شهادت حضرت علی اصغر(ع)/1

شهادت حضرت علی اصغر(ع)/۱

شهادت حضرت علی اصغر(ع)/1

 

 

اشعار کمیت و یادآوری روضه حضرت علی اصغر(ع)

کمیت شاعر می‌گوید: در حضور امام صادق(ع) درباره مصائب امام حسین(ع) شعر می‌خواندم. امام بسیار گریستند. اهل حرم هم صدا به گریه بلند کردند، آنگاه از پشت پرده کنیزی طفل کوچک شیرخواره‌ای را آورد و بر دامان امام نهاد‌، گریه امام صادق(ع) شدت یافت موج صدا و گریه بالا گرفت.
بانوان حرم آن کودک را به علی اصغر اباعبدالله(ع) شبیه نمودند و از این رهگذر عزاداری را به حد اعلا رساندند.

 

 

📚منبع
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۲۹۴
الوقایع و الحوادث، محمد باقر ملبوبی، ص ۲۹۶

 

 

 

گریز روضه حضرت علی اصغر(ع)؛ پادشاه روم و طفل شیرخوار

اطفال شیرخواره در هر ملتی از ملل کفار هم مورد ترحم قرار می‌گیرد. وقتی میان کفار روم و مسلمانان جنگ شد رومیان هر شب اموال و زن و دختر و پسران را به سرقت برده و جهت فروش به بازار می‌آوردند. تا آنکه در شبی طفل شیرخواره‌ای را از مادرش جدا کردند.

مادر هرچه فریاد و ناله و التماس کرد آن رومی طفل را پس نداد. آن مادر اشک‌ریزان خود را به پادشاه رومیان رساند و طفل خود را مطالبه کرد. دل پادشاه به احوال مادر سوخت و امر کرد طفل شیرخواره را هر طور شده به مادرش برگرداند، این ترحم پادشاه در حق آن مادر و طفل شیرخواره موجب صلح بین رومیان و مسلمانان شد.

اشاره گریز: خدا لعنت کند آن قومی که خود را مسلمان می‌شمردند ولی از هر کافری پست‌تر بودند تا جایی که به طفل شیرخواره بی‌گناه هم رحم نکردند.

 

 

📚منبع
مجالس المتقین، مجلس السابع، شهید ثالث

گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۷۱

 

 

 

شهادت حضرت علی اصغر(ع) در نقل الفتوح

پس، حسين بن على(ع) تنها ماند و با او هيچكس ديگر نبود مگر برادرزاده هفت ساله‌‏اى كه عمر نام داشت و پسر ديگر او شير مى‏‌خورد. آن حضرت اسب به در خيمه زنان راند و گفت: «آن برادرزاده را به من دهيد تا او را ببينم و وداع كنم.»

آن طفل را بر دست او دادند. امير المؤمنين حسين*(ع) او را مى‌‏نواخت و بوسه مى‌‏داد كه ناگاه تيرى آمد و بر سينه آن طفل نشست. طفل در حال جان بداد. امام حسين (ع) فرمود:
«واى بر اين قوم از خصمى جدّ من محمّد مصطفى(ص)

پس، از اسب فرود آمد و به شمشير گورى حفر كرد و آن طفل را مدفون ساخت.
بعد از آن، طفل شيرخوار خود را كه على اصغر نام داشت و از تشنگى اضطراب مى‏‌نمود در پيش زين گرفته ميان هر دو صف برد و آواز برآورد: «اى قوم، اگر من به زعم شما گناهكارم، اين طفل گناهى نكرده او را جرعه‏‌اى آب دهيد.»

چون آواز حسين(ع) شنيدند، يكى از آن گروه تيرى به سوى آن حضرت روان كرد. آن تير بر گلوى آن طفل شيرخواره آمد و از آن سوى بر بازوى حسين(ع) رسيد. آن حضرت تير را بيرون آورد و هم در آن ساعت آن طفل جان بداد. آن سرور آن طفل را آورد و به مادرش داد و فرمود:
«بگير فرزند خود را كه از حوض كوثر سيراب گرديد.»

*طبق روایات و اعتقادات شیعی، سزاوار نیست لقب امیرالمؤمنین جز برای حضرت امام علی علیه‌السلام استفاده شود

 

📚منبع
الفتوح،  ابن اعثم کوفی، ص ‌۹۰۹

 

 

 

شهادت طفل رضیع 

امام حسین علیه‌السلام از میدان به خیمه‌گاه بازگشت، بر در خیمه ایستاد و فرمود: «طفل کوچکم علی را بیاورید تا با او خداحافظی کنم.»

کودک را به حضرت دادند. او را در دامن خودش نهاد، می‌بوسید و می‌فرمود: «وای بر این قومی که خصم آنها در قیامت جد توست.»

کودک در دامن پدر آرمیده بود. حرملة بن کاهل اسدی گلوی او را نشانه گرفت. تیر در گلوی علی اصغر نشست و گلویش را سراسر برید.
حضرت دست در زیر گلوی اصغر گرفت، از خون پر کرد و به طرف آسمان پاشید.
آنگاه پیاده شد، با غلاف شمشیر قبر کوچکی کند، کودک را به خون خویش رنگین ساخت و به خاک سپرد.

 

 

📚منبع
گنجینةالاسرار، عمان سامانی، ص ۴۳
مقتل الحسین، خوارزمی، ج۲، ص ۳۲

 

 

 

رحم نکردن اهالی کوفه بر علی اصغر(ع)

آن وقتی که حسین(ع) می‌بوسید فرزند خود را و وداع می‌نمود، فرمود: «وای بر این جماعت، از روزی که جد تو خصمی نماید با ایشان.»
حرمله ملعون تیری انداخت و بر گلوی آن طفل آمد.

فذبحه من الاذن الی الاذن و سقوه سهم بغی عوض الما المعین. (۱)

 

 

📚منبع
کبریت احمر، تواضع پیامبر اسلام، محمدباقر بیرجندی، ص ۴۰۱
(۱) مجمع البحرین، طریحی، ج ۱، ص۳۸

 

 

روضه شهادت حضرت علی اصغر(ع)

پس زنان حرم و دختران محترم رسول اكرم(ص) صداها به ناله و گريه بلند نمودند. آن حضرت با دل پر از حسرت، به سوی خيمه رجعت نمود و زينب خاتون عليهاالسّلام را فرمود كه:

«ناوِليني وَلَدِي الصَّغير حَتّي اوَدِّعَهُ؛ فرزند دلبند صغير مرا بياور تا با او وداع نمايم.»

و چون او را آورد، امام مظلوم طفل معصوم را گرفت و همين كه خواست از راه رأفت و كمال مرحمت، خم شده او را ببوسد، حرملة بن كاهل اسدی پليد – لَعَنَة اللّهُ – از خدا حيا ننمود تيری به جانب آن نوگل بوستان احمدی انداخت كه تير به گلوی نازك آن طفل معصوم اصابت نمود به طوری كه گويا گلو را ذبح نمايند، گوش تا گوش پاره نمود.

پس آن حضرت با كمال غم و حسرت، به زينب خاتون فرمود:

«اين طفل را بگير.»

پس امام عليه‌السّلام هر دو دست را در زير گلوی طفل گرفت چون پر از خون شد به سوی آسمان پاشيد، آنگاه فرمود:

«هون عَلَیَّ ما نَزَلَ بی، إِنَّهُ بِعَيْنِ اللّهِ؛ آنچه كه بر من اين مصائب را آسان می‌نمايد آن است كه اين مصيبت بزرگ در حضور پروردگار عادل نازل می‌گردد.»

امام باقر عليه‌السّلام فرمود: «از آن خون طفل معصوم كه امام عليه‌السّلام به آسمان پاشيد، حتی يك قطره هم روی زمين نيفتاد!»

 

🔹نقل دیگری در الاحتجاج طبرسی:
هنگامى‌كه ياران و نزديكان امام حسين عليه‌السلام كشته شدند، او يكّه و تنها مانْد و كسى جز پسرش على زين العابدين و پسرى ديگر به نام عبداللّه ـ كه شيرخوار بود ـ با او نبود. حسين عليه‌السلام به جلوى درِ خيمه آمد و گفت: «آن كودك را به من بدهيد تا با او خداحافظى كنم.»

آن كودك را به او دادند. كودك را مى‌بوسيد و مى‌گفت: «پسركم! واى بر اين مردم كه طرف دعوايشان محمّد صلى الله عليه و آله است!»

گفته شده: در همين حال تيرى آمد و بر گودىِ گلوى كودك نشست و او را كُشت. امام حسين عليه‌السلام از اسبش فرود آمد و با قبضه شمشيرش گودالى كَند و كودك را با خون آغشته‌اش در آن دفن كرد.

 

 

📚منبع

سوگنامه کربلا، محمدطاهر دزفولی، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس

 

دقت شود:

طبق نقل لهوف، سیدالشهداء(ع) طلب آب برای کودک خود نفرمودند.

 

 

 

علی اصغر(ع) را بر دست گرفت

پس امام علیه‌السلام آمده در مقابل سرادق جلالت، اندکی بنشست و کودک صغیر خویش عبدالله را که از رباب بود و در بعضی روایات به علی اصغر تعبیر کرده‌اند و هنوز شیرخواره بود در کنار گرفت، چنان‌که وداع بازپسین کند و به روایت سبط ابن جوزی، عبدالله را دید که از شدت تشنگی همی گرید او را بر دست مبارک گرفته روی لشگریان آورده فرمود:

«ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل.»

«اگر بر من رحم نکنید باری بدین کودک ترحمی که از تشنگی جان همی دهد.»
ناگاه مخذولی از بنی اسد و به روایت مقاتل الطالبین عقبة بن بشر تیری بینداخت و آن ناوک بر حلقوم طفل آمده تمام ببرید.
علی الجمله امام دست مبارک می‌داشت و چون از خون پر شدی بر زمین بریختی و گفتی:

«هون علی ما نزل بی انه بعین الله.» و به روایت اصح به جانب آسمان افشاندی و خود قطره از آن باز نگشتی و به روایت ابوالفرج گفت: «لا یکون اهون علیک من فصیل و فی الارشاد ثم قال یا رب ان کنت حبست عنا النصر من السما فاجعل ذلک لما هو خیر منه و انتقم لنا من هولاء الظالمین.»

«ای بار خدای من این کودک که از ذریت محمد مصطفی است در حضرت تو خوار و بی قدرتر از بچه ناقه صالح نباشد. ای پروردگار اگر اکنون نصرت خود از ما باز داشته‌ای این مصائب را ذخیره نیکو فرمای و انتقام ما بخواه.»

در تذکره خواص الامه مسطور است: فنودی من الهوا دعه فان له مرضعا فی الجنه

«یا حسین کودک خویش با ما گذار که بهر او در بهشت عدن دایگان داشته‌ایم.»

به روایت محمد بن طلحه شافعی با شمشیر خویش او را مرقدی بپرداخت و هم‌چنان به خاک و خون آغشته مدفون ساخت.

 

 

📚منبع

مقتل قمقام زخار و صمصام بتار، حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله، صفحات ۵۲۷ و ۵۲۸ 

 

 

 

تیر را از گلوی علی اصغر(ع) بیرون کشید

تاريخ اليعقوبی: تَقَدَّمُوا رَجُلًا رَجُلاً، حَتَّى بَقِیَ وَحدَهُ ما مَعَهُ أحَدٌ مِن أهلِهِ، و لا وُلدِهِ و لا أقارِبِهِ، فَإِنَّهُ لَواقِفٌ عَلى فَرَسِهِ، إذْ اتِیَ بِمَولودٍ قَد وُلِدَ لَهُ فی تِلکَ السَّاعَةِ، فَأَذَّنَ فی اذُنِهِ، وَ جَعَلَ يُحَنِّكُهُ إِذ أتاهُ سَهمٌ فَوَقَعَ فِی حَلقِ الصَّبِیِّ فَذَبَحَهُ، فَنَزَعَ الحُسَينُ علیه‌السلام السَّهمَ مِنْ حَلقِهِ، وَ جَعَلَ يُلَطِّخُهُ بِدَمِهِ و يَقولُ: وَاللَّهِ لَأَنتَ أكرَمُ عَلَى اللَّهِ مِنَ النّاقَةِ، وَ لَمُحَمَّدٌ أكرَمُ عَلَى اللَّهِ مِن صالِحٍ! ثُمَّ أتى فَوَضَعَهُ مَعَ وُلدِهِ وَ بَنی أخيهِ.

تاریخ الیعقوبی: یاران حسین(ع)، یک‌به‌یک، گام پیش نهادند [و رزمیدند و شهید شدند] تا این که حسین(ع)تنها ماند و هیچ یک از [مردان] خانواده و فرزندان و نزدیکانش با او نماندند. او بر بالای اسبش بود. کودکی را که همان ساعت متولّد شده بود برایش آوردند. حسین(ع) در گوشش اذان گفت و کامِ او را بر می‌داشت که تیری آمد و در گلوی کودک نشست و ذبحش کرد.

حسین(ع)، تیر را از گلوی او بیرون کشید و خونش را به بدن او مالید و گفت: «به خدا سوگند، تو نزد خدا، از شترصالح گرامی‌تری و محمد(ص) نیز نزد خدا از صالح، گرامی‌تر است.»
سپس آمد و او را کنار فرزندان و برادرزادگانش نهاد.

 

📚منبع

تاریخ، الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۵

 

 

بیان مصیبت حضرت علی اصغر(ع) به نقل لهوف

الملهوف: لَمّا رَأَى الحُسَينُ علیه السلام مَصارِعَ فِتيانِهِ و أحِبَّتِهِ، عَزَمَ عَلى لِقاءِ القَومِ بِمُهجَتِهِ و نادِی: هَل مِن ذَابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ اَلله؟ هَل مِن مُوَحِّدٍ يَخَافُ اَللهَ فِينَا؟ هَل مِن مُغِيثٍ يَرجُو اَللَّه بِإِغاثَتِنا؟ هَل مِن مُعينٍ يَرجو مَا عِندَ اَللهِ فِي اعانَتِنَا؟

فَارتَفَعَت أَصواتُ النِّساءِ بِالعَوِيلِ، فَتَقَدَّمَ إلى بَابِ الخَيمَةِ و قَالَ لِزَينَبَ: ناوِلينی وَلَدِیَ الصَّغِيرَ حَتّى اوَدِّعَهُ، فَأَخَذَهُ و أومَأَ إليهِ لِيُقَبِّلَهُ، فَرَمَاهُ حَرمَلَةُ بنُ الكاهِلِ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فِي نَحرِهِ فَذَبَحَهُ.
فَقَالَ لِزَيْنَبَ: خُذيهِ، ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِكَفَّيهِ حَتَّى امتَلَأَتا، ورَمى بِالدَّمِ نَحوَ السَّماءِ و قالَ: هَوَّنَ عَلَيَّ ما نَزَلَ بی أنَّهُ بِعَينِ اللَّه.
قَالَ البَاقِرُ علیه السلام: فَلَم يَسقُط مِن ذَلِكَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الأَرضِ.

الملهوف: هنگامی که حسین علیه‌السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا صلی‌الله‌ علیه‌ و آله دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا به داد ما برسد؟ آیا یاری دهنده‌ای هست که به خاطر خدا ما را یاری دهد؟»

پس صدای زنان به ناله برخاست.
امام علیه‌السلام به جلوی در خیمه آمد و به زینب سلام‌ الله فرمود: «کودک خردسالم را به من بده تا با او خداحافظی کنم.»
او را گرفت و می‌خواست او را ببوسد که حَرمَلة بن کاهِل، تیری به سوی او انداخت که در گلویش نشت و او را ذبح کرد.

امام علیه‌السلام به زینب سلام‌ الله فرمود: «او را بگیر!»
سپس، کف دستانش را زیر خون {گلوی او} گرفت تا پُر شدند. خون را به سوی آسمان پاشید و فرمود: «آنچه بر من وارد می‌شود برایم آسان است؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست.»
امام باقر علیه‌السلام {درباره آن خون} فرموده است: «از آن خون، یک قطره هم به زمین باز نگشت.»

 

 

📚منبع

لهوف، ابن طاووس، ص١٦٨

 

 

 

اشعار حضرت ام کلثوم(س) در مصیبت حضرت علی اصغر(ع)

«يَا لَهفَ قَلبی عَلَى الصَّغِيرِ الظّامی
فَطَمَتهُ السِّهامُ قَبلَ الفِطامِ
غَرغَرُوهُ بِدَمعِهِ وَ هُوَ طِفلٌ
یا لَهفَ قَلبِي عَلَيْهِ فی كُلِّ عامٍ
أَحرَقُوا قَلبَ وَالِدَيهِ عَلَيهِ
وَرَمَوهُ بِذِلَّةٍ وَ انتِقامٍ

فَاللهُ یَحکُمُ بَينَنَا وَ بَینَهُم
لَدَى الحَشرِ عِندَ فَصلِ الخِصامِ»

چقدر دلم کباب شد بر کودک تشنه لب خردسال، که پیش از هنگام بازگیری از شیر، تیرها او را از شیر گرفت
او را در سنین کودکی غرقه به خون کردند و اشکش را در آوردند که همواره دلم برایش می‌سوزد.قلب پدر و مادرش را در سوگ او سوزانیدند و در نهایت پستی از روی انتقام او را آماج تیرها نمودند.
در روز رستاخیز، به هنگام فصل خصومت‌ها خداوند در میان ما و آنها داوری می‌کند.

 

 

📚منبع

کتاب نورالعین فی مشهدالحسین، ابواسحاق اسفرایین، صفحه۵۶

اشتراک گذاری پست

مطالب مرتبط

خروج کاروان از کربلا/3
خروج از کربلا

خروج کاروان از کربلا/3

خروج کاروان از کربلا/3     موضع‌گیری قاطع و شجاعانه ابن‌عفیف در برابر سخنان عبیدالله بن زیاد مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد می‌نویسد: ابن

ادامه مطلب
روز مباهله
روز مباهله

روز مباهله

روز مباهله     مباهله؛ روز برتری اسلام پس از فتح مکه معظمه و طائف و مسلمان شدن اهالی یمن و عمان، تقریباً تمامی مناطق

ادامه مطلب
ولادت امام کاظم(ع)
ولادت امام موسی کاظم (ع)

ولادت امام کاظم(ع)

ولادت امام کاظم(ع)     علامت ولادت حضرت رسالت و امامان بعد از او شیخ کلینی و صفار و دیگران از ابوبصیر روایت کرده‌اند که

ادامه مطلب