شهادت امام علی(ع)/2
به خدا سوگند این ملعون کشنده من خواهدبود
شیخ مفید و دیگران به سندهاى معتبر روایت کردهاند که هنگامیکه حضرت امیر المؤمنین علیهالسّلام از مردم بیعت مىگرفت، عبد الرّحمن بن ملجم مرادى آمد که با آن حضرت بیعت کند، اما امام بیعت او را قبول نفرمود. ابن ملجم سه مرتبه به خدمت امام آمد، در مرتبه سوّم با حضرت بیعت کرد. چون پشت کرد، حضرت بار دیگر او را طلبید و با او عهد کرد و سوگند داد که بیعتش را نشکند. هنگام رفتن دوباره او را طلبید و بر بیعتش تأکید کرد.
ابن ملجم گفت: یا امیر المؤمنین چرا با من متفاوت از دیگران عمل کردی؟ حضرت شعرى خواند که مضمونش این است که: «من به او بخشش مىنمایم و نیکى مىکنم، و او اراده قتل من دارد، چه بد یارى است قبیله مراد.»
سپس فرمود: «برو اى ابن ملجم به خدا سوگند مى دانم که وفا به عهدهاى خود نخواهى کرد.» سپس امام اسب زیبایی به او بخشید. هنگامیکه ابن ملجم بر اسب سوار شد، باز حضرت شعرى با همان مضمون خواند و فرمود: «به خدا سوگند این ملعون کشنده من خواهد بود.» گفتند: یا امیر المؤمنین اجازه بده او را بکشیم، اما امام دستورى نداد.
📚منبع
جلاء العيون، علامه مجلسی، ص٣١٧
شب آخر امیرالمومنین(ع) و فریاد مرغابیها
امیر المؤمنین علیهالسّلام تمامى آنشب(شب آخر) را بیدار بود و بسیار بیرون مىآمد و به آسمان نگاه میكرد و میفرمود: «به خدا، دروغ نگفتهام و به من هم دروغ نگفتهاند، این همان شبىاست كه بدان وعدهام دادهاند.» پس به خوابگاه خود برمیگشت، چون سپیده زد كمربندش را محكم بست و بیرون رفت، و این شعر را میخواند (و ترجمهاش چنین است):
۱- كمرت را براى مرگ محكم ببند (و مهیاى آن باش) زیرا مرگ به دیدارت خواهد آمد.
۲- و آنگاه كه بر تو وارد شد از مرگ جزع و بیتابى مكن.
چون به میان سرا (و صحن خانه) رسید مرغابیان پیش آمدند و به روى آن حضرت فریاد میزدند، (آنان كه در خانه بودند) آنها را از پیش رویش دور میكردند.
حضرت فرمود: «آنها را واگذارید زیرا كه اینها نوحهگران هستند.» پس بیرون رفت و (همان شب) ضربت خورد.
📚منبع
الارشاد فی معرفة حجج الله علي العباد، شیخ مفید، ج١، ص١٥
ضربت شمشیر بر فرق مبارک مولا
روایت شده كه آن حضرت در آن شب بیدار بود و بسیار از اتاق بیرون میرفت و به آسمان نظر میكرد و میفرمود: «بهخدا سوگند، دروغ نمیگویم و به من دروغ گفته نشدهاست. ایناست آن شبی كه به من وعده شهادت دادند.(1)
به هر روی، آن حضرت به هنگام نماز صبح وارد مسحد اعظم كوفه شد و خفتهگان را برای ادای نماز بیدار كرد. از جمله، خود عبدالرحمن بن ملجم مرادی را كه به رو خوابیده بود، بیدار و خواندن نماز را به وی گوشزد كرد.
هنگامیكه آن حضرت وارد محراب مسجد شد و مشغول خواندن نماز گردید و سر از سجده اول برداشت، نخست شبیث بن بجره با شمشیر برّان بر وی هجوم آورد، ولیكن شمشیرش به طاق محراب اصابت كرد و پس از او، عبدالرحمن بن ملجم مرادی فریادی برداشت: لله الحكم یا علی، لا لك و لا لأصحابك! و شمشیر خویش را بر فرق نازنین حضرت علی(ع) فرود آورد و سر مباركش را تا به محل سجده گاهش شكافت.(2)
حضرت علی(ع) در محراب مسجد، افتاد و در همان هنگام فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله، فزت و ربّ الكعبه؛ سوگند به خدای كعبه، رستگار شدم.»(3)
📚منبع
(1) منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج1، ص 172
(2) الارشاد، شیخ مفید، ص 23؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج1، ص 172؛ الجوهره فی نسب الامام علی و آله، تلمسانی، ص 113؛ وقایع الایام، شیخ عباس قمی، ص 41
(3) منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج1، ص 174
ضربت خوردن امام در مسجد
امام علی علیهالسلام به شبستان مسجد وارد شد و در حالیکه مشغول تسبیح خداوند بود، کسانیکه به خواب رفته بودند را بیدار فرمود. ابن ملجم ملعون به رو خوابیده بود. امام او را بیدار کرد و به او فرمود: «برخیز از خواب براى نماز و چنین مخواب که این خواب شیطان است، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابیدن خواب پیغمبران است.»
امام سپس به ابن ملجم فرمود: «قصد کاری داری که نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم میتوانم خبر دهم که در زیر جامهات چه دارى.»
ابن ملجم در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامیکه امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. در آن حال امام فرمود: «بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه»، و گفت: «فزتُ وَ ربّ الکعبه»، «به خدای کعبه قسم که رستگار شدم.»
ابن ملجم در حال حمله شعار خوارج را فریاد میزد که: «للّه الحکم یا علىّ، لا لک و لا لأصحابک.»
البته در برخی نقلها آمده که امام در حال بیدارکردن مردم براى نماز، یا در مدخل ورودی مسجد مورد حمله قرار گرفت.
اهل مسجد صداى حضرت را شنیدند و بسوى محراب دویدند، و امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام را دیدند که در محراب خونین افتاده. حضرت را برداشتند، رداى مبارکش را بر سرش بستند، حضرت خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشید و فرمود: «این آناست که خدا و رسول مرا وعده دادهبودند، راست گفتند خدا و رسول.»
امام حسن و امام حسین علیهمالسلام با اندوه زیاد نزد پدر آمدند. امیر المؤمنین علیهالسّلام امام حسن علیهالسّلام را به جاى خود گذاشت که با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عمیقی که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمایل میشد.
📚منبع
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج۱، ص ۴۱۳
جلاء العيون، علامه مجلسی، ص ۳۴۱
الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۷
بردن حضرت امیرالمومنین(ع) به خانه و گرد آمدن اهل خانه
راوی گفت: حضرت زینب و حضرت ام کلثوم(سلام الله علیهما) بر سر بالین حضرت(علیهالسّلام) آمدند و ناله سر دادند و گفتند: «پدر جان چه کسی کودکان را سرپرستی کند تا بزرگ شوند؟ و چه کسی سرپرستی بزرگترها در بین مردم بر عهده گیرد؟ پدر جان اندوه ما بر تو بزرگ و اشکهایمان قطع نمیشود.»
آنگاه مردم از پشت اتاق صدای گریه و ناله سر دادند و در آن هنگام اشک از چشمان حضرت امیرالمؤمنین(ع) جاری شد و نگاهش را برگرداند و به اهلبیت و فرزندانش نگاه کرد، سپس حضرت امام حسن و حضرت امام حسین(علیهمالسّلام) را صدا کردند و ایشان را به آغوش گرفتند و بوسیدند و مدت طولانی بیهوش شدند سپس .به هوش آمدند
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز همین احوال را داشتند ایشان نیز لحظهای بیهوش میشدند و لحظهای به هوش میآمدند چون مسموم گشته بودند. هنگامیکه حضرت(علیهالسّلام) به هوش آمدند حضرت امام حسن(علیهالسّلام) کاسه شیری به ایشان دادند. حضرت امیرالمومنین(علیهالسّلام) مقداری از آن را نوشیدند و از باقی آن صرفنظر کردند و فرمودند: «بقیه را به اسیر خود بدهید.» و به حضرت امام حسن(علیهالسّلام) فرمودند:
«پسرکم به حقی که نسبت به تو دارم قَسَمت میدهم که طعام و شراب او را نیکو گردانید و تا موقع مرگم با او مهربانی کنید و از آنچه میخوريد و مینوشید به او بدهید تا بخشندهتر از او باشید.» آنگاه شیر را به او دادند و از محبتی که حضرت امیرالمومنین(علیهالسّلام) در حقش انجام دادهبود آگاهش ساختند. ملعون کاسه شیر را گرفت و نوشید.(2)
📚منبع
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 42، ص ۳۱۴
زهر شمشیر ابنملجم، میتوانست یک شهر را مسموم کند
هنگامیکه امیر مؤمنان(علیهالسّلام) را به منزلشان آوردند، مردم آن ملعون را دست بسته به خانهای از خانههای قصر بردند و در آن زندانی کردند، حضرت امکلثوم(سلام الله علیها) در حالیکه میگریست به او گفت: «وای بر تو، پدرم مشکلی ندارد امّا خداوند تو را در دنیا و آخرت رسوا میگرداند و سرنوشت تو در آتش هست و در آن جاویدان خواهی بود.»
ابن ملجم(لعنةالله) گفت: اگر میخواهی گریه کنی زیاد گریه کن؛ به خدا سوگند من این شمشیرم را هزار دینار خریدم و هزار دینار هم دادهام تا آن را مسموم کردهاند، اگر این ضربهام را به تمامی کوفیان میزدم هیچ یک از آنها جان سالم به در نمیبردند.(6)
📚منبع
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 42، ص 314
تا هفتاد سال بلا میآید
ابوحمزه از ابواسحاق سبیعی عمرو بن حمق نقل کرد که گفت هنگامیکه علی(علیهالسّلام) در کوفه ضربت خورد گفتم: مشکلی ندارید زخم سطحی است. امام(علیهالسّلام) فرمودند: «به جان خودم سوگند شما را ترك خواهم کرد.» آنگاه سه مرتبه فرمودند: «تا هفتاد سال بلا میآید.» گفتم: آیا بعد از مصیبت آسایشی است؟ ایشان به من پاسخ ندادند و بیهوش شدند.
پس حضرت ام کلثوم(سلام الله علیها) گریست. هنگامیکه به هوش آمدند؛ فرمودند: «ای ام کلثوم مرا ناراحت نکن اگر آنچه را که من میدیدم تو نیز میدیدی گریه نمیکردی. فرشتگان هفت آسمان یکی پس از دیگری و پیامبران میفرمایند: ای علی به ما بپیوند، به راستی آنچه در پیش رو داری بهتر است از آنچه در آن هستی.»
من گفتم: ای امیرالمؤمنین شما فرمودید تا هفتاد سال بلا و گرفتاری است، آیا بعد از هفتاد سال آسایشی پدید میآید؟ ایشان فرمودند: «بله، به راستی بعد از بلا و سختی، آسایش است؛ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ؛ خداوند هر چه را بخواهد محو میکند و امالکتاب نزد اوست.»(سوره مبارکه رعد، آیه39)
ابوحمزه گفت: من به حضرت امام باقر(علیهالسّلام) گفتم: حضرت امیرالمومنین(علیهالسّلام) فرمودند: تا هفتاد سال بلا و سختی میآید و فرمودند: بعد از هفتاد سال آسایش و راحتی است امّا ما تاکنون آرامشی ندیدهایم. حضرت امام باقر(علیهالسّلام) فرمودند:
«ای ثابت، خداوند برای این امر هفتاد سال تعیین کرد پس هنگامیکه حضرت امام حسین(علیهالسّلام) شهید شدند خداوند بر اهل زمین خشم گرفت و آن را تا صد و چهل سال به تأخیر انداخت. پس ما شما را از حدیث آگاه کردیم و شما آن را افشا کردید و پرده از اسرار برداشتید، پس خداوند آن را به تأخیر انداخت و بعد از آن نزد خداوند برای آن وقتی تعیین نشدهاست.
«یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ؛ خداوند هر چه را بخواهد محو میکند و ام الکتاب نزد اوست.»
ابوحمزه گفت: به حضرت امام صادق(علیهالسّلام) این (روایت) را گفتم، پس فرمودند: «همین گونه بوده است.»
📚منبع
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 42، ص 240