شهادت امام مجتبی(ع)/2
گریه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در مصائب یکدیگر
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که روزی حسین بن علی (علیهمالسلام) به منزل برادرش حسن(علیهالسلام) وارد شد و چون نگاهش به برادر افتاد، اشک از دیدگانش جاری شد. امام حسن(علیهالسلام) پرسید: «چرا گریه میکنید؟»
امام حسین(علیهالسلام) فرمود: «گریهام از ظلم و ستمهایی است که بر شما وارد میشود.»
امام حسن(علیهالسلام) فرمود: «ظلمی که بر من وارد میشود، زهری است که در خفا و پنهانی به من مینوشانند و اینگونه من را به شهادت میرسانند.
ولی «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» هیچ روزی در عالم مانند روز شهادت تو نیست، زیرا سیهزار نفر که همه آنان ادعای اسلام و پیروی از امت جد ما محمد(صلیاللهعلیهوآله) را دارند دور تو را میگیرند و برای کشتن و ریختن خون تو و هتک حرمت و اسیر کردن زن و فرزندان و غارت کردن متاع تو آماده میشوند. در این موقع است که خداوند لعنت و نفرین خود را به بنیامیه متوجه میگرداند و آسمان خون میبارد و حتی حیوانات وحشی و ماهیان دریا در مصیبت تو خواهند گریست.»
📚منبع
الامالی، شیخ صدوق، ص ۱۷۷
وصیت امام حسن مجتبی(ع) و تشییع پیکر پاک او
در ارشاد مفید در بیان وصیت آن حضرت آمدهاست: «هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان، مرا غسل ده، کفن نما و بر تختهای (تابوتی) گذارده، کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر، تا تجدید عهدى کنم. سپس مرا به سوی قبر جدهام فاطمه بنت اسد (مادر امیرالمؤمنین) منتقل کن و در آنجا به خاک بسپار.»
سپس آنحضرت فرمود: «به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که مىخواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری، براى جلوگیرى گرد هم مىآیند و مقابلتان میایستند. اکنون به تو سفارش مىکنم برای خدا سعى کن در پاى جنازه من، خونی ریخته نشود.»
مروان و سایر بنیامیه که جزو دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند بدن مطهر را در کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپارند؛ از اینرو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. همینکه امام حسین(ع) بدن مبارک را به سوی مزار شریف پیامبر(ص) حرکت دادند تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا کردهباشد؛ طرف مقابل (پیروان سقیفه) در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آنها شدند.
عایشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد؛ در حالیکه میگفت: ما را با شما چه کار؟! میخواهید کسی را وارد خانه من کنید که من محبت و ارادتی نسبت به او ندارم؟
مروان نوکر معاویه که زمینه را برای عقدهگشایی مناسب دید، دهان باز کرد و گفت: عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن در کنار پیامبر؟! چنین چیزی نشدنیاست و بعد با جمله «وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ» تشیعکنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد.
نزدیک بود فتنهای به پا شود که ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت: ارْجِعْ یَا مَرْوَانُ مِنْ حَیْثُ جِئْت؛ برگرد به همان جایی که بودی؛ ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسولخدا به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان ایناست که با زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا(ص) شده باشد و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنابر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش فاطمه [بنت اسد] به خاک میسپاریم.
مطمئن باش اگر وصیت کردهبود که بدن مطهرش را کنار رسولخدا دفن کنیم تو کوچکتر از آن بودی که بتوانی مانع ما شوی، و لکن آنحضرت به خدا و رسولش و نیز حرمت قبر شریفش بیش از دیگران عالماست و میدانست که نباید خرابى در آن پدید آید، چنانچه این کار را دیگران کردند و بدون اذن آن حضرت(ص) به خانهاش وارد شدند.
و باز در ارشاد آمده است: ابن عباس پیش آمد و خطاب به عایشه گفت: این چه رسوائى است؟ عایشه! روزى بر استر و روزى بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) میخواهى نور خدا را خاموش کنى و با دوستان خدا بجنگى؟ بازگرد! و از آنچه میترسیدى خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را اینجا دفن نمیکنیم. خوشحال باش که تو به هدفت رسیدى ولی خدا هرگاه که باشد انتقام اهلبیت عصمت را از دشمنانشان خواهد گرفت.
«وَ قَالَ الْحُسَیْنُ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْکُمْ لِأَنْفُسِنَا»؛ و امام حسین(ع) فرمود: «به خدا سوگند! اگر برادرم با من پیمان نبسته بود که خونی ریخته نشود، میدیدید که چگونه شمشیرها جان شما را میستاند، شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شکستید و شرایط آنرا باطل ساختید.»
آنگاه جنازه امام حسن مظلوم(ع) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جدهاش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند.
📚منبع
الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۶
تیر باران پیکر مطهر امام حسن مجتبی(ع)
مرحوم علامه مجلسی و محدث قمی و ابن شهر آشوب نوشتهاند که هنگام دفن بدن مبارک امام حسن علیهالسلام، دستور دادند جنازهی آن حضرت را تیر باران نمودند تا جایی که هفتاد تیر از جنازهی آن حضرت بیرون کشیدند.(۱)
پس بنیهاشم خواستند شمشیر بکشند و جنگ کنند؛ ولی امام حسین علیهالسلام فرمود: «به خدا سوگند! وصیت برادرم را ضایع نکنید.»
پس به آنها فرمود: «اگر وصیت برادرم نبود، هر آینه او را دفن میکردم و بینیهای آنها را به خاک میمالیدم.» و آنگاه جنازه را به طرف بقیع حرکت دادند و در کنار جدهاش فاطمهی بنت اسد دفن نمودند.(۲)
📚منبع
(۱) کشف الغمه، اربلی، ج ۲، ص ۱۶۱ به نقل از جنابذى از علماى اهل سنت
(۲)کشف الغمه، اربلی، ج ۲، ص ۱۶۰، به نقل از ابن طلحه شافعى
روایت منع عایشه از دفن امام حسن مجتبی(ع)
در کتاب کافی آمده است:
محمد بن مسلم گوید شنیدم امام باقر(علیهالسّلام) میفرمود: هنگامی که حسن بن علی(علیهالسّلام) به حالت احتضار درآمد، به برادرش حسین(علیهالسّلام) فرمود:
«برادرم! به تو وصیتی میکنم، آن را حفظ کن، زمانی که من از دنیا رفتم، جنازهام را آماده دفن کن، سپس مرا به سوی رسولخدا (صلّیاللَّهعلیهوآله) ببر تا با او تجدید عهدی کنم، آنگاه مرا به جانب مادرم فاطمه(علیهاالسّلام) برگردان، سپس مرا ببر و در بقیع دفن کن و بدان که از طرف حمیرا، (عایشه) که مردم از زشتکاری و دشمنی او با خدا و پیغمبر و ما خاندان آگاهند، مصیبتی به من میرسد.»
وقتی امام حسن(علیهالسّلام) وفات کرد و روی تابوتش گذاردند، او را به جایی که پیغمبر(صلّیاللَّهعلیهوآله) بر جنازهها نماز میخواند بردند، امام حسین(ع) بر جنازه نماز گذارد و زمانی که نمازش تمام شد داخل مسجدش بردند، هنگامی که بر سر قبر رسولخدا(صلّیاللَّهعلیهوآله) نگهش داشتند، به عایشه خبر بردند و به او گفتند:
بنیهاشم جنازه حسن بن علی(علیهمالسّلام) را آوردهاند تا در کنار رسول خدا(صلّیاللَّهعلیهوآله) دفن کنند، عایشه بر استری زینکرده نشست و سریع خود را به آن جا رساند ـ او نخستین زنی بود که بعد از اسلام بر زین نشست ـ و ایستاد و گفت: فرزند خود را از خانه من بیرون برید، که نباید در اینجا چیزی دفن شود و حجاب پیغمبر(صلّیاللَّهعلیهوآله) دریده شود.
حسین بن علی(صلواتاللَّهعلیهما) فرمود: «تو و پدرت از پیش حجاب پیغمبر(صلّیاللَّهعلیهوآله) را دریدید و تو در خانه پیغمبر، کسی را در آوردی که دوست نداشت نزدیک او باشد (مقصود ابوبکر و عمر است) و خدا از این کار، از تو باز خواست میکند.
همانا برادرم به من امر کرد که جنازهاش را نزدیک پدرش رسول خدا(صلّیاللَّهعلیهوآله) ببرم تا با او تجدید عهد کند و بدان که برادر من از همه مردم به خدا و رسولش و معنی قرآن داناتر بود و نیز او داناتر از این بود که پرده رسول خدا(صلّیاللَّهعلیهوآله) را پاره کند،»
«زیرا خدای تبارک و تعالی می فرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید! تا به شما اجازه ندادهاند به خانه پیغمبر وارد نشوید. و تو بدون اجازه پیغمبر، مردانی را به خانه او راه دادی. خدای(عزّوجلّ) فرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید در صورتی که به جان خودم سوگند که تو به خاطر پدرت و فاروقش(عمر) بغل گوش پیغمبر(صلّیاللَّهعلیهوآله) کلنگها زدی.»
«با آنکه خدای (عزّوجلّ) فرموده: آنها که صدای خود را نزد رسول خدا کوتاه میکنند همان کسانی هستند که خداوند دلهایشان را برای تقوا خالص نموده. به جان خودم که پدرت و فاروقش به سبب نزدیک کردن خودشان به پیغمبر(صلّیاللَّهعلیهوآله)، او را آزار دادند و آن حقی را که خدا با زبان پیغمبرش به آنها امر کرده بود، رعایت نکردند.»
«زیرا خدا مقرر فرموده که آنچه نسبت به مؤمنین در حال زنده بودنشان حراماست، در حال مردهبودن آنها هم حراماست، به خدا ای عایشه! اگر دفنکردن حسن نزد پدرش رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که تو آن را نمیخواهی، از نظر ما، خدا آن را جایز کرده بود، میفهمیدی که او در آنجا دفن میشد (ولی افسوس که کلنگ زدن نزد گوش پیغمبر از نظر ما جایز نیست).»
سپس محمد بن حنفیه رشته سخن به دست گرفت و فرمود: ای عایشه! یک روز بر استر مینشینی و یک روز (در جنگ جمل) بر شتر مینشینی؟! تو به علت دشمنی و عداوتی که با بنیهاشم داری، نه مالک نفس خودت هستی و نه در زمین قرار میگیری.
عایشه رو به او کرد و گفت: پسر حنفیه! اینها فرزندان فاطمهاند که سخن میگویند، تو چه می گویی؟!
حسین (علیهالسّلام) به او فرمود: «محمد را از بنیفاطمه به کجا دور میکنی، به خدا که او زاده سه فاطمهاست:
۱. فاطمه دختر عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم (مادر ابوطالب)
۲. فاطمه بنت اسد بنهاشم (مادر امیرالمؤمنین)
۳. فاطمه دختر زائدة بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد معیص بن عامر (مادر عبدالمطلب).»
عایشه به امام حسین(علیهالسّلام) گفت: پسر خود را دور کنید و ببریدش که شما مردمی هستید که همواره به دنبال دشمنیکردن هستید.
پس حسین(علیهالسّلام) به جانب قبر مادرش رفت و جنازه امام حسن(ع)را در بقیع دفن کرد.
📚منبع
اصول کافی، شیخ کلینی، ج۱، ص۳۰۲
جلوگیری از دفن امام حسن(ع) در کنار قبر پیامبر(ص)
وقتی بنیهاشم، تابوت امام مجتبی(ع) را به طرف قبر پیامبر(ص) بردند، مروان همراه عدهای از بنیامیه، سلاح به دست گرفتند و راه را بستند تا از دفن شدن او کنار قبر پیامبر(ص) جلوگیری کنند.(1)
ابوالفرج اصفهانی (درگذشته ۳۵۶ق) آورده است که عایشه سوار بر استری شد و بنی امیه را فراخواند تا مانع از این کار شوند.(2)
📚منبع
(1) الارشاد، شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۸
(2) مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، دارالمعرفه، ص۸۲
فضیلت گریه بر امام حسن(ع)
از ابن عباس روایتشده که حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«که چون فرزندم حسن را به زهر شهید کنند، ملائکه آسمانهای هفتگانه بر او گریه کنند و همه چیز بر او بگرید حتی مرغان هوا و ماهیان دریا و هر که بر او بگرید دیدهاش کور نشود روزی که دیدهها کور میشود و هر که بر مصیبت او اندوهناک شود، اندوهناک نشود دل او در روزی که دلها اندوهناک شوند و هرکه در بقیع او را زیارت کند قدمش بر صراط ثابت گردد در روزی که قدمها بر آن لرزان است.»
📚منبع
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، جلد ۱، صفحه ۲۸۳
اسناد شهادت امام حسن مجتبی(ع) در روز ۷ ماه صفر
سند اول: تثبیت الامامه
قدیمیترین منبعی که در این زمینه تا به حال یافت شده کتاب ” تثبیت الامامة” تالیف “سید قاسم بن ابراهیم الرسی” است که در سال ۲۴۶ وفات یافتهاست. وی که خود از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام است از زهاد و عباد و علمای زمان خویش بود که دارای تألیفات فراوانیاست. گفتنیاست وی از روات احادیث هم بودهاست و بدون واسطه از حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام روایت نقل میکردهاست. وی در کتاب خویش چنین آورده است.
«الامام الحسن علیه السلام ابوه الامام امیرالمومنین علی علیه السلام، امه فاطمه الزهراء سلام الله علیها، ولادته: ولد فی المدینه لیلة النصف من شهر رمضان فی السنة الثالثة للهجره، القابه: التقی، الزکی، السبط، وفاته: توفی فی السابع من شهر صفر سنة خمسین من الهجرة.»
سند دوم: قول شهید اول
یکی دیگر از کسانی که قائل بودند شهادت سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام در هفتم ماه صفر واقع شدهاست، شهید اول (متوفای ۷۸۶) میباشند ایشان در کتاب شریف “دروس” میفرمایند:
«الامام، الزکی، ابومحمد الحسن بن علی سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة … و قبض بها مسموما یوم الخمیس سابع صفر سنة تسع و اربعین من الهجرة.»(۱)
سند سوم : مرحوم کفعمی
یکی دیگر از کسانی که قائل به شهادت امام حسن مجتبی(ع) در هفتم ماه صفر شدهاست، علامه بزرگوار و محدث کبیر مرحوم کفعمی صاحب کتاب شریف “مصباح” میباشدِ ایشان در این کتاب چنین میفرماید:
«ولد فی یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة ثلاث من الهجرة و توفی یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة خمسین من الهجرة.»(۲)
سند چهارم: پدر بزرگوار شیخ بهایی
یکی دیگر از بزرگانی که قائل به شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام در هفتم صفر میباشد مرحوم علامه شیخ حسینُ والد مکرم شیخ بهایی در کتاب “وصول الاخبار الی اصول الاخبار” میباشد وی که متوفای سال ۹۸۴ هجریاست در کتاب خویش میفرماید:
«هو الامام الزکی ابومحمد سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة مسموما فی المدینة یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة تسع او ثمان و اربعین و قیل سنة خمسین من الهجره عن سبع و اربعین سنة.»(۳)
📚منبع
(۱) دروس، شهید اول، ج ۲، ص۷
(۲) المصباح، کفعمی، ص ۵۰۹
(۳) وصول الاخبار، علامه شیخ حسین بهایی، ص ۴۲
سخن مروان درباره امام حسن مجتبی(ع)
ابوالفرج روایتکرده که وقتی جنازه امام حسن(ع) را به سمت بقیع حرکت دادند و آتش فتنه منتفی گشتُ مروان نیز مشایعتکرد و سریر امام حسن(ع) را بر دوش کشید. امام حسین(ع) فرمود: «آیا جنازه امام حسن(ع) را حمل میکنی؟ حال آنکه به خدا قسم پیوسته در حال حیات برادرمُ دل او را پر از خون نمودی؟»
مروان گفت: من این کارها را با کسی کردم که حلم و بردباری او با کوهی معادل بود.
📚منبع
سوگنامه آل محمد(ص)، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۱۵۰
وصیت امام حسن(ع)
ابنبابویه به سند صحیح از حضرت امام جعفر صادق(ع) روایت کرده است که امام حسین(ع) خواست که ایشان را نزدیک حضرت رسالت صلّی الله علیه و آله و سلّم دفن کند، جماعتی را برای این کار جمع کرد، پس مردی گفت که: من شنیدم از امام حسن(ع) که میگفت: «حسین را بگویید که نگذارد در جناز ه من خونی بر زمین بریزد» اگر این نمیبود حضرت امام حسین(ع) دست برنمیداشت تا آنکه امام حسن(ع) را در پهلوی جدّ خود دفن میکرد.
📚منبع
علل الشرایع، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۲۵
وقت احتضار امام مجتبی(ع)
روایت کردهاند که چون حضرت امام حسن(ع) مشرف بر وفات شد، حضرت امام حسین(ع) گفت: «ای برادر! میخواهم حال تو را در وقت احتضار بدانم.» حضرت امام حسن(ع) فرمود: «من از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که میفرمود: عقل از ما اهل بیت مفارقت نمیکند تا روح در بدن ماست. پس دست خود را به دست من ده چون من ملک موت را مشاهده کنم دست تو را میفشارم.»
پس حضرت امام حسین(ع) دست خود را به دست او داد، بعد از اندک ساعتی فشاری داد دست آن حضرت را، چون حضرت امام حسین(ع) گوش خود را نزدیک دهان آن حضرت برد فرمود: «ملک موت به من میگوید که “بشارت باد تو را که حقتعالی از تو راضی است و جدّ تو شفیع روز جزاست.”»
📚منبع
مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۹
زمان رحلت امام مجتبی(ع)
روایت کرده است که چون وقت وفات آن حضرت شد فرمود: «مرا به صحرا برید تا به اطراف آسمان نظر کنم.»
چون آن حضرت را به صحرا بردند گفت: «خداوندا! جان خود را که عزیزترین جانهاست پیش من در رضای تو دادم و از قصاص خود گذشتم از برای رضای تو که کسی را به عوض من قصاص نکنند.»
📚منبع
کشف الغمّه، علی بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۱۹۰