شهادت حضرت علی اصغر(ع)/2

شهادت حضرت علی اصغر(ع)/2

شهادت حضرت علی اصغر(ع)/2

 

 

مرثیه حضرت علی اصغر(ع) در بیان زیارت ناحیه مقدسه

«السَّلامُ عَلی عَبدِ اللهِ بنِ الحُسینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ، المُتَشَحِّطِ دَما، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ ٲبیهِ، لَعَنَ اللهُ رامِیَهُ حَرَمَلَةَ بنَ کاهِلِِ الٲَسَدِیَّ و ذَویهِ.»

در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «سلام بر عبدالله بن حسین، کودک شیرخواره تیر خورده ضربت خورده به خون تپیده که خونش به آسمان پرتاب شد و در دامان پدرش با تیر، سر بریده شد. خدا لعنت کند حرملة بن کاهل اسدی و همراهانش را که به او تیر زدند.»

 

 

📚منبع

اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ج ۳، ص۷۳

 

 

از بنی اسد خونی طلب داریم

قالَ ٲبو مِخنَفِِ: قالَ عُقبَهُ بنُ بَشیرِِ الاَسَدِیُّ: قالَ لی ٲبو جَعفَرِِ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام: اِنَّ لَنا فیکُم یا بَنی ٲسَدِِ دَماََ. قالَ: قُلتُ: فَما ذَنبی اَنَا فی ذلِکَ رَحِمَکَ اللهُ یا ٲبا جَعفَرِِ! وما ذلِکَ؟ قالَ: اتِیَ الحُسَینِ علیه السلام: بِصَبِیٍّ لَهُ، فَهُوَ فی حِجرِهِ، اِذ رَماهُ ٲَحَدُکُم یا بَنی اَسَدِِ بِسَهمِِ فَذَبَحَهُ فَتَلَقَّی الحُسَینُ علیه السلام دَمَهُ، فَلَمّا مَلَٲَ کَفَّیهِ صَبَّهُ فِی الاَرضِ، ثُمَّ قالَ: رَبِّ، اِن تَکُ حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ مِنَ السَّماءِ، فَاجعَل ذلِکَ لِما هُوَ خَیرُ وَانتَقِم لَنا مِن هٶلاءِ الظّالِمین.

تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف: سلیمان بن ابی راشد، از حُمَید بن مسلم برایم نقل کرد که: عُقبة بن بشیر اسدی گفته است امام باقر علیه‌السلام به من فرمود:«ما از شما بنی اسد خونی طلب داریم.» گفتم: گناه من در این میان چیست خدایت رحمت کند ای ابوجعفر؟ ماجرا چیست؟

امام علیه‌السلام فرمود: «روز عاشورا یکی از کودکان حسین علیه‌السلام را برایش آوردند. در دامانش نشسته بود که یکی از شما ای بنی اسد، تیری به سویش انداخت و او را ذبح کرد. حسین علیه‌السلام خونش را گرفت و هنگامی‌که کف دو دستش از آن خون پر شد آن را بر زمین ریخت و سپس گفت: ای خدا! اگر یاریِ آسمانی‌ات را از ما دریغ کردی، آن را برای جای بهتری قرار ده و انتقام ما را از این ستم پیشگان بگیر.»

 

 

📚منبع

وقعة الطف، ابومخنف، ص ۲۴۵

 

 

مرثیه‌ی حضرت علی اصغر(ع) در بیان امام باقر(ع)

تاریخ الطبری عن عمّار الدهنی عن ٲبی جعفر(ع): جاءَ سَهمٌ فَاَصابَ ابناََ له (ٲَی لِلامامِ الحسین علیه السلام) مَعَهُ فی حِجرِهِ، فَجَعَلَ یَمسَحُ الدَّمَ عَنهُ و یَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا و بَینَ قَومِِ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا.

تاریخ طبری به نقل از عمار دُهنی، از امام باقر(ع): «تیری آمد و به پسر حسین(ع) که در دامانش بود اصابت کرد. حسین(ع) خون را از چهره او پاک می‌کرد و می‌گفت: خدایا میان ما و مردمی که دعوتمان کردند تا یاریمان دهند اما ما را کشتند حکم بران.»

 

 

📚منبع
حسینیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص ۵۲۷ الی ۵۳۲

 

 

 

مرثیه‌ی حضرت علی اصغر(ع) در بیان امام حسین(ع)

و عَن ٲبی حَمزَةِ الثمالی، قالَ سَمعتُ علیَّ بن الحُسَین زَینَ العابدین علیه السلام یَقولَ: لَمّا کانَ الیومُ الذی اُستُشهِدَ فیه ٲَبی علیه السلام جَمعَ ٲَهلَهُ و ٲَصحابَهُ فی لَیلَةَ ذلکَ الیومَ، فَقالَ لَهُم …: یُقتَلُ عبدُالله اِذا جَفَّت رُوحی عَطَشاََ وَ صِرتُ اِلی خِیَمِنا، فَطَلَبتُ ماءاََ وَلَبَناََ، فَلا ٲجِدُ قَطُّ فَٲقولُ: ناوِلوُنی ابنی لٲشرب من فیه، فَیٲتُونی بِه، فَیَضَعُونَهُ عَلی یَدی فَٲحمَلَهُ لِاُدنیهِ مِن فِیّ، فَیَرمِیه فاسِقٌ لَعَنهُ اللهَ بِسَهمِِ فی نَحرِه و َهُو یُناغِی، فَیَفیضُ دَمُه فی کَفّی، فَٲرفَعَهُ اِلِی السَماءِ و ٲقُولُ: اللهُمَّ صَبراََ واحتِساباََ فیک.

ابی حمزه ثمالی از امام سجاد(ع) چنین نقل می‌کند که از امام زین العابدین(ع) شنیدم که می‌فرمود:

«در شب آن روزی که پدرم کشته شد خاندان و یارانش را جمع کرد و به آنان گفت: زمانی که جان من از عطش خشک شود عبدالله کشته می‌شود. در آن هنگام من به سوی خیمه‌ها می‌روم؛ پس آب و شیری را طلب می‌کنم. پس هیچ چیزی نمی‌یابم. آنگاه می‌گویم کودکم را به من بدهید تا از لبانش بنوشم. پس او را نزد من می‌آورند و بر روی دستانم می‌گذارند.

همین که او را نزدیک به دهانم می‌رسانم تا ببوسم یک فاسقی که خدا او را لعنت کند با تیری گلوی او را هدف قرار می‌دهد و او با صدای دلخراشی ناله می‌کند. خون او در کف دستم ریخته می‌شود و او را به آسمان بلند می‌کنم و می‌گویم: خدایا برای تو صبر می‌کنم و به تو واگذار می‌کنم.»

 

 

📚منبع:

هدایةالکبری، حسین بن حمدان خصیبی، ص ۲۰۴

 

 

شهادت حضرت عباس(ع) و وداع حضرت سیدالشهدا(ع) با علی اصغر(ع)

پس از آنکه حضرت عباس علیه‌السلام به شهادت رسید امام حسین علیه‌السلام غریب و بی‌یاور شد و دیگر هیچ کس را نیافت که او را یاری کند، صدای گریه و ندبه بانوان حرم و کودکان را می‌شنید در این هنگام فریاد زد:
«هَل مِن ذابّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللهِ ؟… هَل مِن مُغِیثٍ یَرجُو اللهَ فِی اِغاثتِنا؟

آیا کسی هست تا از حرم رسول خدا صلی الله علیه و اله حمایت و دفاع کند؟ آیا فریادرسی هست تا به امید ثواب الهی به فریاد ما برسد؟»
سپس با بانوان حرم و کودکان وداع کرد و آنها را به سکوت و صبر دعوت نمود آنگاه فرمود:

«اُخَیَّه! اِئتِینِی بِثَوبٍ عَتیِقٍ لا یَرعَبُ فِیهِ اَحَدٌ اَجعَلُهُ تَحتَ ثِیابِی لِئلّا اُجَرِّد بَعدَ قَتلِی؛ خواهرم! جامه کهنه و بی‌ارزش به من بدهید که در زیر لباس‌های خود بپوشم تا آن را از تنم بیرون نیاورند و مرا برهنه نسازند.»
شلوار کوچکی برایش آوردند فرمود: «نه این جامه کسی است که ذلت و خواری دامن‌گیرش شده باشد.» سپس جامه کهنه دیگری را گرفت و پاره پاره کرد و زیر جامه‌هایش پوشید، سپس پارچه دیگری طلبید و آن را پاره‌پاره کرد و پوشید به این منظور که به غارت نبرند.

در این وداع بود که فرمود:
«ناوِلُونِی عَلِیّاً اِبنِی الطِّفلَ حَتّی اُوَدِّعَهُ؛ پسرم علی اصغر را که کودک است به من بدهید تا با او خداحافظی کنم.»
علی اصغر (یا عبدالله شیرخوار) را به او دادند آن حضرت خواست با او وداع کند که تیر از جانب دشمن آمد و به گلوی او اصابت کرد و او را شهید نمود.

 

 

📚منبع
ترجمه لهوف، سیدبن طاوس، ص ۱۲۴
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۴۶

 

 

 

مقتل شیرخوار کربلا در بحارالانوار

در بحارالانوار درباره شهادت طفل شیرخوار حضرت امام حسین(ع) آمده است:
هنگامی‌که امام حسین علیه‌السلام دچار مصیبت اهل بیت و فرزندان خود گردید و غیر از آن حضرت، زنان و کودکان کسی باقی نماند، آن حضرت فرمود‌: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجوالله فی اغا ثنتا؟»

«آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دفاع نماید؟ آیا یکتاپرستی هست که درباره ما از خدا خوف داشته باشد؟ آیا فریادرسی هست که برای فریادرسی ما به خدا امیدوار باشد؟»
ناگاه صدای ناله زنان بالا گرفت. حضرت امام حسین علیه‌السلام متوجه خیمه‌ها شدند و فرمودند:

«کودک مرا بیاورید تا با او وداع کنم.»
شیخ مفید می‌نوسید: امام حسین(ع) پسرش عبدالله(ع) را خواست. همان‌طور که آن کودک را می‌بوسید می‌فرمود: «وای بر این گروه در آن موقعی که جدت پیغمبر خدا(ص) خصم آنان باشد.»
همان‌طور که آن کودک در کنار حضرت امام حسین(ع) بود حرملة بن کاهلی(لعن الله علیه) او را هدف تیر قرارداد و در آغوش پدرش شهید شد.

امام حسین(ع) خون گلوی آن کودک را می‌گرفت و به آسمان می‌پاشید.
سید بن طاوس می‌گوید: حضرت امام حسین(ع) فرمودند:«چون این مصیبت مرا خدا می‌بیند برایم قابل تحمل است.»

 

 

📚منبع
زندگی نامه حضرت امام حسین علیه‌السلام، هاشمی تیرآبادی

بحار الانوار، علامه مجلسی، صفحه ۶۹

 

 

 

آیا عاشورا کودک شیرخوار را هم می‌کشند؟

حسين بن همدان حضينى به سند خود از ابى حمزۀ ثمالى و سيد بحرانى بى‌ ذكر سند از هم او روايت كرده‌اند كه گفت: از على بن الحسين(ع) شنيدم مى‌فرمود: شب روزى كه پدرم شهيد شد، خويشان و يارانش را جمع كرد و به آنها فرمود: «اى خاندان و شيعيانم، اين شب را چون شترى رهوار به حساب آريد و خود را نجات دهيد، جز شخص مرا نخواهند و اگر مرا بكشند در فكر شماها نباشند.

خدا شما را رحمت كند، نجات يابيد، بيعت را از شما برداشتم و پيمانى كه با من بستيد واگذاشتم.»

برادران و كسان و يارانش يک ‌زبان گفتند: «بخدا اى آقاى ما! اى اباعبداللّٰه تو را هرگز وانگذاريم، مردم گويند: امام و بزرگ و آقاى خود را تنها گذاشتند تا كشته شد، ميان خود و خدا آزمايش دهيم و عذر جوئيم و تو را رها نكنيم تا قربانت شويم.»
فرمود: «من فردا كشته مى‌شوم و شما همه با من كشته مى‌شويد و احدى از شما نمى‌ماند.»

گفتند: «حمد خدا را كه ما را به يارى تو گرامى داشت و به كشتن با تو شرافت داد، ما نپسنديم كه با تو هم درجه باشيم يا بن رسول اللّٰه‌؟»

فرمود: «خدا به شما جزاى خير دهد و بر آنها دعا كرد و صبح شد او و همه كشته شدند.»
قاسم بن حسن(ع) عرض كرد: «من هم در كشتگانم‌؟» بر او رقّت كرد و فرمود: «پسر جانم، مرگ نزد تو چگونه است‌؟» گفت: «از عسل شيرين‌تر.»

فرمود:
«آرى بخدا، عمويت قربانت، تو هم يكى از آن مردانى كه با من كشته مى‌شوى پس از آنكه سخت گرفتار شوى، پسر كوچكم عبداللّٰه هم كشته مى‌شود.»

گفت:
«عمو جان، به زنان هم مى‌رسند تا آن كودک شيرخوار را بكشند؟»

فرمود: «عبداللّٰه آنگاه كشته شود كه تشنگى مرا بى‌تاب كند و به خيمه‌ها آيم و آبى يا عسلى خواهم و نيابم. گويم آن پسر كوچكم را به من دهيد تا دهانش را بمكم، او را بردارم كه نزد خود آرم، يک فاسقى تيرى به گلوى او زند و او ناله كند و خونش در كف من بريزد و آن را به آسمان بلند كنم و گويم: بار خدايا، شكيبايم و به حساب تو گذارم، نيزه‌هاى دشمن مرا به شتاب اندازد و آتش در خندقى كه پشت خيمه‌ها است شعله كشد و من در تلخ‌ترين ساعت عمر خود بر آنها بتازم و آنچه را خدا خواهد واقع شود.»

او گريست و ما گريستيم و در خيمه‌ها گريه و شيون از ذرارى رسول خدا(ص) بلند شد.

 

 

📚منبع
در کربلا چه گذشت، شیخ عباس قمی، ص ۲۸۵

 

 

 

متن مقتل حضرت علی اصغر(ع)

وً لَمَّا رَأیَ مَصَارعَ فِتیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَیَ لِقاءِ القَومِ بِمُهجَتِهِ؛ اِلتَفَتَ عَن یَمِینِهِ؛ فَلَم یَرَ أَحَدًا مِنَ الِّرجَالِ وَ اِلتَفَت عَن یَسَارِه،ِ فَلَم یَرَ أَحَدًا وَ لَم یَبقِ غَیرُهُ وَ غَیرُ النِّساءِ وَ الذَّرَارِی؛ امام حسین علیه‌السلام یکّه و تنها ماند. وقتی مقتل جوانان و عاشقان خود را دید، عزم نمود تا با جان خویش به مصاف دشمن برود. به طرف راست خود نظر انداخت و هیچ مردی را ندید، به طرف چپ خود نظر کرد باز کسی را ندید. غیر از خودش و زنان و بچه‌های کوچک کسی باقی نمانده بود.

فنَادیَ؛ پس صدا زد:

«هل مِن ذَابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ اللهِ؟؛  آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟

هل مِن مُوَحِدٍ یَخَافُ اللهَ فِینَا؟؛ آیا خداپرستی هست که در مورد ما از خدا بترسد؟

هل مِن مُغِیثٍ یَرجُوا اللهَ فِی اِغَاثَتِنَا؟؛ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا به فریاد ما برسد؟

 

هل مِن مُعیِنٍ یَرجُوا مَا عِندَ اللهِ فِی اِعَانَتِنَا؟؛ آیا یاری دهنده‌ای هست که به امید ثواب خدا ما را یاری کند؟

ارتَفَعَت أَصوَاتُ النِّساءِ بِالعَوِیلِ!؛ صدای گریه و شیون زنان حرم بلند شد.

فضَجَّ النَّاسُ بِالبُکَاءِ؛ و همه‌ی مردم گریه‌کنان ضجّه می‌زدند.»

 

ثمَّ تَقَدَّمَ اِلَی بَابِ الفُسطَاطِ، وَ جَلَسَ اَمامَ الفُسطاط فَأَلقَی البُرنُسِ وَ اعتَم بِعِمَامَهٍ، فَقَالَ لِزَینَبَ علیهاالسلام؛ سپس امام به در خیمه آمد و مقابل خیمه نشست. کلاه خود را از سر برداشت و عمامه‌ای بر سر گذاشت و به حضرت زینب علیهاالسلام فرمود:

«ناوِلینِی عَبدُاللهِ عَلِیًا وَلَدِی الصَّغِیرَ، حَتَّی أُوَدِّعهُ، هُوَ طِفلٌ أُمُهُ الرُّبَابُ بِنتُ اِمرَئِ القِیس؛ فرزند کوچکم عبدالله که نامش علی است به من بدهید تا با او وداع کنم. مادر علی اصغر، رباب دختر اِمرِٶالقِیس بود.»

فجِیءَ بِهِ؛ کودکش را آوردند.

فأَجلَسَ عَلِیًا الأَصغَرَ فِی حَجرِهِ، فَجَعَلَ یُقَبِّلُهُ وَ هُوَ یَقُولُ؛ علی اصغر را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن او و می‌فرمود:

«یا بُنَیَّ! وَیلٌ لِهَولُاءِ القَومِ!؛ ای پسر عزیزم! وای بر این مردم!

اِذ کَانَ جَدُّکَ مُحَمَّدٌ المُصطَفَی خَصمَهُم؛ آن زمان که جدّ تو محمد مصطفی دشمن آنان باشد.»

فَرَمَاهُ حَرمَلَهُ بنُ کَاهِلِ الأَسَدِی بَسَهمٍ، فَوَقَعَ فِی نَحرِه،ِ فَذَبَحَهُ فِی حِجرِ الحُسَینِ علیه السلام مِنَ الأُذُنِ اِلیَ الأُذُنِ وَ مِنَ الوَریِدِ اِلیَ الوَریِدِ؛ در این هنگام حرملة بن کاهل تیری به سوی کودک رها کرد و آن تیر به گلویش نشست و گلوی علی اصغر را گوش تا گوش و رگ تا رگ، در آغوش پدر پاره کرد.

فقالَ لِزَینَبُ؛ در حالی که خون از گلوی کودکش جاری بود، به حضرت زینب علیهاالسلام‌ فرمود:

«خُذِیهِ!؛ این کودک را بگیر.»

و یَمسَحُ الدَّمَ مِن نَحرِهِ فَتَلَقَّی الحُسَینُ علیه السلام مِن دَمِهِ بَکَفیَّهِ، حَتَّی اِمتَلَأَتَا فَرَما بِالدَّمِ نَحوَ السَّمَاءِ؛ دست‌های خود را زیر گلوی علی اصغر برد، وقتی دست‌ها پر از خون شد به آسمان پاشید.

ثمَّ قَالَ؛ و فرمود:

«اللَّهُمَّ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَینِ اللهِ وَ لَا یَکُونُ أَهوَنَ عَلَیکَ مِن فَصِیلٍ؛ خدایا! تحمل این حادثه برایم آسان است چرا که تو می‌بینی و در پیشگاه تو بچه‌ی ناقه‌ی صالح از کودک من جلیل‌تر نیست.»

 

 

📚منبع

بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۴۶و۴۷

 

 

 

نحوه شهادت کودک شیرخواره امام حسین(ع)

اباعبدالله الحسین(ع) در خیمه آمد و به جناب زینب علیهماالسّلام فرمود: «کودک صغیرم را به من سپارید تا او را وداع کنم.»

پس آن کودک معصوم را گرفت و صورت به نزدیک او برد تا او را ببوسد که حرملة بن کاهل اسدی لعین تیری انداخت و بر گلوی آن طفل رسید و او را شهید کرد.

پس آن کودک را به خواهر داد، زینب علیهاالسّلام او را گرفت و حضرت امام حسین علیه‌السّلام کف‌های خود را زیر خون گرفت همین که پر شد به جانب آسمان افکند و فرمود: «سهل است بر من هر مصیبتی که بر من نازل شود زیرا که خدا نظاره‌گر است.»

سبط ابن جوزی در (تذکره) از هشام بن محمّد کلبی نقل کرده که چون حضرت امام حسین علیه‌السّلام دید که لشکر در کشتن او اصرار دارند، قرآن مجید را برداشت و آن را از هم گشود و بر سر گذاشت و در میان لشکر ندا کرد: «بیْنی وبیْنکُمْ کِتابُ اللّهِ وجدّی محمّدٌ رسُولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلّم.»

«ای قوم برای چه خون مرا حلال می‌دانید آیا پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا به شما نرسید قول جدّم در حقّ من و برادرم حسن علیه‌السّلام؛ هذانِ سیّدِا شبابِ اهْلِ الْجنّةِ؟»

در این هنگام که با آن قوم احتجاج می‌نمود ناگاه نظرش افتاد به طفلی از اولاد خود که از شدّت تشنگی می‌گریست، حضرت آن کودک را بر دست گرفت و فرمود: «یا قوْمُ اِنْ لمْ ترْحمُونی فارْحمُوا هذا الطِّفْل؛ ای لشکر! اگر بر من رحم نمی‌کنید پس بر این طفل رحم کنید.»

پس مردی از ایشان تیری به جانب آن طفل افکند و او را مذبوح نمود. امام حسین علیه‌السّلام شروع کرد به گریستن و گفت:

«ای خدا! حکم کن بین ما و بین قومی که خواندند ما را که یاری کنند بر ما، پس کشتند ما را.»

پس ندایی از هوا آمد که بگذار او را یا حسین که از برای او مرضع یعنی دایه‌ای است در بهشت.»
در کتاب (احتجاج) مسطور است که حضرت از اسب فرود آمد و با نیام شمشیر گودی در زمین کند و آن کودک را به خون خویش آلوده کرد پس او را دفن نمود.

طبری از حضرت ابوجعفر باقر صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرد که تیری آمد رسید بر گلوی پسری از آن حضرت که در کنار او بود پس آن حضرت مسح می‌کرد خون را بر او و می‌گفت: «اللّهمّ احْکُمْ بیْننا و بیْن قوْمٍ دعوْنا لِینْصُرُونا فقتلُونا!؟»
پس امر فرمود آوردند حبْره‌ای و آن جامه‌ای است یمانی، آن را چاک کرد و پوشید، پس با شمشیر به سوی کارزار بیرون شد. انتهی. بالجمله؛ چون از کار طفل خویش فارغ شد سوار بر اسب شد و روی به آن منافقان آورد.

همین مصیبت در بحارالانوار نیز به شکل دیگری بیان گردیده است.

 

 

📚منبع
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص ۹۱۶

 

 

 

اشتراک گذاری پست

مطالب مرتبط

خروج کاروان از کربلا/3
خروج از کربلا

خروج کاروان از کربلا/3

خروج کاروان از کربلا/3     موضع‌گیری قاطع و شجاعانه ابن‌عفیف در برابر سخنان عبیدالله بن زیاد مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد می‌نویسد: ابن

ادامه مطلب
روز مباهله
روز مباهله

روز مباهله

روز مباهله     مباهله؛ روز برتری اسلام پس از فتح مکه معظمه و طائف و مسلمان شدن اهالی یمن و عمان، تقریباً تمامی مناطق

ادامه مطلب
ولادت امام کاظم(ع)
ولادت امام موسی کاظم (ع)

ولادت امام کاظم(ع)

ولادت امام کاظم(ع)     علامت ولادت حضرت رسالت و امامان بعد از او شیخ کلینی و صفار و دیگران از ابوبصیر روایت کرده‌اند که

ادامه مطلب