شهادت امام علی(ع)/2

شهادت امام علی(ع)/2

 

 

وداع امیرالمؤمنین با فرزندان در لحظه‌های آخر و پیش‌بینی شهادت امام حسین(ع)

به نقل از محمّد بن حنفيّه؛ چون شب بيست‏‌ويكم شد و شب‏ تاريک گشت، آن شب، دومين شب حادثه بود. پدرم فرزندان و خانواده خود را جمع كرد و با آنان خداحافظى نمود. سپس آب و غذا آورديم. چيزى ننوشيد. به لب‏‌هايش نگاه كرديم، به ذكر خدا مشغول بود. پيشانى‌‏اش عرق مى‏‌كرد و او با دست خود آن را پاک مى‌‏كرد. گفتم: پدر! مى‌بينم كه دست بر پيشانى مى‌كشى.

فرمود: «پسرم! از جدّت پيامبر خدا شنيدم كه مى‌‏فرمود: هرگاه مرگ مؤمن فرا رسد و وفاتش نزديک شود، پيشانى‌‏اش عرق مى‌‏كند و مثل لؤلؤ تَر و تازه مى‏‌شود و ناله‌‏اش آرام مى‌‏گيرد.»
سپس فرمود: «اى ابو عبداللّه! اى عون!»
سپس همه فرزندانش، كوچک و بزرگ را به اسم، يكى پس از ديگرى صدا كرد.

با همه خداحافظى مى‌كرد و مى‌‏فرمود: «خداوند، جانشين من بر شما خواهد بود. از شما خداحافظى مى‌كنم.» و آنان مى‏‌گريستند.
حسن عليه‌السلام گفت: «پدر! چه چيزْ تو را به گفتن اين سخنان وا داشت؟»

فرمود: «پسرم! يک شب پيش از اين حادثه، جدّت پيامبر خدا را در خواب ديدم. به ‏او از اين‏ خوارى و آزارى كه از امّتش كشيدم، شكايت كردم. فرمود: نفرين‌شان كن.»
گفتم: خداوندا! بدتر از مرا جايگزين من در ميان آنان كن و بهتر از اينان را براى من برگزين. به من فرمود: «خداوند، دعايت را پذيرفت. سه روز ديگر تو را پيش ما مى‌آورد.»

«سه روز گذشته است. اى ابومحمّد! و اى ابو عبداللّه! سفارش به نيكى مى‌‏كنم. شما از منيد و من از شمايم.»
سپس فرمود: «اى ابو محمّد! اى ابو عبداللّه! گويا مى‌‏بينم كه از همين‌‏جا فتنه‌‏ها بر شما سر بر مى‌آورد. پس صبر كنيد تا خدا داورى كند، كه او بهترين داوران است.»

سپس فرمود: «اى ابو عبداللّه! تو شهيد اين امّتى. بر تو باد تقواى الهى و صبر بر آزمون خدا.»
سپس ساعتى از هوش رفت و به هوش آمد و فرمود: «اين پيامبر خداست و عمويم حمزه و برادرم جعفر و ياران پيامبر خدا، و همه مى‏‌گويند: براى آمدن نزد ما بشتاب. ما مشتاق توايم.»

سپس چشمانش را به چهره همه خانواده‌‏اش گرداند و فرمود: «از همه شما خداحافظى مى‌‏كنم. خدا همه شما را پشتيبانى و نگهدارى كند. خداوند، جانشين من در ميان شماست و در جانشين بودن، خداوند برايتان بس است.»
سپس فرمود: «و عليكم‌السلام، اى فرستادگان الهى!»

سپس اين آيات را خواند: «پس براى چنين پاداشى، عمل كنندگانْ عمل كنند.» و «خداوند با كسانى‌است كه پرهيزگارى داشتند و آنان كه نيكوكارند.» و پيشانى‌اش عرق كرد، در حالى ‏كه بسيار ذكر خدا مى‏‌گفت و پيوسته و بسيار خدا را ياد مى‏‌كرد و شهادتين مى‌گفت.

سپس رو به قبله شد، چشمانش را بست، دست‏ها و پاهايش را دراز كرد و گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه، وحده لا شريك له و أشهدُ أنّ محمّدا عبده و رسوله.»

 

📚منبع
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۲، ص ۲۹۰

 

 

وصیت امام درباره فتنه‌های پس از شهادت ایشان

حضرت به فرزندان خود فرمود: «به زودی که فتنه‌‏ها از هر سو رو به شما آورد و منافقان این امّت کینه‏‌های دیرینه خود را از شما طلب نمایند و از شما انتقام بگیرند، پس بر شما باد به صبر که عاقبت صبر نیکو است.»

سپس به امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام فرمود: «بعد از من به خصوص بر شما فتنه‌‏های بسیار واقع خواهد شد از جهت‌های مختلف، پس صبر کنید تا خدا حکم کند میان شما و دشمنان شما، او بهترین حکم‌کنندگان است.»

پس رو کرد به امام حسین علیه‌السّلام و فرمود: «ای ابو عبدالله تویی شهید این امّت، پس بر تو باد به تقوی و صبر بر بلا.»

 

📚منبع
جلا العیون، علامه مجلسی، ص ۳۴۱
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، جلد ۱

 

 

لحظات پایانی عمر مبارک حضرت امیرالمؤمنین(ع)

اصبغ بن نباته می‌گوید: وارد خانه علی علیه‌السلام شدم، دیدم علی علیه‌السلام یک پارچه زردی را به سر مبارک‌شان بسته‌اند و خون هم مرتب از سر مولا می‌ریزد و رخسار شریف‌شان زرد شده‌است؛ به‌گونه‌ای‌که من بین پارچه و صورت تشخیص ندادم. آن گاه فریاد کشیدم و خود را به دامن حضرت انداختم و او را می‌بوسیدم و اشک می‌ریختم.

حضرت فرمود: «لَا تَبْکِ یَا اَصْبَغُ فَاِنَّهَا وَ اللَّهِ الْجَنَّةُ؛ گریه نکن اصبغ به راستی و قسم به خداوند! این [حالی که می‌بینی، مرا در شرف ورود به] بهشت [قرار داده] است.»(۱)

و به دخترش ام‌کلثوم که به شدت گریه می‌کرد، جایگاه خویش را گوشزد کرده، فرمود: «یَا بُنَیَّةُ لَا تَبْکِِین فَوَ اللَّهِ لَوْ تَرَیْنَ مَا یَرَی اَبُوکَ مَا بَکَیْتِ؛ دخترم! گریه نکن! به خدا سوگند! اگر می‌دیدی آن‌چه را که پدرت می‌بیند، گریه نمی‌کردی.» عرض کرد: شما چه می‌بینید؟ فرمود: «می‌بینم که ملائکه و انبیاء عظام صف کشیده‌اند و همه منتظرند که من بروم.»(۲)

و حسن ختام را جملات عاشق علی علیه‌السلام صعصعة بن صوحان قرار می‌دهیم.

وی در حالی که یک دست بر قلب خود گذاشته بود و با دست دیگر خاک بر سر می‌پاشید، می‌گفت: «مرگ و شهادت گوارایت باد! که تولدت پاک و شکیبایی‌ات نیرومند و جهادت بزرگ بود. بر اندیشه‌ات دست یافتی و تجارتت سودمند گشت. بر آفریننده‌ات وارد گشتی و او تو را با خوشی پذیرفت و ملائکه‌اش به گردت جمع شدند. در همسایگی پیغمبر جایگزین گشتی و خداوند تو را در قرب خویش جای داد و به درجه برادرت مصطفی رسیدی و از کاسه لبریزش آشامیدی.»(۳)

 

📚منبع
(۱) اسرار عبادت، عبدالله جوادی آملی، ص ۲۶۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۲، ص ۲۰۴
(۲) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۲، ص ۲۰۱؛ خصال، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۶۸
(۳) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۲، ص ۲۹۵

 

 

وصیت امام درباره تجهیز و تدفین

امام به فرزندشان امام حسن علیه‌السلام فرمود:

«ای حسن! وقتی از دنیا رفتم، مرا غسل ده و کفن کن و با بقیّه حنوط رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که از کافور بهشت است و جبرئیل برای آن حضرت آورده بود حنوط کن. هنگامی‌که مرا برای تدفین روی تخت گذاشتید جلوی آن را رها کنید و فقط پشت تخت را بگیرید. ملائکه جلوی آن را خواهند گرفت و تخت حرکت خواهد کرد. به هر سو که تخت روان شد شما هم به همان سو حرکت کنید و جایی که توقف نمود همانجا محل قبر من است.»

«پس از این‌که بر من نماز خواندی جنازه را از موضع خود بردار و خاک را از آن موضع کنار بزن. در آنجا قبر کنده شده و لحد ساخته‌ای خواهی یافت که پدرم حضرت نوح علیه‌السّلام برای من ساخته در آنجا گذاشته‌است، پس مرا بر روی آن تخته دفن کن و هفت خشت ساخته در آنجا خواهی یافت از خشت‌های بزرگ، آن‌ها را بر روی من بچین، پس اندکی صبر کن و یک خشت را بردار و به قبر نگاه کن»

«مرا در آنجا نخواهی دید زیرا به جدّ تو رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ملحق خواهم شد، بدان‌که هر پیغمبری بمیرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصیّ او در مغرب باشد، حق تعالی روح و جسد او را با روح و جسد وصیّ او خواهد پیوست، بعد از آن جدا می‌‏شوند، باز هر یک به قبرهای خود بر می‌گردند. سپس قبر مرا از خاک پر کن و محل قبر مرا پنهان کن. هنگام صبح تابوتی بر ناقه‌‏ای ببند و سر آن ناقه را به کسی بده که به جانب مدینه بکشد تا آنکه مردم ندانند که من در کجا مدفون شده‏‌ام.»

در بعضی از روایات معتبر از امام جعفر صادق علیه‌السّلام روایت شده که حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام فرزند خود امام حسین علیه‌السّلام را امر کرد که برای ایشان چهار قبر در چهار محل ایجاد نماید. در مسجد کوفه، در رحبه، در نجف و در خانه جعدة بن هبیره، تا دشمنان امام از خوارج و بنی‌امیّه محل قبر ایشان را نشناسند مبادا که اراده کنند جسد مطهر امام را خارج نمایند.

 

📚منبع
جلا العیون، علامه مجلسی، ص ۳۴۱
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، جلد ۱

 

 

با اسیر مدارا کن

امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام با اندوه زیاد نزد پدر آمدند. امیرالمؤمنین علیه‌السّلام امام حسن علیه‌السّلام را به جاى خود گذاشت که با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عمیقی که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمایل می‌شد.

امام حسن علیه‌السّلام پس از نماز سر پدر را در آغوش گرفت، و ‏گفت: «ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم.» امیرالمؤمنین فرمود: «اى فرزند! از این پس پدرت را رنجى نیست، اینک جدّ تو محمد مصطفى -صلوات اللّه علیه- و جدّه تو خدیجه کبرى، و مادرت فاطمه زهرا علیهم‌السلام و حوریان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند، تو شاد باش و دست از گریستن بدار که گریه تو ملائکه آسمان را به گریه‏ در آورده‌است.»

مردم ابن‌ملجم را دستگیر کرده و دست بسته نزد امام آوردند. امام حسن علیه‌السلام به او فرمود: «ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر دیگران اختیار کرد و بخشش‌های فراوان به تو فرمود؟ آیا او بد امامی بود برای تو؟ آیا عوض نیکی‌‏های او به تو این بود؟»

ابن‌ملجم سر به زیر افکنده بود و چیزی نمی‏‌گفت. آنگاه امام حسن علیه‌السّلام به پدر عرض کرد: «این ابن‌ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست.»

امیرالمؤمنین علیه‌السّلام به ابن‌ملجم نگاه کرد و فرمود: «ای ابن‌ملجم جنایتی بزرگ کردی. آیا من برایت بد امامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه می‌دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده‌ای بازگردی، اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی، ای شقی‌‏ترین اشقیاء.»

ابن‌ملجم گریست و این آیه از قرآن را خواند: «أ فأنت تنقذ من فی النّار؛ آیا تو می‌توانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی؟»

آن‌گاه علی علیه‌السلام سفارش او را به امام حسن علیه‌السّلام کرد و فرمود: «فرزندم! با اسیر خود مدارا کن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آیا نمی‌‏بینی چشم‌های او را که از ترس چگونه گردش می‌کند و دلش چگونه مضطرب است؟ ای فرزند! ما اهل بیت رحمت و مغفرتیم، پس بخوران به او از آنچه خود می‌‏خوری، و بیاشام او را از آنچه خود می‏‌آشامی.»

«پس اگر من از دنیا رفتم از او قصاص کن و او را بکش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مکن. (یعنی دست و پا و گوش و بینی و سایر اعضای او را قطع مکن). اگر زنده ماندم من خود داناترم که با او چه کار کنم، و من سزاوارترم به عفو کردن، زیرا ما اهل بیتی می‏‌باشیم که با گناه‌کار در حقّ ما جز به عفو و کرم رفتار دیگر ننماییم.»

 

📚منبع
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص۴۲۴،۴۲۷

 

 

لحظه شهادت امیرالمؤمنین(ع)

امام بی‌هوش شد، وقتی به هوش آمد فرمود: «در این وقت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و عمویم حمزه و برادرم جعفر به نزد من آمدند گفتند که زود بیا به نزد ما که ما مشتاقیم بسوى تو». امام سپس به اهل بیت خود نظر کرد و فرمود: «همه را به خدا مى‌‏سپارم، خدا همه را به راه حقّ درست بدارد و از شرّ دشمنان حفظ نماید.»

سپس گفت: «بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من.» و این آیه را قرائت فرمود که: «لِمِثْلِ هذا فَلْیعْمَلِ الْعامِلُونَ؛ براى مثل این ثواب و منزلت باید که عمل کنند عمل‌کنندگان.» و نیز این آیه را «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ؛ به درستى‌که خدا با آنهاست که پرهیزکارى کردند و آنها که نیکوکار بودند.»

پس پیشانی مبارک امام در عرق نشست و مشغول ذکر خدا گردید، رو به قبله کرد و چشمان خود را بر هم گذاشت، دست‌ها و پاهاى مبارک خود را به‌سوى قبله کشید و شهادت به وحدانیت الهى و رسالت پیامبر داد و به لقاء پروردگارش شتافت.

 

📚منبع
جلاء العيون، علامه مجلسی، ص٣٥٠

 

 

دفن پنهانی امیرالمومنین(ع) در قبر آماده شده توسط نوح نبی

۱-خبرى است كه عباد بن یعقوب رواجنى از حیان بن على عنزى روایت كند كه گفت: یكى از غلامان على علیه‌السّلام براى من حدیث كرد كه چون هنگام مرگ أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام فرا رسید به حسن و حسین علیهم‌السّلام فرمود:

«آن‌گاه كه من از دنیا رفتم، مرا بر تابوتى حمل كنید و از خانه بیرون برید، و شما دنبال تابوت را بگیرید زیرا كه جلوى آن برداشته شود، و (دیگران) رنج برداشتن جلوى آن را از گردن شما كفایت كنند، سپس جنازه مرا بغریین (كه نام همین زمینى‌است كه اكنون قبر مطهر آن حضرت در آن واقع‌است، و برخى گفته‏‌اند نام دو عمارت و بنا بود كه در نجف قرار داشته‌است) ببرید، در آن‌جا سنگ سفید درخشانى خواهید دید همان‌جا را بكنید (و حفر كنید) و در آنجا لوحى مى‏‌بینید، پس مرا در همان مكان به خاك بسپارید.»

گوید: همین كه آن حضرت از دنیا رفت پیکر مطهرش را برداشتیم و از خانه بیرون بردیم (و چنانچه فرموده بود) ما دنبال تابوت را گرفته بودیم و جلوی آن خود برداشته شده‌بود، و ما صدائى آهسته چون كشیدن درختى بر زمین مى‏‌شنیدیم تا به غریین رسیدیم، در آن‌جا سنگ سفیدى دیدیم كه درخشندگى داشت، آنجا را كندیم لوحى دیدیم بر آن نوشته بود:

«این جایى‌است كه نوح براى على بن ابى طالب علیه‌السّلام ذخیره كرده.» پس ما آن حضرت را در آن مكان دفن كرده برگشتیم، و از این بزرگ‌داشت و اكرام خداوند نسبت به أمیرالمؤمنین خورسند بودیم، پس جمعى از شیعیان كه به نماز بر جنازه آن حضرت نرسیده بودند، و ما جریانى را كه دیده‌بودیم و اكرامى كه خداى عزوجل نسبت به أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام فرموده بود براى آن‌ها باز گفتیم، آن ها گفتند:

دوست داریم آن‌چه را شما در باره آن بزرگوار دیده‏‌اید ما نیز به چشم خود ببینیم، به آن‌ها گفتیم: طبق سفارش و وصیت خود آن حضرت جاى قبر پنهان شده، آن‌ها (به این سخن توجه نكردند) بدان سو رفتند و بازگشتند، و گفتند: ما آنجا را كندیم و چیزى نیافتیم.

۲- محمد بن عماره از پدرش از جابر بن یزید الجعفى حدیث كند كه گفت: از حضرت باقر محمد بن‏ على علیه‌السّلام پرسیدم: أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام در كجا دفن شد؟ فرمود: «در ناحیه غریین پیش از سپیده دم به خاك سپرده شد، و حسن و حسین و محمد (حنفیه) فرزندان آن حضرت، و عبد اللَّه بن جعفر (برادر زاده‌‏اش، این چهار تن) وارد قبرش شدند (و جنازه را در قبر گذاردند).

 

📚منبع
ارشاد، شیخ مفید، ج١، ص٢۵

 

Template Design:Dima Group