شهادت حضرت رقیه(س)/1
اگر کسی گریه میکرد با نیزه بر سرش میزدند
الإقبال عن کتاب المصابیح بإسناده عن جعفربن مُحَمد سَأَلتُ أبی عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ(ع) عَن حَملِ يَزيدَ لَهُ، فَقالَ: «حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَطلُعُ بِغَيرِ وِطاءٍ، و رَأسُ الحُسَينِ(ع) عَلى عَلَمٍ و نِسوَتُنا خَلفي عَلى بِغالٍ اُكُفٍ وَ الفارِطَةُ خَلفَنا و حَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مٍن أحَدِنا عَينٌ قُرعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: يا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعونِ.»
الإقبال؛ به نقل از کتاب المصابیح، به سندش از امام صادق(ع) از پدرم علی بن الحسین(زین العابدین)(ع) درباره بردن او به سوی یزید پرسیدم. فرمود:
«مرا بر شتری لَنگ و بدون جهاز سوار کردند و سر حسین(ع) بر بالای عَلَمی بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانی بدون پالان سوار بودند. کسانی که ما را میبردند از پشت سر و گرداگردمان با نیزه ما را احاطه کرده بودند و آزار میدادند. اگر اشکی از دیده یکی از ما فرو میچکید با نیزه به سرش میکوبیدند تا آنکه وارد شام شدیم. جارچی جار زد: ای شامیان! اینان، اسیران اهل بیتِ ملعوناند.»
📚منبع
الإقبال، ابن طاووس، ج٣، ص٨٩
بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج٤٥، ص١٥٤، ح٣
حسینیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص ۵۰۸ الی ۵۱۰
دستان اسرای کربلا را به گردنهایشان بسته بودند
المزار الکبیر فی زِیارَةِ النّاحِيَةِ: رُفِعَ عَلَي القَنا رَأسُکَ و سُبِىَ أهلُکَ كَالعَبيدِ و صُفِّدوا فِى الحَديدِ فَوقَ أقتابِ المَطِيّاتِ، تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ، يُساقونَ فِى البَرارى وَ الفَلَواتِ، أيديهِم مَغلولةٌ إلَى الأَعناقِ، يُطافُ بِهِم فِى الأَسواق.
المزارالکبیر در زیارت ناحیه مقدّسه: «سرت را بر نیزه کردند و خانوادهات را مانند بندگان، اسیر نمودند و با زنجیر آهنین به بند کشیدند و بر روی مَرکبهای بدون جهاز سوار نمودند و باد داغ نیم روزی، صورتهاشان را میسوزاند. آنان را در دشتها و صحراها میراندند و دستانشان را به گردنهایشان بسته بودند و آنها را در بازارها میچرخاندند.»
📚منبع
المزارالکبیر، محمد بن جعفر مشهدی، ص۵۰۵
مصباح الزائر، سیدبن طاووس، ص۲۳۳
بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج١٠١، ص٢٤١
حسینیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص۵۱۰
وجود حضرت رقیه(س) در اسناد قدیمی
مدارک تاریخی پیش از سنهی ۹۷۳ هجری قمری هم به وجود این علیا مخدره اشاره کردهاند.
مورخ خبیر و ناقد بصیر عمادالدین حسن بن علی بن محمد طبری، معاصر خواجه نصیر الدین طوسی، در کتاب پرارج کامل بهایی نقل میکند: زنان خاندان نبوت علیهمالسلام در حال اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند و هر کودکی را وعده میدادند پدر تو فلان سفر رفته است باز میآید تا ایشان را به خانهی یزید(لعنةالله علیه) آوردند.
دخترکی بود چهار ساله؛ شبی از خواب بیدار شد و گفت: «پدر من حسین علیهالسلام کجاست؟ این ساعت او را در خواب دیدم، سخت پریشان بود.» زنان و کودکان جمله به گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید(لعنةالله علیه) خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است. آن لعین گفت بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند، پس آن سر مقدس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند.
پرسید: «این چیست؟» گفت سر پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.(۱)
علاالدین طبری این کتاب کم نظیر را در سال ۶۷۵ هجری قمری تألیف کرده و در نگارش آن از منابع با ارزش فراوانی استفاده نموده که متأسفانه اغلب آنها به دست ما نرسیده است. برخی در کشاکش روزگار از بین رفته و برخی دیگر به دست دشمنان اهل بیت طعمهی حریق شده است.
مرحوم محدث قمی مینویسد: کتاب کامل بهایی نوشتهی عمادالدین طبری؛ شیخ عالم ماهر، خبیر متدرب، نحریر متکلم، جلیل محدث، نبیل و فاضل فهّامه کتابی پرفایده است که در سنه ی ۶۷۵ هجری قمری تمام شده و قریب به ۱۲ سال همت شیخ مصروف بر جمع آوری آن بوده اگر چه در اثناء آن چند کتاب دیگر را تألیف کرده است.
سپس میگوید: از وضع آن کتاب معلوم میشود که نسخ اصول و کتب قدمای اصحاب نزد او موجود بوده است. آنگاه اشاره میکند که یکی از آن منابع از دست رفته، کتاب پر ارج الماویه در مثالب معاویه است که تألیف قاسم بن احمد بن مأمونی از علمای اهل سنت میباشد و عمادالدین طبری سر گذشت این دختر سه ساله را از آن نقل کرده است.(۲)
📚منبع
(۱) کامل بهائی، علاّمه طبری، ج۲، ص۱۷۹
(۲) فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص۱۱۱
قدیمی ترین سند وجود حضرت رقیه(س)
از قديمترين مأخذی كه در خيل فرزندان رنجديده و ستمكشيده سالار شهيدان عليهالسلام دركربلا از وجود دختری موسوم به رقيّه عليهاالسلام دركنار سكينه عليهاالسلام خبر میدهد، قصيده سوزناك سيف بن عَميره، صحابی بزرگ امام صادق عليهالسلام است.
سيف بن عَميره نخعی كوفی، از اصحاب بزرگوار امام صادق و امام كاظم عليهمالسلام و از راويان برجسته و مشهور شيعه است كه رجالشناسان بزرگی چون شيخ طوسی در «فهرست»، نجاشی در «رجال»، علامه حلّی در «خلاصة الاقوال»، ابن داود در «رجال»، و علاّمه مجلسی در «وجيزه» به وثاقت وی تصريح كردهاند. ابن نديم درفهرست خويش وی را از آن دسته از مشايخ شيعه میشمرد كه فقه را از ائمّه عليهمالسلام روايت كردهاند.
شيخ طوسی در رجال خويش، وی را صاحب كتابی میداندكه در آن از امام صادق عليهالسلام نقل روايت كرده است و مرحوم سيّد بحرالعلوم در «الفوائدالرجاليّه»، ليستی از راويان شهير شيعه (همچون محمد بن ابی عمير و يونس بن عبدالرحمن) را كه از وی روايت نقل كردهاند به دست داده است. سيف بن عميره، همچنين از جمله راويان زيارت معروف عاشورا به نقل از امام باقر عليهالسلام است كه قرائت آن درطول سال، از سنن رايج ميان شيعيان میباشد.(1)
باری، سيف بن عميره، در رثای سالار شهيدان عليهالسلام چكامه بلند و پرسوزی دارد كه با مطلع:
جلّ المصائب بمن اءصبنا فاعذرى يا هذه، و عن الملامة فاقصرى
آغاز میشود، كه حقيقتاً سوخته و سوزانده است. علاّمه سيّد محسن امين(2) در اعیانالشیعه و به تبع وی شهيد سيد جواد شبّر (3) (از خطبای فاضل لبنان) در کتاب ادب اللطف أو شعراءالحسین به اين مطلب اشاره كرده و تنها بيت نخست قصيده را ذكر كردهاند.
امّا شيخ فخرالدين طريحی فقيه، رجالی اديب و لغتشناس برجسته شيعه، و صاحب مجمع البحرين ـ دركتاب«المنتخب»(4) (كه سوگنامهای منثور ومنظوم دررثای شهدای آل الله بويژه سالار شهيدان عليهمالسلام است) كلّ قصيده را آورده است كه در بيت ماقبل آخر آن، شاعر صريحاً به هويّت خود اشارهای دارد؛ آنجا كه خطاب به سادات عصر میگويد:
و عًبَيْدُكُمْ سيفٌ فَتَى ابْنُ عَميرة عبـــدٌ لعــــبد عبيد حيدر قنبر
نكته قابل توجّه در ربط با بحث ما، ابيات زير از قصيده سيف میباشدكه درآن دو بار از حضرت رقيّه عليهاالسلام ياد كرده است:
«و سكينه عنها السكينه فارقت لما ابتديـــت بفـــرقة و تغيّر
و رقيّة رقّ الحسود لـــضعفها و غدا ليعذرها الّذى لم يعذر
و لاُمّ كلثوم يــــجد جديدها لثم عقيب دموعــها لم يكرر
لم اءنسها وسكـــيــنة و رقية يبــكينه بتحسـّر و تــــزفّر»[۵]
📚منبع
(۱) سیاهپوشی در سوگ ائمه نور، شیخ علی ابوالحسنی(منذر)، ۱۴۰-۱۴۱
(۲) اعیان الشیعه، تحقیق و اخراج، سید حسن امین، ۷/۳۲۶
(۳) ادب الطف أو شعراء الحسین علیهالسلام، سید جواد شبر، ۱/۱۹۶
(۴) المنتخب للطریحی فی جمع المراثی والخطب المشتهر بالفخری، طریحی نجفی، ۲/۴۳۶
(۵) همان، ص۳۲۰
فرزندان امام حسین(ع)
در کتاب الارشاد شیخ مفید؛ شش فرزند برای آن حضرت ذکر شده که چهار پسر و دو دختر میباشند و دختر آخر فاطمه بنت الحسین علیهماالسلام که مادرش امّ اسحق سلام الله علیها دختر طلحة ابن عبدالله است و بعضی ایشان را همان رقیه سلام الله علیها میدانند.(۱)
امّا علی ابن عیسی اربلی؛ در کشف الغمه و کمال الدین گفتهاند اولاد حسین علیهالسلام ده تن بوده؛ شش پسر و چهار دختر؛ سه علی علیهالسلام، محمّد علیهالسلام، عبدالله علیهالسلام، جعفر علیهالسلام، زینب سلام الله علیها، سکینه سلام الله علیها، فاطمه سلام الله علیها و چهارمی که اسم نبرده و به فرمودهی دانشمند معظم، ثقةالمحدثین مرحوم حاج شیخ عباس قمی؛ در نفس المهموم این دختر چهارم همان وجود نازنین حضرت رقیه سلام الله علیها میباشد.(۲)
همچنین دانشمند معظم علامه حائری؛ در کتاب معالی السّبطین مینویسد بعضی مانند محمد ابن طلحهی شافعی و دیگران از علمای شیعه و اهل تسنن مینویسند: امام حسین علیهالسلام دارای ده فرزند؛ شش پسر و چهار دختر بودهاند. سپس مینویسد دختران او عبارتند از سکینه سلام الله علیها، فاطمهی صغری سلام الله علیها، فاطمهی کبری سلام الله علیها و رقیه سلام الله علیها.(۳)
و از این دست برخی از مورّخین دختری به نام رقیه برای آن حضرت نوشتهاند که موقعی که اهل بیت علیهمالسلام در شام بودهاند در آنجا وفات یافته است.(۴)
📚منبع
(۱) الارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۳۵
(۲) در کربلا چه گذشت، شیخ عباس قمی، ص ۷۲۲
(۳) ستارهی درخشان شام، حاج شیخ علی خلخالی، ص ۱۹۷ به نقل از المعالی السبطین، حائری، ج ۲، ص ۲۱۴
(۴) حسین علیهالسلام کیست، محمدزاده، ص ۲۷۴
کرامات حضرت رقیه(س)
در راستای کرامات حضرت رقیه(س)، حاج میرزا علی محدث زاده فرزند حاج شیخ عباس قمی میفرماید:
به بیماری حنجره مبتلا شدم تا جایی که سخنرانیکردن برایم ممکن نبود، پس از معاینه پزشک متخصص، مشخص شد که بعضی از تارهای صوتیام از کار افتاده و بیماری لاعلاجی است. پزشک دستور استراحت داد و گفت تا چند ماه سخنرانی نکنم و کسی با من صحبت نکند و اگر خواستهایی دارم آن را بنویسم، بسیار ناراحت شدم و به شدت احساس درماندگی کردم.
روز بعد هنگامی که نماز ظهر و عصر را خواندم به حضرت سیدالشهدا(ع) متوسل شدم و عرض کردم یابن رسولالله خودداری از سخنرانی برایم سخت است، من از اول عمر تا به حال منبر رفتهام و سالها از خادمان شما اهل بیت بودهام ولی اکنون باید یکباره این لباس نوکری را کنار بگذارم، افزون بر آنکه ماه رمضان نزدیک است با دعوتهای مردم چه کنم؟!
بعد از التماس و خواهشهای بسیار در عالم رؤیا دیدم در اتاق روشنی نشستهام، یک طرف اتاق تاریک بود و از طرف روشن حضرت اباعبدالله را دیدم. در همان حال به آن حضرت متوسل شدم و مشکلم را عنوان کردم و بسیار پافشاری کردم، حضرت رو به من کرد و فرمود: «به آن سید که دم در نشسته بگو چند جمله مصیبت دخترم رقیه را بخواند و شما هم اشک بریزید ان شالله خوب می شوید.»
به طرف اتاق نگاه کردم شوهر خواهرم حاج آقا مصطفی طباطبائی قمی را که از عالمان تهران بود دیدم، ایشان روضه حضرت رقیه را خواندند و من هم مشغول گریه شدم در همین حالت از خواب بیدار شدم.
روز بعد که به پزشک مراجعه کردم بعد از یک معاینه سرپایی، پزشک متخصص در کمال تعجب اعلام کرد که اثری از بیماری نیست و برطرف شده. خواب دیشب را برایش تعریف کردم. پزشک همانطور که متعجب بود گفت این بیماری لاعلاج است و جز شفای اهل بیت چارهایی نداشت.
📚 منبع
کرامات الحسینیه، علی میرخلف زاده، ج ۲، ص۸۸
گریز روضه حضرت رقیه(س)؛ شرح حال یوسف(ع) و یعقوب(ع)
بعد از آنکه یعقوب(ع) به وصال یوسف(ع) رسید به او گفت: «سرگذشت خود را برایم بگو.»
آن حضرت امتناع کرد که ای پدر تو را تاب شنیدن نیست. گفت: «اگر همه را نمیگویی بعضی از آنها را بگو.» یوسف گفت: «ای پدر! بعد از آنکه برادران با شمشیر به من روی آوردند بدنم به لرزه درآمد از ترس گریختم و به زیر دامن یهودا (یکی از برادران) پناه بردم تا آنکه از قتل من گذشتند اما پیراهنم را از تنم درآوردند و مرا در چاه انداختند.»
یعقوب دیگر طاقت شنیدن نداشت و نعره کشید و بیهوش شد.
👈 اشاره گریز:
زبان حال حضرت رقیه سلام الله با سر بریده پدر
📚منبع
مجالس المتقین، المجلس الثانی و الاربعون، شهید ثالث
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۴۸
گریز مصیبت حضرت رقیه(س)؛ حضرت زهرا(س) و پرستاری پدر
در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمین به شهادت رسیدند و بسیاری مجروح شدند. یکی از مجروحین شخص پیامبر اسلام(ص) بود. دندانهای جلوی پیامبر(ص) شکست و آنچنان به او ضربه زدند که کلاه خود آهنی که در سرش بود خورد شد.
بعد از جنگ، وقتی پیامبر(ص) به مدینه بازگشت فاطمه زهرا(س) به استقبال پدر رفت، آب حاضر کرد و خونِ سر و صورت پیامبر(ص) را میشست. امام علی(ع) با سپر خود آب میآورد و فاطمه(س) را در شستن خون بدن پیامبر(ص) کمک میکرد. فاطمه(س) هنگام شستن، دریافت که خون از بدن پیامبر(ص) قطع نمیشود و هرچه آب میریزد جلوی ریزش خون را نمیگیرد بلکه بر آن میافزاید.
قطعه حصیری آورد و آن را سوزاند و خاکسترش را روی بریدگیهای پیامبر(ص) ریخت، آنگاه خون بند آمد.
اشاره گریز:
دلها بسوزد برای آن دختری که برای زخم پیشانی سر بریده بابا در گوشه خرابه مرهمی نداشت و آنقدر گریست تا جان داد.
📚منبع
مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج ۲، ص ۵۲۰
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۵۸
گریز روضه حضرت رقیه(س)؛ گریهام برای یتیمان اوست
در جنگ احد، بسیاری از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند. رسول خدا(ص) وقتی به شهر مدینه رسید زنان گریهکنان به استقبال آنها شتافتند، در این وقت، زینب دختر جحش به محضر پیامبر گرامی(ص) رسید. پیغمبر(ص) فرمودند: «صبور باش و پایدار»
گفت برای چه؟ فرمود: «در مورد شهادت برادرت عبدالله». گفت: شهادت برای او گوارا و مبارک باد.
فرمود: «صبر کن». گفت: برای چه؟ فرمود: «درباره شهادت داییات حمزه(ع)». گفت: همه از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم مقام شهادت برای او مبارک باد.
پس از چند لحظه دوباره پیامبر(ص) رو به زینب کرد و اظهار فرمود: «صبور باش». گفت: دیگر برای چه؟ فرمود: «به خاطر شهادت شوهرت مصعب بن عمیر»
زینب تا این جمله را شنید با صدای بلند گریه کرد و به طور جانگدازی ناله سر داد. او در پاسخ کسانی که میگفتند چرا برای شوهرت چنین گریه میکنی؟ پاسخ داد: گریهام برای شوهرم نیست، بلکه گریهام برای یتیمان اوست که اگر سراغ پدر را بگیرند چه جوابی به آنها بدهم.
📚منبع
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲، ص ۳۳
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۴۷