت نامهای به ولید بن عتبة بن ابی سفیان -حاکم وقت مدینه- نوشت و از او خواست از مردم مدینه به خصوص از امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن عمر برایش بیعت بگیرند.(۱)
ولید به پیشنهاد مروان بن حکم آنان را به دارالاماره فرا خواند.(۲)
امام حسین(ع) به دار الاماره رفت.
ولید ضمن با خبر کردن ایشان از مرگ معاویه، از ایشان خواست که با یزید بیعت کند. امام(ع) از او فرصت خواست و ولید نیز موافقت کرد.(۳)
عصر روز بعد از ملاقات امام، حاکم مدینه، مأموران خود را به منزل حضرت فرستاد تا جواب حضرت را دریافت کنند.(۴)
امام آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت عوامل حکومتی همراه بود.(۵) امام حسین(ع) همان شب ـ یعنی شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب ـ مدینه را به قصد مکه ترک کرد.
📚منبع
(۱) تاریخ الامم و الملوک(تاریخ الطبری)، طبری، ج۵، ص۳۳۸
(۲) همان
(۳) ارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۳۳
(۴) ارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص ۳۴
(۵)تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، طبری، ج۵، ص ۳۴۱
(۶) همان
امام حسین(ع) نزد قبر مادر و برادر رفت و وداع کرد
قبل از خروج از مدینه، امام حسین(ع) بر مزار رسول خدا(ص) و مادر عزیز و برادر بزرگوارش حاضر شد و با آنان وداع نمود و از دست این قوم ظالم و جهل مردم شکایت نموده و از خدا گشایش در کارها و رضایت او را مسئلت کرد. (۱)
در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت دو شب متوالی را در کنار قبر رسول خدا(ص) بیتوته کردند.
ایشان قبل از آنکه شب دوم به خانه برگردند در نیمههای شب به حالت خواب فرو رفتند در این هنگام جدش -رسول خدا(ص) را ملاقات نمودند. پیامبر(ص) ایشان را در آغوش کشیده و به سینه چسباندند و سپس چشم مبارک حضرت را بوسیدند و فرمودند:
«پدرم به فدایت؛ تو را به زودی در میان امتی که امید شفاعت از من دارند، آغشته به خون میبینم؛ اما هیچ نفعی نزد خدا ندارند. پسر جانم تو به نزد پدر، مادر و برادرت میآیی که همه مشتاق تو هستند و بدان که در بهشت درجاتی داری که بدون شهادت به آنها نمیرسی.»
پس از این خواب حضرت به خانه برگشتند و خواب خود را برای اهلبیت خود و بنیعبدالمطلب باز گفت و آنان بسیار گریستند.
امام عزم خروج از مدینه را کرد، ایشان شب هنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خواند و وداع کرد و صبح به خانه برگشت. (۲)
📚منبع
(۱) مقتل الحسین (علیهالسّلام)، خوارزمی، ج۱، ص ۱۸۷
(۲) الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج۵، ص ۱۸
اکنون بهسوی مکه میروم
میان راه مکه، امام و همراهانش با عبدالله بن مطیع، دیدار کردند. (بیشتر منابع، محل ملاقات عبدالله بن مطیع با امام حسین(علیهالسّلام) را بین مدینه و مکه دانستهاند؛ ولی در برخی از منابع تاریخی، محل ملاقات میان مکه و کوفه ثبت شده است. از این رو، نمیتوان به دقت، محل ملاقات را تعیین کرد.) عبدالله خدمت امام رسید و به ایشان عرض کرد: فدایت شوم! کجا میروی؟
فرمود: «اکنون به سوی مکه میروم و پس از آن از خدا طلب خیر میکنم.»
گفت: خدا، برای تو خیر بخواهد و ما را فدای تو کند! اگر به مکه رفتی، مبادا به کوفه نزدیک شوی که شهری است شوم! پدرت، آن جا کشته شد؛ آنان برادرت را بی یار و یاور گذاشتند و به غافلگیری ضربتی به وی زدند که نزدیک بود او را بکشد. در حرم بمان که به خدا قسم سرور عربی؛ مردم حجاز هیچ کس را به جای تو بر نمیگزینند و مردم از هر سو به سمت تو میآیند. عمو و داییام به فدایت! از حرم خدا دور مشو که اگر نابود شوی پس از تو ما به بردگی کشیده میشویم.
امام حسین (ع) راه پیمود تا اینکه پس از پنج روز راهپیمایی، در روز سوم شعبان سال شصت به مکه رسید.
امام (ع) چون به نزدیک مکه رسید و کوههای شهر را از دور دید، شروع به تلاوت این آیه از قرآن نمود: «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل.» (سوره قصص /آیه ۲۹)
و هنگامی که موسی (ع) متوجه [شهر] مدین شد گفت: «امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست، هدایت کند.»
امام حسین (ع) وارد شهر شد و مورد استقبال گرم مردم مکه و حجاج بیت الله الحرام قرار گرفت.
📚منبع
الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج۵، ص ۲۳
تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، طبری، ج۵، ص ۳۸۱
امام حسین(ع) محل شهادتش را به ام سلمه نشان داد
به نقل از امام باقر عليهالسلام: «هنگامىكه حسين عليهالسلام خواست به سوى عراق برود، اُمّ سلمه ـ كه خدا از او خشنود باد ـ به سوى او فرستاد. امّ سلمه ، كسى بود كه او را پرورش داده بود و حسين عليهالسلام ، محبوب ترينِ افراد نزد او بود و امّ سلمه دلسوزترينِ اشخاص نسبت به حسين عليهالسلام بود و در نزدش ، در شيشهاى ، تربت حسين عليهالسلام ، بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن را به وى سپرده بود.
پرسيد: «اى پسر عزيزم! آيا مىخواهى [از مدينه] خارج شوى؟» به او فرمود: «اى مادر! مىخواهم به عراق بروم.» اُمّ سلمه گفت: «من خداى متعال را به يادت مىآورم كه مبادا به سوى عراق بروى.» فرمود: «چرا، اى مادر؟»
اُمّ سلمه گفت: شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد: «فرزندم حسين، در عراق كشته مىشود.» اى پسر عزيزم! تربتت در شيشهاى دربسته، نزد من است كه پيامبر خدا، آن را به من سپرد. حسين عليهالسلام فرمود: «اى مادر! به خدا سوگند، من كشته مىشوم و از قضا و قدر و حكم واجب و قطعىِ خداى متعال، نمىگريزم.»
اُمّ سلمه گفت: «شگفتا! اگر [مى دانى كه] كشته خواهى شد، كجا [و چرا ]مىروى؟» فرمود: «اى مادر! اگر امروز نروم، فردا مىروم و اگر فردا نروم، پس فردا خواهم رفت. اى مادر! به خدا سوگند كه از مرگ، گريزى نيست. من، جايى را كه در آن كشته مىشوم و روز آن را و حتّى لحظه شهادتم را و چالهاى را كه در آن دفن خواهم شد، همانگونه مىشناسم كه تو را مىشناسم، و همانگونه به آن مىنگرم كه به تو مىنگرم.»
اُمّ سلمه گفت: «تو آن را ديدهاى؟» فرمود: «اگر دوست دارى كه جايگاه آرميدنم و مكان [شهادت] خود و يارانم را نشانت بدهم، چنين كنم.» اُمّ سلمه گفت: «[آرى] مىخواهم.» ايشان تنها يك بسم اللّه گفت و زمين برايش فرو نشست [و هموار شد] تا آنكه جايگاه آرميدن و مكان [شهادت ] خود و يارانش را به امّ سلمه نشان داد و از همان تربت، به او داد.
امّ سلمه آن را با تربتى كه [از زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ]نزدش بود، مخلوط كرد. سپس حسين عليهالسلام بيرون آمد و به او فرمود: «من، روز عاشورا كشته مىشوم.»
همان شبى كه صبحش حسين عليهالسلام كشته شد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پريشان و گريان و غبارآلوده، به خواب اُمّ سلمه آمد. اُمّ سلمه گفت: «اى پيامبر خدا! چرا تو را گريان و غبارآلوده و پريشان مىبينم؟»
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هم اكنون، پسرم حسين و يارانش را به خاك سپردم.»
امّ سلمه ـ كه خدا از او خشنود باد ـ بيدار شد و با بلندترين صدايش فرياد زد و گفت: «واى پسرم!» ساكنان مدينه، گرد آمدند و به او گفتند : چه پيش آمدهاست؟
اُمّ سلمه گفت: «پسرم حسين بن على، كشته شد.» به او گفتند: از كجا مىدانى؟ اُمّ سلمه گفت:
«پيامبر خدا، گريان و پريشان و غبارآلوده، به خوابم آمد و به من خبر داد كه همان ساعت، حسين و يارانش را به خاك سپرده است.»
آنان گفتند: اينها خوابهاى پريشان است.
اُمّ سلمه گفت: «بِايستيد! تربت حسين، نزد من است.» سپس شيشهاى براى آنان آورد كه خون تازه در آن بود.
📚منبع
الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص ٣٣٠
خروج امام حسین(ع) از منظر احمد خوارزمی
امام حسین(ع) پس از آنکه از مجلس ولید بیرون آمد، تصمیم گرفت که مبارزه با یزید را ادامه بدهد اما نه در مدینه؛ لذا جهت خداحافظی با رسول خدا صلی الله علیه وآله کنار قبر آن حضرت حاضر شد و فرمود: «السلام علیک یا رسول الله، من حسین، پسر فاطمه، فرزند تو و نوه تو که مرا میان امت به یادگار گذاشتی هستم. شاهد باش که آنها دست از یاری من برداشتند و مقام مرا پاس نداشتند، این شِکوه من نزد توست تا زمانی که تو را ملاقات کنم.»
📚منبع
مقتل خوارزمی، احمد خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۶