شهادت حضرت عباس(ع)/3
شهادت حضرت عباس(ع) و برادرانش در نقل الفتوح
پس، برادر ديگر اميرالمؤمنين حسين* (ع) عثمان بن على كه مادر او امّ البنين دختر جزام بن خالد العامرىّ [بود] بيرون آمد و بر آن قوم حمله كرده با ايشان مىجنگید. از آن طايفه مىزد و مىكشت تا شهيد شد- رحمة اللّه عليه.
بعد از آن برادر او جعفر بن على برادر بطنى او جنگ آغاز نهاده چند كس را از ايشان بينداخت و عاقبت شهيد شد- رحمة اللّه عليه.
پس، برادر ديگر او عبدالله بن على بيرون آمد و با آن قوم جنگهاى مردانه كرد تا شهيد شد- رحمة اللّه عليه.
بعد از آن عبّاس بن على آماده قتال گشته بر اهل بغى حمله كرده مراسم جدّ و جهد به جاى آورد و جمعى از شجعان لشكر عمر را بكشت تا شهيد شد. چون عبّاس به عزّ شهادت فايض گشت، اميرالمؤمنين حسين(ع) عظيم ناخوشدل شده سخت بگريست و فرمود: «ألان انكسر ظهرى و قلّت حيلتى.»
*طبق روایات و اعتقادات شیعی، سزاوار نیست لقب امیرالمؤمنین جز برای حضرت امام علی علیهالسلام استفاده شود.
📚منبع
الفتوح، احمد بن اعثم کوفی، ص ۹۰۶
این زینب(س) امانت من نزد توست
هنگام احتضار امیرالمؤمنین(ع) فرزندانش را جمع کرده مشغول وصیت به آنها شد. زینب(س) نزد پدر بزرگوارش شتافت و عرض کرد: «پدر جان میخواهم یکی از برادرانم برای حفظ و حراست من متعهد شود.» حضرت فرمود: «دخترم اینها برادرانت هستند هر کدام را خواستی برای این کار انتخاب کن. این حسن(ع) و این حسین(ع) است.»
عرض کرد حسن(ع) و حسین(ع) امامان و آقایان من هستند و من با دو چشم خود آنها را خدمتگزاری میکنم ولی از برادران دیگرم انتظار خدمت دارم شاید در زندگانیم به مسافرتی محتاج شوم لذا او حفاظت و خدمت مرا در سفر و حضر متعهد شود.
مولا فرمود: «هر کدام را خواستی انتخاب کن.»
زینب(س) نگاهش را به سوی برادرانش انداخت. او کسی را برای مطلب خود غیر از قمر بنی هاشم(ع) انتخاب نکرد پس عرض کرد: «پدر جان این برادرم را میگویم و به عباس(ع) اشاره کرد.» امیرالمؤمنین(ع) به عباس(ع) فرمود: «پسرم نزدیک بیا.»
عباس(ع) نزد مولا رفت. مولا دست زینب(س) را گرفت و در دست عباس(ع) گذاشت و فرمود: «بُنَیّ هذه ودیعه منّی الیک؛ پسرم این زینب امانت من نزد تو است.»
در حالیکه اشک چشم عباس(ع) بر گونههای صورتش جاری بود عرض کرد: «پدر جان چشم تو را روشن میکنم و تمام توان خود را در نگهداری و حفاظت زینب(س) به کار میبرم.» آنگاه امیرالمؤمنین(ع) به عباس(ع) و زینب(س) نگاه میکرد و گریه مینمود.
اشاره گریز: به روضه غریبی حضرت زینب(س) و بانوان حرم بعد از شهادت قمر منیر بنی هاشم(ع) که حضرت زینب(س) فرمود: «واضَیعَتُنا مِن بَعدِکَ یا اباالفضل»
📚منبع
مولد العباس بن علی(ع)، علاء الفتلاوی، ص ۷۱
چهره درخشان قمر بنی هاشم(ع)، علی ربانیخلخالی، ج ۳، ص ۵۷
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۵۲
گریز روضه حضرت عباس(ع)
ابوذر و مشک آب
در یکی از سفرها ابوذر از قافله رسول خدا(ص) جا ماند. هوا هم بسیار گرم و سوزان بود ابوذر هم به شدت تشنه بود، همانطور که میرفت به سنگی برخورد کرد که مقدار کمی آب باران در آن جمع شده بود با خود گفت بهتر است این آب را به پیغمبر(ص) برسانم تا او اول سیراب گردد.
آبها را در مشکی که داشت ریخت و با همان حالت تشنگی و عطش به راه افتاد تا از دور چشمش به سیاهی سپاه مسلمین افتاد.
ابوذر خود را به سپاه پیغمبر(ص) رساند، رسول اکرم(ص) به استقبال ابوذر آمد ابوذر از شدت خستگی و تشنگی بیحال به زمین افتاد .
رسول اکرم(ص) فرمودند: «آب حاضر کنید و به ابوذر بدهید که خیلی تشنه است.»
ابوذر گفت آب همراه من است. پیامبر(ص) با تعجب پرسیدند: «آب همراه داشتی و نیاشامیدی؟» ابوذر گفت: «آری پدر و مادرم به قربانت. به سنگی برخورد کردم دیدم آب سرد و گوارایی در کنار آن جمع شدهاست. با خود گفتم از آن آب نمیآشامم تا حبیبم رسول خدا(ص) از آن بیاشامد.»
اشاره گریز:
اباالفضل العباس علیهالسلام هم آب را روی آب ریخت و خواست که تا مولایش تشنه است، آب ننوشد.
📚منبع
داستان راستان، شهید مطهری، ص ۲۵۰
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۹۷