شهادت پیامبر اکرم(ص)/1
آخرین روزهای عمر پیامبر(ص)
پیامبر(ص) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه میکرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفتهاست و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»(۱)
پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»(۲)
در روایت دیگر آمدهاست که فرمودند: «به هر کسی وعدهای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»(۳)
پیامبر(ص) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شدهبود، برای پیشگیری از بدعتها، فرمودند: «ای مردم، آتش فتنه شعلهور شده و فتنهها مانند پارههای شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»(۴)
پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل “امسلمه” رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند: «خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.»(۵)
سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش “اسامه” بروید؟ چرا نرفتید؟»
ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمیتوانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.(۶)
رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراضکنندگان فرمود: «این چه سخنیاست که دربارهی فرماندهی “اسامه” میشنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن میزدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایستهاست.» رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادتکنندگان خود به طور مرتب میفرمود: «سپاه اسامه را حرکت دهید.»(۷)
پیامبر(ص) فرمودند: «نفذ و اجیش اسامه.»
«وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.» (۸)
سپس پیامبر(ص) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان میگریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) چیره گشتهاست، ارجع فانه یهجر،برگرد؛ زیرا او هذیان میگوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.(۹)
حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند، رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارتآمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید.»(۱۰)
📚منبع
(۱) الارشاد، شیخ مفید، ص ۹۷
(۲) و (۳) همان، ج ۲، ص ۲۱۴
(۴) السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۶۵۴
(۵) الارشاد، شیخ مفید، ص ۹۷
(۶) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۳۳۴؛ صحیح مسلم، حجاج نیشابوری، ج ۲، ص ۳۲۵
(۷) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۱۹۰
(۸) ملل و نحل، شهرستانی، ترجمه و تصحیح سید محمد رضا جلالی نائینی، چاپ سوم، ۱۳۶۰، ج ۱، ص ۲۳
(۹) مسند احمد، احمد ابن حبل، بیروت، ج۱، ص ۳۵۵
(۱۰) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۲۴۴۰
علت شهادت پیامبر اکرم(ص)
دلایل بسیاری وجود دارد که رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ناشی از خوراندن سم به آن حضرت بودهاست. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها میتوان موضوع مورد بحث را ثابت نمود.
از جمله امام صادق(ع) میفرمایند: «چون پیامبر اسلام(ص)، ذراع (یا سر دست) گوسفند را دوست میداشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند.»(۱)
در جای دیگری آن حضرت فرمودند: «پیامبر اکرم(ص) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمهای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نمودهاست و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا میرود.»(۲)
در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا(ص) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره میشود، که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچکدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمیروند! روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت مینماید.
📚منبع
(۱) کافی، شیخ کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ ش، ج ۶، ص ۳۱۵
(۲) بصائر الدرجات، صفار قمی، ج ۱، ص ۵۰۳، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ ق
فاطمه(س) و لحظه وداع با پیامبر اکرم(ص)
در لحظات آخر عمر پیامبر(ص)، فاطمه(س) بسیار گریان بود. پیامبر(ص) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت که فاطمه(س) گریهاش شدت یافت. آنگاه مطلبی را به ایشان گفت که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر(ص) فرمودند:
«در همین درد میمیرم» و در باب شادی و تبسمش فرمودند: «تو اولین کس از اهل بیت(ع) من هستی که به من ملحق میشود» و این بود که من تبسم کردم.
📚منبع
ارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص ۱۸۱
برخی از روایات شهادت پیامبر اکرم(ص)
علاوه بر روایات شیعه، روایات فراوانی در صحاح و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید مینماید که به عنوان نمونه، به سه مورد آن اشاره مینماییم:
🔹روایت اول:
در معتبرترین کتاب اهل سنت، نقل شده که پیامبر(ص) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عائشه فرمودند: «من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نمودهام، در بدنم احساس میکردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد.»(۱)
همین موضوع در سنن دارمی نیز بیان شده است. علاوه بر این که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر(ص)، بر اثر تناول همان غذای مسموم نیز اشاره شده است.(۲)
🔹روایت دوم:
احمد بن حنبل در مسند خود، ماجرایی را بیان مینماید که طی آن، بانویی به نام اممبشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر(ص)، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی میدهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند:
«که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمیبینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد.»(۳)
مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند، علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر(ص) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمده اند.(۴)
🔹روایت سوم:
محمد بن سعد؛ از قدیمیترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم(ص) را این گونه نقل مینماید: هنگامیکه پیامبر(ص)، خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادر زاده مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش مینمود که پیامبر(ص) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست میدارد؟ و پاسخ شنید که سر دست آن را.
سپس آن زن، گوسفندی را ذبح کرده و تکهتکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سمها، سمی که تمام آنان معتقد بودند، کسی از آن جان سالم به در نمیبرد را، انتخاب نموده و اعضای گوسفند و بیشتر از همهجا، سردستها را مسموم نمود. هنگامیکه آفتاب غروب نموده و پیامبر(ص) نماز مغرب را به جماعت اقامه فرموده و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که همچنان نشستهاست!
پیامبر(ص) دلیل آن را پرسیدند و او جواب داد که هدیهای برایتان آوردم! پیامبر(ص) با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند، بعد از مدتی، پیامبر(ص) فرمودند: «دست نگهدارید! گویا این گوسفند مسموم است!» مؤلف کتاب، سپس نتیجه میگیرد که شهادت پیامبر(ص) به همین دلیل بوده است.(۵)
بدین ترتیب، از مجموع روایات نقل شده در کتب شیعه و اهل سنت، میتوان نظریه شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر(ص) را تقویت نمود که در قریب به اتفاق این روایات، زمان مسمومیت ایشان، هم زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شدهاست.
📚منبع
(۱) صحیح، بخاری، ج ۵، ص ۱۳۷
(۲) سنن، دارمی، ج ۱، ص ۳۳
(۳) مسند، احمد بن حنبل، ج ۶، ص ۱۸
(۴) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۲۱، ص ۷
(۵) الطبقات الکبری، محمد بن سعد بغدادی، ج ۲، ص ۲۱۰
اندوه فراوان حضرت زهرا(س) در شهادت پیامبر اکرم(ص)
هنگامىكه رسول خدا(ص) رحلتكرد، كوچك و بزرگ، زن و مرد از فراق او متأثّر شدند و سراسر مدينه يكپارچه به عزا و گريه و ناله، مبدّل شد، سيل اشك از چشمهاى مردم روان بود، و از هر گوشهى مدينه صداى گريه و فغان و شيون شنيده مىشد، مردم همانند حاجيان كه احرام حج مىبندند و فرياد مناجات و ناله سر مىدهند، ضجّه مىكردند، هيچ مرد و زنى نبود مگر اينكه گريه مىكرد و ناله مىنمود.
اين مصيبت جانكاه، بخصوص براى خاندان پيامبر(ص) و بويژه اميرمؤمنان على(ع)، پسر عمو و برادر آن حضرت، بسيار جانسوز بود، از فراق پيامبر(ص) آنچنان اندوه بر اميرمؤمنان(ع) وارد گرديد كه اگر بر كوهها نازل مىشد، طاقت تحمل آن را نداشتند، و بعضى از خاندان آن حضرت بقدرى در تنگناى شديد اندوه قرار گرفتند كه نمىتوانستند خود را نگهدارند، جزع و بىتابى، صبر و عقل آنها را ربوده بود و قدرت تكلّم و شنوائى را از آنها سلب كردهبود.
ساير مردم نيز، بعضى مىگريستند، بعضى شيون مىكردند و بعضى بىتابى مىنمودند ولى در ميان همهى مردم هيچكس مانند حضرت زهرا(س)، محزون و غمگين نبود، آنچنان حزن و اندوه او را احاطه كردهبود كه غير از خدا كسى قادر بر ترسيم آن نيست، ساعت به ساعت و روز به روز، اندوهش تازه مىشد و گريهاش شدّت مىيافت و صداى نالهاش كم نمىشد، و سوز درد دلش آرام نمىگرفت، هر روز كه به پيش مىآمد گريه او بيشتر از روز قبل بود.
آه جانسوز حضرت فاطمه سلام اللهعلیها كنار قبر پدر در روز هشتم رحلت پيامبر صلی الله علیه واله.
روايت كننده مىگويد: تا هفت روز بعد از رحلت پيامبر(ص) فاطمه(س) از خانه بيرون نيامد، روز هشتم به عنوان زيارت قبر پيامبر(ص) از خانه بيرون آمد با گريه و ناله به طرف قبر رسولخدا (ص) رهسپار شد، (از شدّت ناراحتى) دامنش بر زمين كشيده مىشد، و چادرش بر پاهايش مىپيچيد، از شدّت گريه و ريزش اشك، چشمهايش چيزى را نمىديد، تا كنار قبر آمد، همينكه چشمش به قبر پدر افتاد، از حال رفت و خود را به روى قبر افكند.
زنهاى مدينه به سوى او شتافتند، آب به صورتش پاشيدند تا اينكه به هوش آمد، آنگاه صدا به گريه بلند كرد و خطاب به پدر گفت:
«قوتم رفت، صبرم تمام شد و بىتاب شدم، دشمنم شاد گرديد، اندوه جانكاه مرا مىكشد، اىپدر بزرگوار تنها و حيران و بىكس باقى ماندم، صدايم گرفت، كمرم شكست، زندگيم دگرگون و تيره شد، بعد از تو اى پدر، انيسى در وحشت ندارم، و كسى نيست كه مرا آرام كند.»
سپس با نالهى جانسوز، اين اشعار و گفتار را به زبان آورد و گفت: «اى پدر جان حزن من هر روز در مصيبت تو تازه است، و قلبم به خدا قسم، سوزان و دگرگون است، هر روز اندوه من از مصيبت تو زياد مىشود، و حزن من از فراق تو هرگز تمام نمىشود.
اى پدر جان، بعد از تو، بيوه زنان و مستمندان به چهكسى پناه ببرند؟ و چه كسى تا روز قيامت (در روز قيامت) به فرياد امّت مىرسد؟
اى پدر جان، بعد از تو ما را تضعيف كردند، و صبح كرديم، مردم از ما روى گرداندند.»
«اى پدر عزيز، كدام اشك است كه از فراق تو، روان نيست و كدام اندوه است كه بعد از تو، پياپى نيست؟ و كدام مژگان است كه بعد از تو، سرمهى خواب، به او برسد. اى پدر، امر عظيم بر تو وارد شد.
اى پدر، مصيبت تو اندك نيست، منبر تو بعد از تو در وحشت است، و از محراب تو صداى مناجاتى شنيده نمىشود، ولى قبر تو به خاطر آنكه تو را پوشانده، شاد است، آه بر روزگار من تا آن هنگام كه به تو بپيوندم.»
سپس فاطمه(س) نالهى جانسوزى كشيد، آنگونه كه نزديك بود جانش از بدنش خارج گردد، سپس گفت:
«صبر من تمام شد، و آثار اندوهم آشكار گشت پس از آنكه خاتم پيامبران را از دست دادم.
اى چشم اى چشم! اشك خود را پياپى بريز، واى بر تو، آنقدر گريه كن كه بجاى اشك خون بريزى.
اى رسول خدا، اى برگزيدهى پروردگار و اىپناه يتيمان و ناتوانان. و آه اگر آن منبرى را كه بالاى آن میرفتى بنگرى كه پس از نور، ظلمت بر آن نشسته است.»
«خدايا، مرگ مرا بزودى به من برسان، چرا كه زندگى دنيا بر من تيره و تار شده، اى مولاى من.»
📚منبع
بیت الاحزان، شيخ عباس قمى
ادله دیگر شهادت پیامبر اکرم(ص)
امام مجتبی(ع) : «والله ما منّا إلا مقتول شهید؛ به خداسوگند هیچ یک از ما نیست مگر این که مقتول و شهید است.»(۱)
همین روایت از امام صادق و امام رضا علیهماالسلام هم نقل شدهاست.
از این روایات میتوان فهمید تمام اهل بیت به شهادت رسیدهاند چون حرف نفی و «الا» در یک کلام افاده عموم میدهد و همه ایشان را شامل میشود مگر این که با دلیل محکم و یقینی یکی از ایشان خارج شود که چنین دلیلی موجود نیست.
نظر عامه در مورد شهادت پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) چیست؟
وقال البیهقی: أنبأنا الحاکم، أنبأنا الأصم، أنبأنا أحمد بن عبد الجبار عن أبی معن عن الأعمش عن عبدالله بن نمرة عن أبی الأحوص
عن عبدالله بن مسعود قال: «لئن أحلف تسعاً أنّ رسول الله(صلی الله علیه واله) قتل قتلاً أحبّ إلیّ من أن أحلف واحدة أنّه لم یقتل وذلک أنّ الله إتّخذه نبیّاً واتّخذه شهیدا».
اگر نُه بار قسم بخورم که رسول خدا(صلی الله علیه واله) کشته شده، برای من بهتر است از این که یک بار قسم بخورم که او کشته نشده است، و این به خاطر آن است که خداوند او را نبی گردانید و او را شهید کرد.(۲)
📚منبع
(۱) عیون الاخبار، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۸۷ از امام رضا (ع)
(۲) سیرة النبویه، ابن کثیر الدمشقی، ج ۴، ص ۴۴۹؛ مسند، أحمد بن حنبل، ج ۱، ص ۴۰۸
المعجم الکبیر، طبرانی، ج ۱۰، ص ۱۰۹
توصیف حضرت علی(ع) از شهادت پيامبر اكرم(ص)
«بَأَبي اَنْتَ وَ اُمّي يا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّي صِرْتَ مُسَلِّيا عَمَّنْ سِواكَ وَ عَمَّمْتَ حَتّي صارَ النّاسُ فيكَ سَواءً وَ لَوْلا اَنَّكَ اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَيْكَ ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَكانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الكَمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَكَ.»
«پدر و مادرم فدايت ای پيامبر خدا! با مرگ تو رشتهای پاره شد كه در مرگ ديگران چنين قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پيام و اخبار آسمانی بود. مصيبت تو ديگر مصيبت ديدگان را تسلّی دهندهاست، يعنی پس از مصيبت تو ديگر مرگها اهميتی ندارد و از طرفی اين يك مصيبت همگانی است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند.»
«اگر نبود كه امر به صبر و شكيبايی فرمودهای و از بیتابی نهی، نمودهای آنقدر گريه میكردم كه اشكهايم تمام شود و اين درد جانكاه هميشه در من میماند و حزن و اندوهم دائمی میشد. كه همه اينها در مصيبت تو كم و ناچيز است.»(۱)
همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر فرمودند: «فضَجَّتِ الدّارُ الافنيةُ؛ گويا در و ديوار خانه فرياد میزد»(۲)
📚منبع
(۱) نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵، ص ۳۵۶
(۲)نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷
ماجرای قلم و دوات قبل از شهادت پیامبر اکرم(ص)
بنابر منابع تاریخی و روایی، هنگامیکه پیامبر اسلام در آخرین روزهای حیات خود در بستر بیماری بود قلم و دواتی خواست تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان پس از خود شود. این خواسته، با مخالفت یکی از حاضران مواجه شد و وصیت پیامبر(ص) ناگفته ماند. یکی از حاضران گفت: پیامبر هذیان میگوید و کتاب خدا ما را بس است. سپس میان اصحاب اختلاف افتاد.
پیامبر(ص) با مشاهده اختلاف اصحاب از آنان خواست از نزد او بروند. بیشتر منابع شخص مخالفتکننده با پیامبر را، خلیفه دوم معرفی کردهاند.(۱) اما برخی منابع به نام وی اشاره نکردهاند.(۲)
بنابر نظر علمای شیعه، پیامبر(ص) میخواست با حدیث دوات بر جانشینی امام علی(ع) پس از خود تأکید کند. اما برخی از حاضران به این امر پی بردند و مانع آن شدند.(۳)
خلیفه دوم نیز در گفت و گویی که میان او و ابن عباس نقل شده، تصریح میکند که: پیامبر(ص) در بیماریاش میخواسته نام علی(ع) را برای خلافت پس از خویش به زبان بیاورد ولی من از روی دلسوزی نسبت به اسلام و حفظ آن، مانع شدم.(۴)
زمانی که پیامبر از دنیا رفتند حضرت علی(ع) به غسل آن حضرت پرداخت. همان ساعت ابی بکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و عبدالرحمان در خانه نبودند، مهمات غسل و دفن پیغمبر را به علی(ع) سپردند و در سقیفه جمع شدند سقیفه قلقله بود (جمع شده بودند تا جانشین و خلیفه و رهبر مسلمین را انتخاب کنند، این در صورتی بود که پیامبر بارها فرموده بود وصی و خلیفه و جانشین بعد از من علی(ع) خواهد بود اما آنها توجهی نکردند.) خانه ماتمسرا بود و اهل بیت پیامبر مشغول دفن پیامبر بودند.
📚منبع
(۱) صحیح، بخاری، ج۱، ص۳۷، ج۴، ص۶۶
(۲) مسند، احمد بن حنبل، ج۲، ص۴۵
(۳) المراجعات، سید شرف الدین، ص۵۲۷
(۴) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۲، ص۲۰
اجازه گرفتن عزرائیل از پیامبر اکرم(ص)
از ابن عباس روایت شده رسول خدا(ص) هنگام بیماری، لحظهای بیهوش گردید. در آن هنگام درخانه کوبیده شد. فاطمه(س) فرمود: «کیستی؟» کوبنده در گفت: «مرد غریبی هستم آمدهام از رسول خدا(ص) پرسشی کنم.»
آیا اجازه میدهید به محضرش برسم؟ فاطمه(س) فرمود: «بازگرد خدا تو را بیامرزد اکنون پیامبر بیمار است.»
آن شخص غریب رفت و پس از لحظهای باز آمد و در خانه را کوبید گفت: مرد غریبی است از پیامبر(ص) اجازه ورود میطلبد. آیا به غریبان اجازه ورود میدهید؟ در این هنگام رسول خدا(ص) به هوش آمد و فرمود:
«فاطمه جانم آیا میدانی این شخص کیست؟ این کسی است که جمعیتها را پراکنده میکند، لذات را در هم میشکند، این فرشته مرگ (عزرائیل) است به خدا سوگند قبل از من از کسی اجازه نگرفته و پس از من هم از احدی اجازه نمیگیرد. به خاطر مقام ارجمندی که در پیشگاه خداوند دارم از من اجازه میطلبد به او اجازه ورود بده.»
فاطمه(س) به او فرمود: «داخل شو خدا تو را بیامرزد.» عزرائیل مانند نسیم ملایمی وارد خانه پیامبر شد و گفت: «السلام علی اهل بیت رسول الله؛ سلام بر خاندان رسول خدا(ص).»
📚منبع
انوار البهیه، شیخ عباس قمی، ص ۱۶
کحل البصر، شیخ عباس قمی، ص ۱۹۲
سوگنامه آل محمد(ص)، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۱۸