شهادت حضرت علی اکبر(ع)/2
شهادت حضرت علی اکبر(ع) در نقل الفتوح
پس، على بن حسين بن على روى بدان قوم آورد. او جوانى هجده ساله بود كه بر آن قوم حمله كرد. حسين بن على چون پسر خويش على اكبر را ديد كه با آن قوم جنگ مىكرد، دل او در اضطراب آمد و چشم او گريان شده دست بر آسمان آورده گفت:
«أللّهمّ اشهد على هؤلاء القوم؛ اى بار خداى، بر اين قوم گواه باش.»
«اين ساعت، كودكى با اين گروه بیباک مقاومت مىكند كه در خلق و خوى و منطق و شكل هيچكس به رسول تو چنان نمىماند كه او. اى بار خداى، باران آسمان و بركات زمين از اين فاسقان باز دار و ايشان را در روى زمين متفرّق گردان و از زنان و فرزندان برخوردارى مده.» پس، آواز برداشت و عمر سعد را بخواند و او را گفت:
«خداى تعالى رحِمِ تو بريده كند و بر تو كس مسلّط كناد كه تو را در جامه خواب بگيرد و بكشد.»
پس، به آواز بلند اين آيه از قرآن بخواند:
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.»
پس، على بن الحسين بن على با آن قوم ظالم جنگ مىكرد و حملههاى متواتر مىنمود تا عدد كشتگان او به يک صد و بيست نفر رسيد كه آن قوم به فرياد آمده، او را چند زخم گران برساندند. عطش بر او غالب گشته بازگشت و پيش پدر آمده گفت:
«يا أبه، العطش العطش؛ از تشنگى هلاک مىشوم. هيچ شربتى آب هست كه به من دهند تا روى به اين فسقه فجره آرم و دمار از ايشان برآرم؟»
امير المؤمنين حسين*(ع) بگريست و گفت:
«اى جان پدر، احوال بر تو پوشيده نيست. صبر كن كه همين ساعت از دست جدّ خويش سيراب شوى.»
پس، على بن حسين بازگشت و با لب تشنه بر سر جنگ شده بر آن قوم مىزد و مىكشت تا شهيد شد- رحمة اللّه عليه.
*طبق روایات و اعتقادات شیعی، سزاوار نیست لقب امیرالمؤمنین جز برای حضرت امام علی علیهالسلام استفاده شود
📚منبع
الفتوح، احمد بن اعثم کوفی، ص ۹۰۷
حضرت علی اکبر(ع) در نقل تاریخ
الملهوف: فَلَمّا لَم یَبقَ مَعَهُ اِلّا ٲَهلُ بَیتِهِ، خَرَجَ عَلِیُّ بنُ الحسین علیه السلام و کانَ مِن اَصبَحِ النّاسِ وَجهاََ و اَحسَنِهِم خُلُقاََ فَاستَٲذَنَ ٲباهُ فِی القِتالِ، فَٲذِنَ لَهُ؛ ثُمَّ نَظَرَ اِلَیهِ نَظرَهَ آیِسِِ مِنهُ و ٲرخی علیه السلام عَینَیهِ و بَکی.
ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ اشهَد، فَقَد بَرَزَ اِلَیهِم غُلامُ اَشبَهُ النّاسِ خَلقاََ و خُلُقاََ و مَنطِقاََ بِرَسولِکَ صلی الله علیه و آله و کُنّا اِذَا اشتَقنا اِلی نَبِیِّکَ نَظَرنا اِلَیهِ.
فَصاحَ و قالَ: یَابنَ سَعدِِ، قَطَعَ اللهُ رَحِمَکَ کَما قَطَعتَ رَحِمی. فَتَقَدَّمَ نَحوَ القَومِ فَقاتَلَ قِتالاََ شَدیداََ و قَتَلَ جَمعاََ کَثیراََ، ثُمَّ رَجَعَ اِلی اَبیهِ و قالَ: یا اَبَتِ! العَطَشُ قَد قَتَلَنی و ثِقلُ الحَدیدِ قَد ٲجهَدَنی، فَهَل اِلی شَربَهِ ماءِِ مِن سَبیلِِ؟
فَبَکَی الحُسَینُ علیه السلام و قالَ: واغَوثاه! یا بُنَیَّ مِن ٲینَ آتی بِالماءِ، قاتِل قَلیلاََ فَما ٲسرَعَ ما تَلقی جَدَّکَ مُحَمَّداََ صلی الله علیه و آله، فَیَسقیکَ بِکَأسِهِ الأَوفی شَربَةَ لا تَظمَاُ بَعدَها.
فَرَجَعَ اِلی مَوقِفِ النِّزالِ و قاتَلَ ٲعظَمَ القِتالِ، فَرَماهُ مُنقِذُ بنُ مُرَّهَ العَبدِیُّ بِسَهمِِ فَصَرَعَهُ فَنادی: یا ٲَبَتاه عَلَیکَ مِنِیّ السَّلامُ، هذا جَدّی یُقرِئُکَ السَّلامَ و یَقولُ لَکَ: عَجِّلِ القُدومَ عَلَینا، ثُمَّ شَهِقَ شَهقَةً فَماتَ. فَجاءَ الحُسَینُ علیه السلام حَتّی وَقَفَ عَلَیهِ و وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّهِ و قالَ: قَتَلَ اللهُ قَوماََ قَتَلوکَ! ما أجرَٲَهُم عَلَی اللهِ! و عَلَی انتِهاکِ حُرمَةِ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ
قالَ الرّاوی: و خَرَجَت زَینَبُ بِنتُ عَلِیِِ علیه السلام تُنادی: یا حَبیباه یَابنَ ٲخاه! و جاءَت فَأکَبَّت عَلَیهِ فَجاءَ الحُسَینُ علیه السلام فَأَخَذَها وَرَدَّها اِلَی النِّساءِ.
ثُمَّ جَعَلَ أهلُ بَیتِهِ یَخرُجُ مِنهُمُ الرَّجُلُ بَعدَ الرَّجُلِ، حَتّی قَتَلَ القَومُ مِنهُم جَماعَةً، فَصاحَ الحُسَینُ علیه السلام فی تِلکَ الحالِ؛ صَبراََ یا بَنی عُمومَتی صَبراََ یا ٲهلَ بَیتی، صَبرا فَوَاللهِ لا رَأیتُم هَواناََ بَعدَ هذَا الیَومِ ٲَبَداََ.
الملهوف: هنگامی که جز اهل بیت امام علیهالسلام کسی با او نماند، علی اکبر(ع) که از زیباترین و خوشخوترین مردم بود، بیرون آمد و از پدر اجازه نبرد خواست. امام به او اجازه داد. سپس مأیوسانه به او نگریست و سرش را پایین انداخت و گریست. سپس گفت: «خدایا گواه باش، جوانی به نبرد با آنها میرود که از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن شبیهترین مردم به پیامبر توست و ما هرگاه مشتاق پیامبرت میشدیم به او مینگریستیم.»
سپس بانگ برآورد و فرمود: «ای پسر سعد! خداوند رحِمَت را قطع کند همانگونه که رحِمِ مرا قطع کردی.»
سپس علی اکبر(ع) به پیش آمد و به سختی با دشمن جنگید و گروه فراوانی را کشت. سپس به نزد پدرش بازگشت و گفت: «ای پدر! تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن (شمشیر و کلاه خود و زره) مرا به رنج افکنده است. آیا آبی برای نوشیدن یافت می شود؟» حسین گریست و گفت:
«وای وای! ای پسر عزیزم از کجا آب بیاورم؟ اندکی بجنگ که خیلی زود جدّت محمد صلی الله علیه و آله را میبینی و او از جام لبالبش شربتی به تو مینوشاند که دیگر هرگز تشنه نشوی.»
علی اکبر(ع) به میدان بازگشت و بهترین نبردش را به نمایش گذاشت. مُنقِذ بن مُرّه عبدی، تیری به سوی او پرتاب کرد و او را به زمین انداخت. علی اکبر علیهالسلام ندا داد: «ای پدر! سلام بر تو! این جدم است که به تو سلام میرساند و میفرماید زودتر به سوی ما بیا.» سپس صیحهای کشید و جان داد.
حسین علیهالسلام آمد و بر بالای سرش ایستاد و گونه بر گونهاش نهاد و فرمود: «خداوند بکشد کسانی که تو را کشتند، چقدر در برابر خدا و بر هتک حرمت پیامبر خدا(ص) گستاخ بودند! دنیا پس از تو ویران باد.»
زینب(س) دختر علی(ع) بیرون آمد و فریاد میزد: «ای محبوب من! ای زاده برادرم.»
آنگاه آمد و خود را بر روی پیکر علی اکبر(ع) انداخت. حسین(ع) نیز آمد و او را بلند کرد و نزد زنان باز گرداند. آنگاه مردان خاندان حسین(ع) یک به یک به میدان رفتند و دشمن گروهی از آنان را به شهادت رساند. حسین(ع) در آن حال بانگ آورد و فرمود: «ای عموزادگان! شکیبا باشید. ای خاندان من! شکیبایی کنید. شکیبایی کنید که به خدا سوگند پس از امروز هیچگاه خواری نخواهید دید.»
📚منبع
لهوف، سید بن طاووس، ص ۱۶۶
حسینیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص ۵۳۵ الی ۵۴۰
مصیبت حضرت علی اکبر(ع) در بیان امام صادق(ع)
الأمالی للصدوق عن عبدالله بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جده [زين العابدین] علیه السلام: لَمّا بَرَزَ [عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ] اِلَيهِم دَمَعَت عَینُ الحُسَینِ علیه السلام.
فَقالَ: اللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدَ عَلَیهِم، فَقَد بَرَزَ اِلَیهِمُ ابنُ رَسولِکَ، و أشبَهُ النّاسِ وَجهاً وسَمتاً بِهِ، فَجَعَلَ یَرتَجِزُ و هُوَ یَقولُ
«أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بن عَلِیّ
نَحنُ و بَیتِ اللهِ أولي بِالنَّبِیّ
ما تَرَونَ کَیفَ أحمی عَن أبی
فَقَتَلَ مِنهُم عَشَرَةً ثُمَ رَجَعَ الی أبیهِ.» فَقالَ: «یا أبَه العَطَشُ.» فَقالَ الحُسَینُ علیهالسلام: «صَبراً یا بُنَیَّ، یَسقیکَ جَدُّکَ بِالکَأسِ الأَوفی، فَرَجَعَ فَقاتَلَ حَتّی قَتَلَ مِنهُم أربَعَةً و أربَعینَ رَجُلًا، ثُمَّ قُتِلَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ.»
الأمالی، صدوق به نقل از عبدالله بن منصور، از امام جعفر صادق(ع)، از پدرش امام باقر(ع)، از جدش امام زین العابدین علیهالسلام: هنگامیکه علی اکبر علیهالسلام برای مبارزه به سوی دشمن رفت، چشمان حسین علیهالسلام گریان شد و گفت: «خدایا! تو برای ایشان گواه باش، که فرزند پیامبرت و شبیهترینِ مردم به او در صورت و سیرت به سوی آنان میرود.»
علی اکبر علیهالسلام نیز چنین رجز میخواند:
«من علی، پسر حسین بن علیام
به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر(ص) نزدیکتریم.
آیا نمیبینید که چگونه از پدرم حمایت میکنم؟»
آنگاه، ده تن از آنان را کُشت و سپس به نزد پدرش بازگشت و گفت: «ای پدر! تشنهام.»
حسین علیهالسلام فرمود: «شکیبایی کن، پسر عزیزم! جدّت با کاسهای پُر به تو مینوشاند.»
او بازگشت و جنگید و ۴۴ تن از دشمنان را کشت و سپس به شهادت رسید. درود خدا بر او باد!
📚منبع
ٲمالی، شیخ صدوق، ص ۲۲۶
فرق علی اکبر(ع) شکافته شد
خویشتن را در میان کفّار افکند و از چپ و راست همی زد و همی کشت تا هشتاد تن را به درک فرستاد، این وقت مُرّة بن مُنْقِذ عبدی لعین فرصتی به دست کرده شمشیری بر فرق همایونش زد که فرقش شکافته گشت و از کارزار افتاد و موافق روایتی مرة بن منقذ چون علی اکبر علیهالسّلام را دید که حمله میکند و رجز میخواند گفت:
گناهان عرب بر من باشد اگر عبور این جوان از نزد من افتاد پدرش را به عزایش ننشانم، پس همین طور که جناب علی اکبر علیهالسّلام حمله میکرد به مرّة بن منقذ برخورد، مرّه لعین نیزه بر آن جناب زد و او را از پای درآورد و به روایت سابقه پس سواران دیگر نیز علی را به شمشیرهای خویش مجروح کردند تا یک باره توانایی از او برفت.
دست در گردن اسب درآورد و عنان رها کرد اسب، او را در لشکر اعداء از این سوی بدان سوی میبرد و به هر بیرحمی که عبور میکرد زخمی بر علی میزد تا اینکه بدنش را با تیغ پارهپاره کردند.
و قال ابُوالْفرجُ و جعل یکِرُّ بعْد کرّة حتّی رُمِی بِسهْمٍ فوقع فی حلْقِهِ فخرقهُ و اقْبل ینْقلِبُ فی دمِهِ. و به روایت ابوالفرج همینطور که شهزاده حمله میکرد بر لشکر تیری به گلوی مبارکش رسید و گلوی نازنینش را پاره کرد. آن جناب از کار افتاد و در میان خون خویش میغلطید و در این اوقات تحمّل میکرد، تا آنگاه که رُوح به گودی گلوی مبارکش رسید و نزدیک شد که به بهشت عنبر سرشت شتابد صدا بلند کرد.
«یاابتاه علیْک مِنّیِ السّلامُ هذا جدّی رسُولُ اللّهِ یقْرؤُک السّلام ویقوُلُ عجّلِ الْقُدُوم اِلیْنا.» وبه روایت دیگر ندا کرد: «یاابتاه هذا جدّی رسُولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله قدْسقانی بِکاْسِهِ اْلاوْفی شرْبةً لااظْماُ بعْدها ابدا وهُو یقوُلُ: الْعجل الْعجل فاِنّ لک کاءْسا مذْخوُرةً حتّی تشْرِبها السّاعة.»
یعنی «اینک جدّ من رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم حاضر است و مرا از جام خویش شربتی سقایت فرمود که هرگز پس از آن تشنه نخواهم شد و میفرماید: ای حسین! تعجیل کن در آمدن که جام دیگر از برای تو ذخیره کردهام تا در این ساعت بنوشی.»
📚منبع
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص ۸۹۰