شهادت امام صادق(ع)
توطئه قتل امام صادق(ع) توسط منصور دوانقی
سید بن طاووس از محمد بن عبدالله اسکندری در مورد طریقه شهادت امام صادق(ع) و نقشههایی که خلیفه عباسی برای شهادت ایشان میکشید روایت کرده است که:
من از جمله ندیمان ابوجعفر دوانیقی و محرم اسرار او بودم، روزی به نزد او رفتم او را بسیار غمگین دیدم که آه میکشید و اندوهناک بود.
گفتم ای امیر! چرا در تفکر و اندوه به سر میبری؟
گفت: صد نفر از فرزندان فاطمه را هلاک کردم ولی سید و بزرگ ایشان باقی مانده است که درباره او چارهای نمیتوانم بکنم.
گفتم: کیست؟
گفت: جعفر بن محمد صادق علیهالسلام.
گفتم: ای امیر! او مردی است که عبادت بسیار او را ضعیف کرده و نزدیکی و محبت به خدا او را مشغول گردانیده و او را از فکر تصاحب حکومت و خلافت هم بازداشته.
گفت: میدانم که تو به امامت او اعتقاد داری و او را به بزرگی میشناسی ولی حکومت و قدرت عقیم است و من سوگند یاد کردهام که پیش از آن که امروز شب شود خود را از اندوهی که به خاطر وجود او بر من ایجاد شده است رها کنم.
راوی گفت: چون این سخن را از او شنیدم زمین بر من تنگ شد و بسیار غمگین شدم.
پس جلادی را طلبید و گفت: چون من ابوعبدالله صادق علیهالسلام را خواستم و با او مشغول سخنگفتن شدم و کلاه خود را از سر برداشتم و بر زمین گذاردم گردن او را بزن. این نشانه و علامتی میان من و تو باشد.
و در همان ساعت کسی را فرستاد و حضرت را طلبید.
چون حضرت داخل قصر شد دیدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتی که در میان دریای موّاج مضطرب باشد و دیدم که منصور از جا برجست و با سر و پای برهنه به استقبال آن حضرت دوید و در حالیکه بندبند بدنش میلرزید و دندانهایش برهم میخورد و رنگ رویش سرخ و زرد میشد، آن حضرت را با عزّت و احترام بسیار آورد و بر روی تخت خود نشاند و دو زانو در خدمت او نشست مانند بندهای که در خدمت آقای خود بنشیند و گفت:
یا بن رسول الله صلی الله علیه و آله برای چه در این وقت تشریف آوردی؟
حضرت فرمود: «برای اطاعت خدا و رسول و فرمانبرداری تو آمدم.»
گفت: من شما را نطلبیدم، فرستاده من اشتباه کرده است و اکنون که تشریف آوردهای هر حاجت که داری بطلب. حضرت فرمود: «حاجت من آناست که مرا بی ضرورتی طلب ننمائی.»
گفت چنین خواهم کرد.
حضرت برخاست و بیرون آمد و من خدا را بسیار ستایش کردم که آسیبی از منصور به آن حضرت نرسید.
بعد از آنکه آن حضرت بیرون رفت، منصور لحاف طلبید و خوابید و تا نصف شد بیدار نشد. چون بیدار شد دید من بر بالین او نشستهام. گفت بیرون مرو تا من نمازهای خود را قضا کنم و قصهای برای تو نقل نمایم.
چون نمازش تمام شد گفت:
چون جعفر بن محمد علیهالسلام را به قصد کشتن احضار نمودم و او داخل قصر من شد، دیدم که اژدهای عظیمی پیدا شد و دهان خود را گشود و فک بالای خود را بر بالای قصر من گذاشت و فک پایین خود را در زیر قصر گذاشت و دُم خود را بر روی قصر و خانه من قرار داد و به زبان عربی فصیح به من گفت:
«اگر قصد و اراده بدی نسبت به او داشته باشی تو را و خانه و قصرت را فرو میبرم و به این سبب عقل من پریشان شد و بدن من به لرزه آمد به حدی که دندانهای من بر هم میخورد.»
راوی میگوید من گفتم: اینها از او عجیب نیست زیرا که نزد او اسمها و دعاهایی است که اگر بر شب بخواند آن را روز و اگر بر روز بخواند آن را شب و اگر بر موج دریاها بخواند آنها را ساکن میگرداند.
📚منبع
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ص ۷۴۷
وصیت امام صادق(ع) در لحظههای آخر حیات
شيخ طوسی از سالمه، کنيز حضرت صادق عليهالسلام روايت کرده که گفت: من در وقت احتضار نزد حضرت صادق عليهالسلام بودم که بیهوش شد و چون به هوش آمد فرمود: «به حسن بن علی بن علی بن الحسين بن علی بن ابی طالب عليهالسلام معروف به افطس، هفتاد سکه طلا بدهيد به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید.»
من گفتم: به مردی که بر تو با کارد حمله کرد و میخواست تو را بکشد، عطا میکنی و میبخشی؟
فرمود: میخواهی من از آن کسانی که خدا ايشان را به صله رحم کردن ستایش نموده نباشم که در وصف ايشان فرموده: «وَ الَّذِین َ يَصِلُونَ ما اَمَرَاللهُ بِهِ اَن يُوصَلَ وَ يَخشَونَ رَبَهُّم وَ يَخافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ و آنان که پیوندهایی را که خداوند به آن امر کرده برقرار مینمایند (صله رحم میکنند) و از خدایشان میترسند و از محاسبه بدفرجام بیمناکند.»
پس فرمود: «ای سالمه به درستیکه حق تعالی بهشت را خلق کرد و آن را خوشبو گردانيد و بوی مطبوع آن از فاصلهای به مسافت دو هزار سال به مشام میرسد و بوی آن را کسی که عاق والدين شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده نمیشنود و در نمییابد.»
📚منبع
سیره معصومان، سیدجعفر شهیدی، ص ۱۱۰
سوزاندن خانه امام صادق(ع)
مفضل بن عمر میگويد: منصور دوانيقی برای فرماندار مکه و مدينه حسن بن زيد پيام داد که خانهی جعفر بن محمد(امام صادق عليهالسلام) را بسوزان. او اين دستور را اجرا کرد و خانهی امام صادق(ع) را سوزانيد که آتش آن تا به راهرو خانه سرايت کرد. امام صادق(ع) بيرون آمد و ميان آتش گام برمیداشت و میفرمود:
«انا بن اعراق الثری، انا بن ابراهيم خليل الله؛ منم فرزند اسماعيل که فرزندانش مانند رگ و ريشه در اطراف زمين پراکندهاند. منم فرزند ابراهيم خليل خدا (که آتش نمرود بر او سرد و سلامت شد).»
📚منبع
اصول کافی، شیخ کلینی، جلد ۱، ص ۴۷۳
اقدام به قتل امام صادق(ع)
منصور دستور داد نیمهی شب به خانهی امام صادق ریختند. امام صادق(ع) را با سر برهنه و بدون روپوش به حضور او آوردند. منصور با کمال جسارت و خشونت به آن حضرت گفت: ای جعفر! با این سن و سال آیا شرم نمیکنی که خواهان ریاست هستی و میخواهی بین مسلمانان فتنه و آشوب به پا کنی؟!
شمشیرش را از غلاف بیرون کشید تا گردن امام را بزند.
ناگاه رسول خدا(ص) را در برابر خود دید، شمشیر را در غلاف گذاشت. برای بار دوم همین کار را کرد و باز رسول خدا(ص) را در برابر خود دید. برای بار سوم نیز تکرار شد، باز رسول خدا(ص) را در برابر خود دید. سر انجام از قتل امام منصرف گردید.
📚منبع
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ص ۸۵۵
آخرین وصیت امام صادق(ع)
ابوبصیر، یکی از شاگردان برجسته امام صادق(ع) میگوید: در هنگام شهادت حضرت صادق(ع) در مدینه منوره نبودم. پس از مراجعت از سفر، به عنوان تعزیت و تسلیت به محضر ام حمیده، همسر بزرگوار آن حضرت رفتم. ام حمیده وقتی یار با وفای همسرش ابوبصیر را دید، به شدت گریست و فرمود: «ای ابا محمد(ابابصیر) ای کاش حاضر بودی در هنگام رحلت آن جناب که آن حضرت یکی از دو چشمان مبارکش را بست. سپس فرمود»:
«خویشان و اقاربم را و هر کس که به من لطف و محبتی دارد خبر کنید تا بیایند. وقتی همه در حضور جناب اجتماع نمودند و دور بسترش گرد آمدند فرمود: هرگز شفاعت ما نمیرسد به کسی که نمازش را خفیف بشمارد و استخفاف به نماز داشته باشد.»
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۸۲، ص ۲۳۶
یکی از وصایای حضرت صادق(ع)
حضرت صادق علیهالسلام در حال احتضار وصیت فرمود: «از مال من چقدر عطا کنید به پسر اعمامم یک به یک اسم میبرد.» راوی میگوید عرض کردم یابن رسولالله بعضی از آن اشخاص درباره شما بیادبیها و اذیتها روا داشتند فرمود:
«میخواهم از کسانی باشم که خدا در حق آنان میفرماید»: «والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم؛ مؤمنین حقیقی کسانی هستند که به امر خدای تعالی صلهی رحم میکنند.
بوی عطر بهشت از دوری دو هزار سال استشمام میشود ولی این عطر را عاق والدین و قاطع رحم استشمام نخواهد کرد.»
📚منبع
زندگانی امام جعفرصادق، سید جعفر شهیدی، ص ۲۶۴
نصیحت امام صادق(ع) هنگام شهادت
فضیل بن یسار میگوید: در آن هنگام که امام صادق(ع) در بستر شهادت بود و سخت نحیف و ناتوان شده بود به بالینش رفتم، آن حضرت مرا چنین نصیحت کرد:
«ای فضیل! من این سخن را همواره میگویم: (هرگاه کسی را که خداوند او را به این امر (پذیرفتن امامت ما) آشنا نموده، اگر چه بر سر کوهی باشد و مرگ او را فرا گیرد، زیانی به او نمیرسد.
ای فضیل! مردم به سوی راست و چپ منحرف شدند ولی ما و شیعیان ما، در صراط مستقیم، هدایت شدهایم.
ای فضیل! اگر مؤمن صبح کند و مشرق و مغرب در اختیارش قرار گیرد، برای او خیر است و اگر خیر کند در حالیکه اعضایش قطعهقطعه شده باشند، باز برای او خیر است.
ای فضیل! خداوند جز خیر مؤمن را انجام ندهد.
ای فضیل! اگر دنیا در نزد خدا به اندازه بال مگسی ارزش داشت، خداوند شربت آبی از آن، به دشمن نمیآشامانید.
ای فضیل! کسیکه همت او یک چیز (خشنودی خدا) باشد خداوند او را به هدفش میرساند.
ای فضیل! کسیکه همت و هدفش به هر سوئی (که دلش میخواهد) باشد (نه رضایت خدا) خدا باکی ندارد که او را در چه درهای (و در چه خط ضلالت و نافرجامی) به هلاکت برساند.»
📚منبع
الکافی، شیخ کلینی، ج ۵، ص ۲۴۶