گریه ام البنین(س)/2
بشیر، از حسین(ع) مرا خبر ده
پس از واقعه کربلا بشیر به فرمان امام سجاد(علیه السلام) وارد مدینه شد تا خبر بازگشت اسرای آل الله(ع) را بدهد، در راه ام البنین(س) به بشیر برخورد فرمود:
«ای بشیر از امام حسین(ع) چه خبر داری؟»
بشیر گفت: ای ام البنین خدا تو را صبر دهد که عباست کشته شد.
ام البنین(س) فرمود: «از حسین مرا خبر ده.»
بدین گونه بشیر خبر شهادت یک یک فرزندانش را به او داد اما ام البنین(س) پیاپی از امام حسین(ع) خبر میگرفت و میگفت فرزندان من و آن چه در زیر آسمان است فدای حسینم باد و چون بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحهای کشید و گفت: «ای بشیر رگ قلبم را پاره کردی! و صدا به ناله و شیون بلند کرد.»
معاویة بن عمار از امام صادق (ع) روایت کرده که ام البنین به بقیع میرفت و بر پسران خویش شیون میکرد، نالهای غم انگیز و جانگداز که مردم بر گرد او جمع میشدند و گوش میدادند و گریه میکردند. حتی مروان هم که از بزرگترین دشمنان خاندان رسالت بود میآمد و زاری او را میشنید و با آن سنگدلی گریه میکرد.
📚منبع
مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص ۸۵
مرثیه حضرت ام البنین(س) در ماتم شهادت فرزندان خود
حضرت امّ البنین(س) در ماتم حضرت عباس(ع) و سه فرزند دیگر خود به بقیع میرفت و چنان ندبه و گریه میکرد که هر شخصی از آنجا میگذشت گریان میشد. مروان بن حکم که از بزرگترین دشمنان خاندان نبوّت بود، چون بر ماتم امّ البنین(س) عبور میکرد، از اثر گریه او گریه میکرد و این اشعار از امّ البنین(س) در مرثیه قمر بنیهاشم(ع) و دیگر پسرانش روایت شده است:
«يَا مَنْ رَأَى الْعَبَّاسَ كَرَّ عَلَى جَمَاهِيرِ النَّقَدِ
وَ وَرَاهُ مِنْ أَبْنَاءِ حَيْدَرَ كُلُّ لَيْثٍ ذِي لَبَدٍ»
«ای که عباس را دیدی حمله میکرد بر تودههای فرومایه و از فرزندان حیدر هر شیر یال داری دنبال او بود.»
«أُنْبِئْتُ أَنَّ ابْنِي أُصِيبَ بِرَأْسِهِ مَقْطُوعَ يَدٍ
وَيْلِي عَلَى شِبْلِي أَمَالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ»
«خبردار شدهام که به سر فرزندم ضربت وارد شده درحالیکه بریده دست بود وای بر من بر شیر بچهام که ضربت عمود سرش را خمیده کرد.»
«لَوْ كَانَ سَيْفُكَ فِي يَدِيْكَ لَمَا دَنَا مِنْهُ أَحَدٌ»
«اگر شمشیرت در دستت بود کسی نمیتوانست به تو نزدیک شود.»
و نیز از اوست:
«لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ»
«وای بر تو مرا دیگر مادر پسران مخوان
که مرا به یاد شیران بیشهام میاندازی»
«كَانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ»
«مرا پسرانی بود که به آنان خوانده میشدم اما امروز برای من پسرانی نیست.»
«أَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ»
«چهار پسر مانند کرکسان بلندیها که با بریده شدن رگ حیات یکی پس از دیگری به مرگ پیوستند.»
«تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعاً طَعِينَ»
«نیزهها بر پیکرهایشان ستیزه داشتند
همه آنان با تن مجروح به خاک افتادند.»
«يَا لَيْتَ شِعْرِي أَكَمَا أَخْبَرُوا بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِينِ»
«ای کاش میدانستم آنچنان است که خبر دادند؟
این که دست عباسم بریده شده بود؟»
📚منبع
سفینة البحار، شيخ عباس قمی، ج١، ص٥١٠
مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانی، ص٨٥
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج۱، ص۹۱۱
احوال حضرت ام البنین(س) پس از شنیدن شهادت امام حسین(ع) در کربلا
امالبنین(س) در واقعه کربلا حضور نداشت. هنگامی که کاروان اسیران کربلا وارد مدینه شد و او از شهادت فرزندانش باخبر شد از سرنوشت امام حسین(ع) پرسید و وقتی که خبر شهادت امام حسین(ع) را هم شنید گفت:
«اِنَّ اَولادِی و مَن تَحتَ الخَضراءِ، کُلُهُم فِداءًا لِابی عبدِ اللهِ الحُسَینِ.»
«ای کاش فرزندانم و تمامی آنچه در زمین است فدای حسین میشد و او زنده میماند.»
📚منبع
ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاتی، ج۳، ص۲۹۳
حضرت ام البنين(س) و خبر شهادت فرزندانشان
پس از واقعه جانسوز كربلا كاروان اهل بيت(ع) پس از حضور افشاگرانه در كوفه و شام، به سوى مدينه فرستاده شدند. وقتى نزديک مدينه رسيدند، امام سجاد(ع) فرود آمده و بار شترش را پايين كشيد. خيمهاى براى خويش نصب كرده و فرمود: «اى بشير! خدا پدرت را رحمت كند. ايشان شاعر خوبى بود. آيا تو نيز از شاعرى بهره بردهاى؟»
بشير عرض كرد: آرى!
امام(ع) فرمود: «پس به مدينه برو و خبر شهادت پدر و عزيزانم را به اهل مدينه برسان.»
بشير با اين امر و مأموريت امام(ع) بر اسب سوار شد و با سرعت خود را به مدينه رساند و وارد مسجد النبى صلى الله عليه و آله شد. صدا را به گريه بلندكرد و با حالتى غمناک، با دو بيت شعر به انتظار تلخ اهل مدينه پايان داد:
يا اَهْلَ يَثْربَ لا مُقَام لَكُمْ بِهَا
قُتِلَ الحسينُ فَأَدْمَعى مِدْرارُ
الجِسْمُ مِنْهُ بِكَربَلاءَ مُضَرَّجُ
و الرَّأسُ مِنْهُ عَلَى القَنَاةِ يُدارُ
يعنى: «اى اهل مدينه! ديگر در مدينه نمانيد زيرا حسين(ع) كشته شد. پس فراوان اشک بريزيد. بدن حسين(ع) در كربلا، در خاک و خون غلتيد، در حالى كه سرش بر بالاى نيزه به اين شهر و آن شهر برده مى شد.»
با اعلام اين خبر، مدينه يكپارچه در عزا و شيون فرو رفت. زنان از خانههاى خود بيرون آمدند، صورتهايشان را مىخراشيدند و نوحه و ماتم سر مىدادند و بر مظلوميت حضرت سيدالشهدا(ع) و يارانش مىگريستند.
در اين هنگام در بين آن همه شور عزا و ماتم حضرت ام البنين(س) خود را به بشير رساند و فرمود: «بشير! از حسين برايم بگو.»
بشير عرض كرد: در سوگ چهار فرزند شجاعت به تو تسليت مى گويم.
ام البنين(س) به بشير خيره شد و دوباره تكرار فرمود: «بشير گفتم از حسينم چه خبر آوردى؟ حسينم چه شد؟ فرزندانم همگى فداى حسين(ع) باد.»
بار دیگر فرمود:
«أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین، …أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین.»
حضرت ام البنین(س): «از ابا عبدالله الحسین(ع) به من خبر بده! …فرزندانم و تمام کسانی که زیر آسمان کبودند، همه به فدای ابا عبدالله الحسین(ع) باد!» (۱)
اگر حسين(ع) زنده باشد، كشته شدن چهار فرزندم برايم آسان است.
وقتى بشير خبر شهادت امام حسين(ع) را اعلام كرد، حضرت ام البنين(س) در حالى كه بسيار منقلب شده بود گفت: «قد قطعت نياط قلبى، اى بشير! با اين خبر بندهاى دلم را پاره پاره كردى.» (۲)
📚منبع
(۱) منتهی المقال، ابوعلی حائری، ج ۲، ص ۷۰
تذکرة الشهداء، ملا حبیب الله شریف کاشانی، ص ۴۴۳
(۲) لهوف، سید بن طاووس، ص ۱۴۳
رياحين الشريعه، ذبیح الله محلاتی، ص ۲۹۳
من آمدهام تا کنیز فرزندان شما باشم
او هيچ گاه خود را در منزل على بن ابى طالب(ع) جانشين حضرت فاطمه زهرا(س) نمىدانست بلكه همواره خود را به عنوان كنيز و خدمتگزار حضرت فاطمه زهرا(س) و فرزندان آن حضرت قلمداد مىكرد. بعد از مدتى زندگى مشترک با حضرت على بن ابى طالب(ع) خدمت آن حضرت عرض كرد: «اگر اجازه بفرماييد ديگر من را فاطمه صدا نكنيد.»
وقتى حضرت على بن ابى طالب(ع) علت اين درخواست را پرسيدند، عرض نمود: «من به اين خانه آمدهام تا نوكرى فرزندان شما را بكنم نه اين كه جاى مادرشان را بگيرم.» در اين جا حضرت على(ع) به ايشان فرمودند: «شما را ام البنين مى خوانم.»
ايشان با تعجب عرض كرد: «آقا من كه الان پسرى ندارم كه شما اين كنيه را بر من گذاشتيد!!»
آن حضرت با لبخند دلنشينى فرمودند: «خدا به تو مرحمت خواهد كرد.»
وقتى ايشان را به منزل حضرت على بن ابى طالب عليهالسلام مىآوردند، در نزديكى منزل ايشان توقف كرد و سراغ فرزندان حضرت فاطمه زهرا(س) را گرفته و آنها را طلب نمود. وقتى حسنين عليهمالسلام و زينب و ام كلثوم عليهماالسلام نزد او آمدند به آنان عرض كرد: «عزيزانم، من نيامدهام تا جاى مادر شما را بگيرم بلكه آمدهام تا كنيز و خدمتگزار شما باشم و تا شما عزيزانم اجازه ورود به اين خانه را به من ندهيد هرگز وارد خانه شما نخواهم شد.»
در آن زمان بعضى از فرزندان حضرت فاطمه زهرا(س) بيمار بودند و حضرت ام البنين(ع) بلافاصله بعد از ورود به منزل على بن ابى طالب(ع) با محبت تمام به پرستارى و مداواى آنها پرداخت.
📚منبع
الخصائص العباسيه، محمد ابراهیم کلباسی نجفی، ص ۲۵
ارادت حضرت ام البنين(س) به حسين بن على(ع)
كنيز حضرت ام البنين(س) مىگويد: من منزل را هر روز خودم جارو مىكردم ولى در آن روز ايشان امر فرمودند: «خودم مىخواهم خانه را جارو كنم، زيرا عزاداران حسين(ع) مىخواهند بيايند.» لذا بعد از نظافت، هنگام ورود مهمانها شخصا به استقبال آنها رفته و با مشت به سينه مىزد و نواى وا اماما و واسيدا سر مىداد.
حضرت ام البنين(س) و حضرت زينب كبرى(س) يكديگر را در آغوش كشيدند، حضرت زينب كبرى(س) يكى يكى نام پسران حضرت ام البنين(س) را صدا مىزد و مىفرمود: «وا اخاه، وا عباسا، وا اخاه وا جعفرا و…»
حضرت ام البنين(س) فقط مىفرمود: «وا اماما وا حسينا.» و به اين صورت مردم متوجه شدند كه حضرت ام البنين(س) بزرگترين مصيبتش مصيبت امام زمانش بوده و هست.
بعد مهمانها نشستند، حضرتام البنين(س) از حضرت زينب كبرى(س) خواست تا از واقعه جانسوز كربلا و پسرانش برايش بگويد، حضرت زينب كبرى(س) از شهادت فرزندانش سخن به ميان آوردند.
حضرت ام البنين(س) عرض كرد: «جان همه عالم به فداى حسين(ع)، از حسين(ع) برايم بگو.»
حضرت زينب كبرى(س) فرمودند: «حسين(ع) را با لب تشنه كشتند.»
حضرت ام البنين(س) تا اين سخن را شنيد، آن چنان ناراحت و از خود بى خود شد كه بىاختيار دستهايش را بلند كرد و محكم بر سرش كوبيد و چندين بار فرياد زد: «وا حسيناه! واى حسين جان.»
حضرت زينب كبرى(س) در ادامه فرمودند: «اى ام البنين از پسرت عباس يک يادگارى برايت آوردهام.»
حضرت ام البنين(س) عرض كرد: «آن يادگارى چيست؟»
حضرت زينب كبرى(س) سپر حضرت اباالفضل العباس(ع) را به ايشان تقديم فرمود.
حضرت ام البنين(س) تا آن سپر را ديد آن چنان منقلب شد و گريست كه بيهوش شده و بر زمين افتاد.
حضرت ام البنين(س) علاوه بر اينكه به بقيع جهت عزادارى مىرفتند در منزل نيز در سوگ امام حسين(ع) مراسم مىگرفت و مىنشست و زنان مخصوصا از قبيله بنى هاشم در جلسه او شركت و بر مظلوميت حضرت سيدالشهدا(ع) و اهل بيتش مىگريستند.
از جمله ام سلمه همسر گرامى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شركت مىكرد و مىگريست و مىگفت: «فعلوها، ملاء اللّه قبورهم نارا؛ حسين را كشتند! خدا قبرشان را پر از آتش كند.» (۲)
📚منبع
(۱) تذكرة الشهدا، ملا حبیب الله شریف کاشانی، ص ۴۴۳
(۲) رياض الأحزان، محمدعلی بن ملا محمد برغانی، ص ۶۰
افشاگری حضرت ام البنین(س)
حضرت ام البنين(س) تا چند سال پس از واقعه جانسوز كربلا در قيد حيات بوده و همواره به افشاگرى عليه حكومت بنى اميه مىپرداخت، ايشان سرانجام در روز سيزدهم جمادى الثانى سال ۷۰ هجرى دار فانى را وداع گفت و در قبرستان بقيع، در كنار صفيه و عاتكه دو تن از عمههاى گرامى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مدفون گرديد.
📚منبع
فرهنگ جامع الفبايى تاريخ و جغرافياى مكه و مدينه، ص ۱۲۳