شهادت حضرت فاطمه(س)/7
فریاد یا محمداه! حسنین(ع)
پس از آنكه فاطمه عليهاالسّلام رحلت كرد اسماء، گريبان خود را پاره كرد و خارج شد، آنگاه با حسنين عليهمالسّلام مصادف شد.
ايشان به وى فرمودند:
«مادر ما كجاست؟»
اسماء جوابى نداد. آنان وارد خانه شدند، ديدند مادر بزرگوارشان خوابيده است. امام حسين مادر خود را حركت داد ديد از دنيا رفته است.
آنگاه در حالى خارج شدند كه مىفرمودند:
«يا محمّداه! يا احمداه! امروز به علّت فوت مادرمان مصيبت تو براى ما تجديد شد.»
پس از اين جريان متوجه حضرت امير(ع) كه در مسجد بود شدند و آن حضرت را از رحلت مادرشان آگاه نمودند.
اميرالمؤمنين على عليهالسّلام بعد از شنيدن اين خبر دلخراش، غش كرد، آب به صورت آن حضرت پاشيدند تا به هوش آمد، آنگاه حسنين عليهمالسّلام را برداشت و داخل خانه حضرت زهرا عليهاالسّلام شد.
اسماء را ديد كه بالاى سر زهرا(س) نشسته گريه مىكند و مىگويد:
يتيمان حضرت محمّد(ص) چه كنند، بعد از فوت جدّ شما دل ما به فاطمه(س) خوش بود! بعد از فاطمه به چه كسى دل خوش كنيم! آنگاه حضرت على بن ابى طالب عليهالسّلام صورت مبارك فاطمه زهرا(س) را باز كرد رقعهاى نزد سر آن بانوى معظّمه يافت كه در آن نوشته بود:
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، اين وصيّتى است كه فاطمه دختر پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كرده است:
فاطمه شهادت مىدهد كه خدايى جز خداى يگانه وجود ندارد، حضرت محمّد بنده و پيامبر خدا مىباشد. بهشت بر حق و دوزخ بر حق است، قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نخواهد بود، خداوند كليه افرادى را كه در قبرها مدفونند بر خواهد انگيخت.
يا على! من فاطمه دختر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مىباشم. خدا مرا در دنيا و آخرت براى تو تزويج نمود.»
«يا على! تو از ديگران براى (غسل و كفن) من مقدّم هستى، مرا حنوط كن، غسل بده، شبانه مرا دفن كن، شبانه بر بدنم نماز بگزار، شبانه به خاكم بسپار، احدى را از فوت من آگاه منماى، من تو را به خداوند مىسپارم و فرزندانم به درود تا روز قيامت!»
و چون شب فرا رسيد حضرت على عليهالسّلام پيكر مقدّس حضرت فاطمه را غسل داد و در ميان تابوت نهاد و به حضرت حسن(ع) فرمودند: «ابوذر را بياور!»
هنگامىكه ابوذر آمد بدن مبارک آن بانوى مظلومه را به محل نماز آوردند و بر آن نماز خواندند، آنگاه على عليهالسّلام دستهاى مبارك خود را به جانب آسمان بلند كرد و گفت:
«پروردگارا! اين جنازه دختر پيغمبر توست كه او را از دنياى ظلمانى به طرف نور بردى و نور وجودش وجب به وجب به وسعتى تامّ و تمام زمين را درنورديد و روشن و منوّر نمود.»
هنگامىكه تصميم گرفتند جنازه آن بانو را دفن كنند صدايى از يكى از بقعههاى بقيع شنيدند كه مىگفت:
«بيا به سوى من! به سوى من! زيرا تربت و خاك وى از من گرفته شده است.»
و چون نگاه كردند با قبرى حفر شده و آماده مواجه شدند. تابوت را به سوى آن قبر بردند و جنازه را در آن دفن نمودند. سپس حضرت امير(ع) بر فراز قبر نشست و فرمود: «اى قبر! من امانت خود را به تو مىسپارم، اين جنازه دختر رسول خداست.»
ناگاه ندايى شنيدند كه مىگفت:
«يا على! من از تو به وى مهربانترم. برگرد و مغموم و مهموم مباش!»
على عليهالسّلام بازگشت و قبر را مسدود و با زمين هم سطح نمود. آن قبر تا قيام قيامت معلوم نخواهد شد.
📚منبع
زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام، ترجمه بحارالانوار، علامه مجلسی، ص ۶۷۸
سلام حضرت زهرا(س) به جبرئیل، رسول الله(ص) و ملک الموت
در كتاب مصباح الانوار از امام جعفر صادق(ع) از پدران مقدّسش عليهمالسّلام روايت شده است:
«حضرت زهرا(س) مابين نماز مغرب و عشا از دنيا رفت.»
عبد اللَّه بن حسن روايت مىكند كه هنگامىكه رحلت حضرت زهرا(س) نزديک شد، نظرى خاص كرد و فرمود:
«سلام بر جبرائيل، سلام به رسول خدا، بار خدايا! مرا با رسول خود محشور كن. پروردگارا! مرا در بهشت و جوار خود جاى بده. خانه تو خانه سلامتى است.»
سپس فرمود: «آيا آنچه را كه من مىبينم شما هم مىبينيد؟ زيرا اين مركبهاى اهل آسمانهاست.
اين جبرئيل و اين پيغمبر خداست كه به من مىفرمايد: دخترم بيا، زيرا اين نعمتهايى كه تو در پيش دارى برايت بهتر است.»
زيد بن على عليهالسّلام مىگويد: زمانى كه وفات حضرت فاطمه(س) نزديك شد آن بانو به جبرئيل و حضرت رسول(ص) و ملك الموت سلام كرد، حاضرين احساسات ملائكه را شنيدند و بهترين بوى مُشك را استشمام نمودند.
و امام باقر عليهالسّلام فرمودند: «فاطمه عليهاالسّلام بعد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شش ماه زندگى كرد و در روايت ديگر از آن حضرت آمده است فاطمه پانزده روز بيمار بود و سپس وفات نمود.»
امام صادق(ع) فرموده است: «شاهدان دفن حضرت فاطمه(س)، سلمان فارسى، مقداد بن اسود، ابوذر غفارى، عبد اللَّه بن مسعود، عبّاس بن عبد المطّلب و زبير بن عوام بودند.»
امام باقر عليهالسّلام از پدرانش روايت نمودند: «حضرت فاطمه(س) در دوره شش ماهه زندگانى بعد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هرگز نخنديد.»
همچنین از امام باقر عليهالسّلام روايت است: «فاطمه عليهاالسّلام را در هفت قطعه پارچه كفن كردند. ابتداى بيمارى حضرت فاطمه پنجاه شب بعد از وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود و وقتى آن حضرت دريافت كه از اين بيمارى بهبود نخواهد جست لذا توصيههايش را به على عليهالسّلام فرمود و در اين حال على عليهالسّلام بسيار ناله و زارى مىكرد و پس از آن نيز به همه توصيهها و سفارشهاى فاطمه عليهاالسّلام عمل كرد.»
فاطمه عليهاالسّلام به على عليهالسّلام گفت: «اى ابوالحسن! رسول خدا به من خبر داده كه اوّلين شخص از خانواده او هستم كه به حضرتش خواهم پيوست، پس گريزى از مرگ نيست، در مقابل امر خداوند صبر پيشه كن و به رضاى او راضى باش.»
امام باقر عليهالسّلام میفرمایند:
«على عليهالسّلام را به غسل، كفن و دفن شبانه خويش سفارش كرد و على نيز اطاعت نمود و او را درباره صدقات و ارثيهاش توصيههايى كرد.»
«هنگامىكه على عليهالسّلام از دفن فاطمه عليهاالسّلام فراغت يافت دو نفر او را ملاقات كرده و پرسيدند: آن دو چيزى كه با خود حمل مىكنى چيست؟
على عليهالسّلام فرمود: «وصيّت فاطمه و سفارشهاى اوست.»
📚منبع
مصباح الانوار، شیخ هاشم
مصیبت فاطمه(س) بر من بسیار سخت است
قالَ عمّارُ: «مَضَیْتُ إلی دارِ سَیّدی وَ مولای أمیرِ المُؤمنین عَلیهِ السلامُ فاسْتَأْذَنْتُ الدُّخُولَ علیه ؟ فَأَذَّنَ لی…
فَدَخَلْتُ عَلیهِ، فَوَجَدْتُه جالساً جلسةَ الحَزینِ الکَئیبِ و الحَسَنُ علیهالسلام عَنْ یمینه و الحُسَیْنُ عَلیه السلام عَنْ شِمالِه وَ هُوَ تارةً یَلْتَفِتُ إلیَ الحُسَینِ علیهالسلام و یَبْکی.»
«فلَمّا نَظَرتُ إلی حالِه وَ حالِ وُلدِه ، لَمْ أَمْلِکْ نَفْسی دُونَ أَنْ أَخَذَتنی العبرةُ وَ بَکیْتُ بُکاءً شدیداً ، فَلَمّا سَکَنَ نَشیجی قلتُ : سَیّدی! أَتأْذَنُ لی بِالکَلامِ ؟ قال: « تَکَلَّمْ یا أَبَا الیَقْظان» قُلتُ : سَیّدی! إِنَّکُم تَأمُرونَ بِالصَّبرِ عَلی الْمُصیبَهِ، فَما هذا الحُزنُ الطّویلُ؟ وَ إنَّ شیعَتَک لا یَقِرُّ لَهُم قَرارً بِاحْتِجابِکَ عَنْهُم ، وَقَدْ شَقَّ ذلک عَلیهم.»
قال: «فَالتَفَتَ إِلیَّ، وَقالَ: یا عَمَّارُ! إنَّ العَزاءَ عَن مِثلِ مَنْ فَقَدْتُهُ لَعزیزٌ ، إِنیٌ فَقَدْتُ رَسُولَ اللهِ صَلّی اللهُ علیه وآله بَفَقْدِ فاطمةَ سَلامُ اللهِ علیها، وَ إذا مَشَتْ لَمْ تَخْرُمْ مَشْیَتُه ، و إنّی ما أحَسَسْتُ تألّمَ الفِراقِ إلاّ بِفِراقِها، وإنَّ أَعْظَمَ ما لَقیتْ مِنْ مُصیبَتِها … إنّی لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسِلِ وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً ، وَجَنْبُها قَد إِسْوَدَّ مِنْ ضَربِ السِّیاطِ.»
«وَ کانَتْ تَخْفی ذلک عَلی مخافةِ أن یَشْتَدَّ حُزْنی، و ما نَظرتُ عینایَ إلی الحسنِ و الحسینِ الاّو خَنَقَتْنی العبرةُ، و ما نَظَرتُ إلی زینبٍ باکیةً الا و أخَذَتْنی الرِّقَة علیها. ثم خَرَج علیهالسلام مَع عَمّار فَاسْتَبْشَرَ الشیعةُ بِذلک.»
عمّار میگوید: «به خانه آقا و مولایم امیرالمؤمنین رفتم و از ایشان اجازه ورود گرفتم. به من اجازه فرمودند و داخل شدم. ایشان را در حالیکه محزون و اندوهگین نشسته بودند، یافتم و حسن در سمت راست و حسین در سمت چپ ایشان نشسته بودند. گاهی به حسین علیهالسلام نگاه میکرد و میگریست و گاهی به حسن علیهالسلام.»
هنگامیکه به حال او و فرزندانش نظاره کردم از خود بیخود شده، اشکهایم جاری شد و به شدت گریستم. هنگامیکه آرام شدم عرضه داشتم: اجازه سخن به من میدهید. فرمود: «بگو ای ابا الیقظان!»
عرضه داشتم: شما امر بر صبر کردن در مصیبت مینمائید. پس این اندوه طولانی (در این مصیبت) چیست؟ در حالیکه شیعیان شما به خاطر خانهنشینی و غیبت شما آرام ندارند و این امر بر آنها سخت است. میگوید حضرت به من نگاه کرده و فرمود:
«ای عمّار! همانا مصیبت کسی که من از دست دادهام بسیار سخت است.»
«من رسول خدا را با از دست دادن فاطمه از دست دادم. او برای من موجب آرامش و تسلیت بود. هنگامیکه سخن میگفت در گوش من صدای رسول خدا میپیچید و هنگامیکه راه میرفت مثل رسول خدا راه میرفت و من درد فراق را جز با دوری او احساس نکردم و چه بزرگ است مصیبتی که به من رسیده است.»
«هنگامیکه او را در جایگاه غسل قرار دادم، فهمیدم که استخوانی از پهلوی او شکسته است و پهلویش از ضربه تازیانهها سیاه شده و او آن را از من مخفی مینمود که میترسید مبادا اندوه من بیشتر شود و به حسن و حسین نمینگرم مگر اینکه اشک راه گلویم میگیرد و به زینبِ گریان نگاه نمیکنم مگر اینکه دلم به حال او به رقّت در میآید.»
سپس حضرت با عمار از منزل خارج شدند و شیعیان به یکدیگر بشارت آن را دادند.
📚منبع
فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص ۱۲۹
ای مادرم! با من سخن بگو
اسماء بعداز اینکه متوجه شد فاطمه(س) از دنیا رفت، گريبانش را پاره كرد و سراسيمه از خانه بيرون آمد، حسن(ع) و حسين(ع) را در بيرون خانه ملاقات كرد. آنها گفتند: «مادر كجاست؟»
اسماء، سخنی نگفت، آنها به سوی خانه روانه شدند و ديدند كه مادرشان رو به قبله دراز كشيده، حسين(ع) مادرش را حركت داد، ناگهان دريافت كه مادرش از دنيا رفته است، به برادرش حسن(ع) رو كرد و گفت:
«خدا در مورد مادرم به تو اجر بدهد (آجَرَكَ اللَّهُ فِی الْوالِدَةِ).»
حسن(ع) خود را به روی مادر انداخت، گاهی او را میبوسيد و گاهی میگفت: «ای مادرم! با من سخن بگو، قبل از آنكه روح از بدنم بيرون رود.»
امام حسين(ع) پيش آمد و پاهای مادرش را میبوسيد، و می گفت: «مادرم! من پسرت حسين(ع) هستم، قبل از آنكه قلبم شكافته شود و بميرم، با من سخن بگو.»
اسماء به حسن و حسين(ع) گفت: برويد نزد پدرتان علی(ع)، و وفات مادرتان را به او خبر دهيد.
حسن و حسين(ع) از خانه بيرون آمدند، در حالیكه فرياد میزدند:
«يا مُحَمَّداه! يا اَحْمَداه! اَلْيَوْمُ جُدِّ دَلَنا مُوْتُكَ اِذْ ماتَتْ اُمُّنا.»
«آه! ای محمد! ای احمد(ص)! امروز مصيبت فقدان تو برای ما تجديد شد، چرا كه مادرمان از دنيا رفت.»
سپس حسن و حسين(ع) وارد مسجد شدند، علی(ع) در مسجد بود، آنها شهادت فاطمه(س) را به او خبر دادند، علی(ع) از اين خبر آنچنان دگرگون شد كه بیحال افتاد، آب به صورتش پاشيدند، وقتیكه حالش خوب شد با ندایی جانسوز فرمود:
«بِمَنِ الْعَزاء يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ اَتَعَزِّيُ فَفِيمَ الْعَزء مِنْ بَعْدِكِ.»
«ای دختر محمّد(ص) به چه كسی خود را تسليت بدهم، تا زنده بودی مصيبتم را به تو تسليت میدادم، اكنون بعد از تو چگونه آرام گيرم؟»
📚منبع
بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۲۵۱
فاطمه علیهاالسلام شهیده است
امام کاظم علیهالسلام میفرمایند:
«ان فاطمة علیهاالسلام صدیقة شهیدة …»
«فاطمه علیهاالسلام بانوی بسیار راستگویی است که او را به شهادت رساندهاند.»
📚منبع
کافی، شیخ کلینی، ج ۱، ص ۴۵۸
حضرت زهرا(س) غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند
در روایتی آمده است:
حضرت زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود: «برایم آب بیاور.» آنگاه با آن غسل کردند.
سپس فرمودند: «برایم لباس نو (پاکیزه) بیاور، پس آن را به تن کردند.»
سپس فرمودند: «باقیمانده حنوط رسول خدا صلی الله علیه و اله را برایم بیاور و زیر سَرم قرار ده، سپس از نزدم خارج شو و خوب مرا نگاه کن، چون من خواستار مناجات با پروردگارم هستم.»
اسما گوید: از نزد آن حضرت بیرون رفتم و مناجات با پروردگارش را میشنیدم، پس بر او داخل شدم ولی او متوجه ورود من نشد، آنگاه دیدم دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرده، میگوید:
«خداوندا! به حق محمد مصطفی و علاقهای که به من دارد و به حق حسینِ شهید و اندوهی که بر من دارد و به حق دو دخترم و حسرتی که ایشان بر من میخورند، از تو میخواهم بر گناهکاران امت محمد رحم کنی و آنان را ببخشایی و داخل در بهشتشان کنی که تو همانا بهترین مسوولین و مهربانترین مهربانانی.»
سپس فرمود: «ای اسماء! خوب مواظب باش و پس از آن مرا صدا کن، اگر پاسخ دادم که چه بهتر و گرنه بدان که بر پدرم وارد شدهام.» (در روایتی دیگر «بر پروردگارم»)
راوی گوید: اسما مدتی منتظر ماند سپس آن حضرت را صدا کرد، ولی ایشان پاسخی ندادند. آنگاه اسما ندا کرد: ای دخت محمد مصطفی! ای دخت بهترین کسیکه زنان همچو او را نزادهاند، ای دختر بهترین کسیکه پا بر زمین گذارده. ای دخت کسیکه نسبت به پروردگارش فاصلهای به مقدار «قاب قوسین» و یا کمتر از آن داشت.
باز پاسخی نشنید، آنگاه پرده از روی فاطمه زهرا برگرفت و مشاهده نمود که روح از بدنش جدا شده است. پس پرده را بر روی آن حضرت افکنده و در حالی که حضرت را میبوسید عرض کرد: «ای فاطمه! هنگامیکه بر پدرت رسول خدا وارد شدی، از جانب اسماء بنت عمیس به او سلام برسان.»
آنگاه اسماء گریبان چاک زده از اتاق بیرون رفت، در این هنگام به حسن و حسین علیهمالسلام برخورد کرد.
به او فرمودند: «مادرمان کجاست؟» اسماء پاسخی نداد . داخل خانه شده و دیدند که مادرشان دراز کشیده است، حسین قدم به جلو نهاده مادر را تکان داد. دید که مادر رخت از جهان بر بسته. گفت: «ای برادر! خدا تو را در غم مادر صبر و اجر عنایت فرماید.»
حسن علیهالسلام خود را روی مادر افکنده و در حالی که او را میبوسید، گفت:«ای مادر! با من سخن بگو پیش از آنکه روح از بدنم جدا شود.»
اسماء گوید: حسین علیهالسلام روی پاهای مادر افتاد و پاهای مادر را بوسید و گفت: «ای مادر! من فرزندت حسین هستم، با من سخن بگو پیش از آنکه قلبم گرفته بمیرم.»
اسماء به آن دو گفت: ای فرزندان رسول خدا! به سوی پدر خود بروید و او را از مرگ مادرتان آگاه سازید. پس آن دو بیرون رفتند در حالی که فریاد میزدند: «یا محمدّاه! یا احمداه! امروز داغ تو برای ما تازه شد، چون مادرمان از دار دنیا رخت بر بست.»
آنگاه علی علیهالسلام را با خبر ساختند – در حالیکه آن حضرت در مسجد تشریف داشتند – چون خبر را شنیدند، بیهوش شدند، پس بر صورت حضرت آب پاشیدند که پس از مدتی به هوش آمده، فرمودند: «ای دخت محمد! چه کسی به من تسلیت بگوید؟! در حالیکه تو مرا دلداری میدادی. اکنون پس از تو به چه چیز تسلی یابم؟»
📚منبع
در آستانه مصیبت عظمای شهادت صدیقه کبری(س)، آیت الله العظمی وحید خراسانی، ص۳۶-۳۷
وفات فاطمه الزهراء، بلادی بحرانی، ص ۷۷-۷۸
درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور
آخرین روز عمر حضرت فاطمه(س)
ام سلمه زن ابی رافع (غلام رسول خدا) گفت:
شکایت کرد فاطمه(س) در آن شکایتی که روح او قبض میشد و من بیمارداری او میکردم. پس صبح کرد روزی را و من او را تسکین میدادم از مرضی که داشت. پس علی(ع) بیرون رفت برای بعضی از حوائجی که داشت. پس به من فرمود: «آب غسل برایم بیاور.»
من آب آوردم و او به پا خواست و غسل کرد نیکوتر غسلی، پس لباسهای تازه خود را پوشید و به من فرمود: «بستر مرا در میان خانه بگستران.» پس رو به قبله کرد و خوابید و گفت: «من قبض کرده شدم و غسل کردهام بدن مرا کشف نکن.»
پس دست خود را بالای طرف روی خود نهاد و مُرد.
و اسما بنت عمیس گفت: فاطمه به من وصیت کرد که چون مُرد کسی او را غسل ندهد مگر من و علی(ع). پس کمک کردم من علی را بر غسل دادن او. (۱)
امیرمؤمنان(ع) غسل داد فاطمه را از محل بستن ازار و اسما بنت عمیس از پایین آن.(۲)
📚منبع
جُنةُ العاصمه، میرجهانی طباطبایی، در بیان حالات و وقایع بعد از رحلت پیامبر(ص)، ص ۶۶۱
(۱) مناقب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص ۱۳۸؛
مسند، احمدبن حنبل، ج ۶، ص ۴۶۱
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۸۳
(۲) انساب الاشراف، بلاذری، ج ۳، ص ۱۳۸
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۸۴
روز شهادت حضرت زهرا(س)
ام سلمه همسر ابو رافع میگوید: من در دوران بیماری حضرت صدیقه(س) پرستار آن حضرت بودم. در یکی از روزها به من فرمودند: «مادر! برای غسل من آبی بیاور.»
حضرت به بهترین وجه غسل کردند.
سپس فرمودند: «مادر! لباسهای جدید مرا بیاور.»
آنها را پوشیدند و به من امر کردند بسترشان را در وسط اتاق بگذارم. حضرت روی آن و رو به قبله خوابیدند و فرمودند: «من اکنون قبض روح میشوم هیچکس رو اندازم را بر ندارد.» (۱)
اسما بنت عمیس میگوید: وقتی فاطمه(س) وارد اطاق شد اندکی صبر کردم، سپس آن حضرت را صدا زدم.
پاسخی نفرمود. گفتم: ای دختر محمد مصطفی(ص)، ای دختر گرامیترین مادران! ای دختر بهترین کسیکه پا بر زمین نهاده! ای دختر کسیکه به مقام قرب «قاب قوسین اوادنی» رسید!
پاسخی نفرمود: داخل اطاق شدم و روپوش حضرت را برداشتم. دیدم فاطمه(س) در حالیکه شهید (۲)، شکیبا و مورد ظلم و ستم واقع شده بود از این دنیای پست رخت بر بسته است.
بین نماز مغرب و عشا (۳) قبض روح گردیده بود. به روی آن عزیز مظلوم افتادم او را میبوسیدم، میسوختم و میگفتم:
ای فاطمه جان! وقتی بر پدرت وارد شدی از جانب من هم سلام برسان.
در این لحظات جانگداز امامان بزرگوار حسن و حسین(ع) وارد خانه شده و متوجه فوت مادر عزیزشان شدند.
امام حسن(ع) روی مادر افتاد. او را میبوسید و میگفت: «مادر! پیش از آنکه روح از بدنم برود با من حرف بزن.»
امام حسین(ع) پای مادر را میبوسید و میگفت: «مادر! من پسرت حسین هستم. پیش از آنکه قلبم پاره شود و بمیرم با من حرف بزن.»
آقازادهها به مسجد رفتند و پدر بزرگوارشان را از شهادت مادرشان با خبر کردند.
امیرمؤمنان(ع) به منزل آمدند و فرمودند:
«ای دختر محمد(ص) من خود را به تو تسلی میدادم. بعد از تو دیگر آرامشی نخواهد بود.» و فرمود:
«خداوندا! من از دختر پیامبر(ص) راضی و خشنودم. خداوندا! او تنهاست. مونس او باش، هجرت نموده، او را دریاب. مظلوم و ستمدیده است یا احکم الحاکمین برایش داوری فرما.»(۴)
ام کلثوم با ردایی بیرون آمد و فریاد میزد: «ای پدر! یا رسول الله(ص)! به درستیکه امروز ما تو را از دست دادیم. فقدانی که پس از آن دیگر دیداری نیست.»
فریاد ناله و گریه بر دختر رسول خدا(ص) مدینه را فرا گرفت. مردم پشت در خانهی وحی جمع شدند و در انتظار بیرون آمدن جنازهی مطهر آن مظلومه بودند که ابوذر آمد و گفت: مردم! بروید. تشییع جنازهی دختر رسول خدا(ص) امشب انجام نمیشود(۵) و به تاخیر افتاده است.
به این ترتیب مردم متفرق شدند.
📚منبع
مقتل، مقرم، روز شهادت، ص ۲۵۷
(۱) مسند، احمد بن حنبل، ج ۶، ص ۴۶۱
(۲) اصول کافی، شیخ کلینی، ج ۱، ص ۳۸۲
مرآة العقول، علامه مجلسی، ج ۱، ص ۳۸۳
(۳) مصباح الانوار، عبدالله شبر
(۴) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۷، ص ۲۷۱
سفارشات آخر حضرت فاطمه(س)
در كتاب مصباح الانوار از امام جعفر صادق(ع) از پدران مقدّسش عليهمالسّلام روايت شده است:
حضرت زهرا(س) مابين نماز مغرب و عشا از دنيا رفت.
عبد اللَّه بن حسن روايت مىكند كه هنگامىكه رحلت حضرت زهرا(س) نزديک شد، نظرى خاص كرد و فرمود:
«سلام بر جبرائيل، سلام به رسول خدا، بار خدايا! مرا با رسول خود محشور كن. پروردگارا! مرا در بهشت و جوار خود جاى بده. خانه تو خانه سلامتى است.»
سپس فرمود: «آيا آنچه را كه من مىبينم شما هم مىبينيد؟ زيرا اين مركبهاى اهل آسمانهاست.
اين جبرئيل و اين پيغمبر خداست كه به من مىفرمايد: دخترم بيا، زيرا اين نعمتهايى كه تو در پيش دارى برايت بهتر است.»
زيد بن على عليهالسّلام مىگويد: زمانىكه وفات حضرت فاطمه(س) نزديك شد، آن بانو به جبرئيل و حضرت رسول(ص) و ملك الموت سلام كرد: حاضرين احساسات ملائكه را شنيدند و بهترين بوى مُشك را استشمام نمودند.
و امام باقر عليهالسّلام فرمودند: «فاطمه عليهاالسّلام بعد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شش ماه زندگى كرد و در روايت ديگر از آن حضرت آمده است فاطمه پانزده روز بيمار بود و سپس وفات نمود.»
امام صادق(ع) فرموده است: «شاهدان دفن حضرت فاطمه(س) سلمان فارسى، مقداد بن اسود، ابوذر غفارى، عبد اللَّه بن مسعود، عبّاس بن عبد المطّلب و زبير بن عوام بودند.»
امام باقر عليهالسّلام از پدرانش روايت نمودند: «حضرت فاطمه(س) در دوره شش ماهه زندگانى بعد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هرگز نخنديد.»
همچنین از امام باقر عليهالسّلام روايت است: «فاطمه عليهاالسّلام را در هفت قطعه پارچه كفن كردند. ابتداى بيمارى حضرت فاطمه پنجاه شب بعد از وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود و وقتى آن حضرت دريافت كه از اين بيمارى بهبود نخواهد جست لذا توصيههايش را به على عليهالسّلام فرمود و در اين حال على عليهالسّلام بسيار ناله و زارى مىكرد و پس از آن نيز به همه توصيهها و سفارشهاى فاطمه عليهاالسّلام عمل كرد.»
فاطمه عليهاالسّلام به على عليه٬السّلام گفت: «اى ابوالحسن! رسول خدا به من خبر داده كه اوّلين شخص از خانواده او هستم كه به حضرتش خواهم پيوست، پس گريزى از مرگ نيست، در مقابل امر خداوند صبر پيشه كن و به رضاى او راضى باش.»
امام باقر عليهالسّلام میفرمایند:
«على عليهالسّلام را به غسل، كفن و دفن شبانه خويش سفارش كرد و على نيز اطاعت نمود و او را درباره صدقات و ارثيهاش توصيههايى كرد.»
هنگامىكه على عليهالسّلام از دفن فاطمه عليهاالسّلام فراغت يافت دو نفر او را ملاقات كرده و پرسيدند: آن دو چيزى كه با خود حمل مىكنى چيست؟ على عليهالسّلام فرمود: «وصيّت فاطمه و سفارشهاى اوست.»
📚منبع
مصباح الانوار، عبدالله شبر
ماجرای غسل و كفن پیکر مطهر حضرت زهرا(س)
چون شب فرارسيد، علی(ع) جنازه را غسل داد، هنگام غسل هيچكس حاضر نبود جز حسن و حسين(ع)، زينب، ام كلثوم، فضّه و اسماء بنت عُميس.
اسماء میگويد: فاطمه(س) به من وصيّت كرد كه هيچكس جز علی(ع) و من او را غسل ندهد، من علی(ع) را در غسل دادن جنازه فاطمه(س) كمک كردم.
روايت شده علی(ع) هنگام غسل فاطمه(س) میگفت: «خدايا فاطمه(س) كنيز تو و دختر رسول و برگزيده تو است. خدايا حجّتش را به او تلقين كن و برهانش را بزرگ بدار و درجهاش را عالی كن و او را با پدرش محمد(ص) همنشين گردان.»
علی(ع) جنازه را بر سرير (شبيه تابوت) نهاد و به امام حسن(ع) فرمود: «به ابوذر خبر بده بيايد.»
او ابوذر را خبر كرد و آمد و با هم جنازه را تا محل نماز حمل كردند، حسن و حسين(ع) همراه علی(ع) بودند، آنگاه علی(ع) بر جنازه، نماز خواند.
از حضرت علی(ع) روایت شده: وقتی كه خواستم بندهای كفن را ببندم صدا زدم:
«ای اُمّ كلثوم، ای زينب، ای سكينه، ای فضّه، ای حسن و ای حسين هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ اُمِّكُمْ…:» «بيایيد و از ديدار مادرتان توشه برگيريد، كه وقت فراق و لقای بهشت است.»
حسن و حسين(ع) آمدند و با آه و ناله میگفتند:
«واحَسْرَتاهُ! لا تُنْطَغی اَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنا مُحَمَّدُ الْمُصْطَفی وَ اُمُّنا فاطِمَةُ الزَّهْراءِ؛ آه! چه شعله حسرت و اندوهی كه هرگز خاموش شدنی نيست، برای فقدان جدّمان محمد مصطفی(ص) و مادرمان فاطمه زهرا(س)، ای مادر حسن! و ای مادر حسين! وقتی كه با جدّمان ملاقات كردی سلام ما را به او برسان و به او بگو: ما بعد از تو در دنيا يتيم مانديم.»
📚منبع
بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۲۵۶
مراسم غسل و کفن حضرت فاطمه(س)
امیرمؤمنان(ع) غسل آن حضرت را شروع نمودند. امام صادق(ع) فرمودهاند: «از آنجا که فاطمه(س)، صدیقه بودند، نباید جز صدیق شخص دیگری او را غسل میداد همانگونه که مریم را عیسی(ع) غسل داد.»(۱)
و نیز فرمودند: «امیرمؤمنان(ع) آن حضرت را در مرتبهی اول سه بار و در مرتبهی دوم پنج بار با آب شست و شو دادند. در آخرین مرحله مقداری کافور قرار دادند.»
در هنگام غسل میفرمودند: «خداوندا! این کنیز تو، دختر رسول و بر گزیدهی آفریدگار است. خداوندا، حجتش را به او تلقین فرما و برهانش را تقویت نما، بر درجه و مقامش بیفزا و بین او و محمد(ص) جمع فرما.» (۲)
پس از پایان غسل، آن حضرت را از زیادی حنوط رسول خدا(ص)که جبرئیل از بهشت آورده بود حنوط کردند. رسول خدا(ص) فرمودند:
«یا علی و یا فاطمه(ع) این حنوط بهشت است که جبرئیل آن را به من داده است به شما سلام میدهد و میگوید: آن را تقسیم کنید و قسمتی را هم برای من جدا کنید.»
حضرت فاطمه(س) فرمودند: «ثلث آن برای شما و دربارهی بقیه آن هم علی(ع) نظر بدهد.»
رسول خدا(ص)گریستند و فاطمه(س) را در آغوش کشیدند و فرمودند: «تو دختر موفق، رشید، هدایت یافتهای هستی.»
سپس فرمودند: «یا علی دربارهی بقیهی آن نظرت را بگو.»
فرمودند: «نصف آن برای او (فاطمه)، نصف دیگر برای کسی که شما بفرمایید.» حضرت فرمودند: «برای تو.»(۳)
امیرمؤمنان(ع) آن حضرت را در هفت لباس کفن کردند و پیش از آنکه ردا را گره بزنند فرمودند:
«یا ام کلثوم، یا زینب، یا فضه، یا حسن، یاحسین! بیایید از مادرتان زهرا(س) توشه بگیرید. این لحظه جدایی و فراق است و دیدار و ملاقات در بهشت خواهد بود.» حسنین(ع) جلو رفتند، در حالی که میگفتند: «وا حسرتا! از فقدان جد ما محمد مصطفی(ص) چندان نگذشته که مادرمان را از دست دادیم. مادر! وقتی جد ما را دیدار کردی سلام ما را به او برسان و بگو ما بعد از شما در دنیا یتیم شدیم.»
خود را روی آن بدن مطهر افکندند و آنچنان گریستند که سنگ را آب کرد. امیرمؤمنان(ع) فرمودند: «خدا را گواه میگیرم که حضرت زهرا(س) چنان آه و ناله کرد و دستهای خود را از کفن بیرون آورد و حسنین(ع) را به سینه چسبانید، در آن هنگام هاتفی از آسمان ندا داد: ای پدر حسنین! آن دو را از روی بدن مادر بردار که به خدا سوگند فرشتگان آسمان را به گریه انداختند.»
امیرمومنان(ع) آن عزیزان را از روی آن بدن پاک برداشت و بندهای کفن را محکم بستند.(۴)
امام(ع) بر آن عزیز ستمدیدهی غمگین، به همراه امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، عقیل، عمار، سلمان، مقداد و ابوذر(۵) نماز گذاردند و آن صدیقهی شهیده را در خانهاش دفن فرمود.(۶)
در روایتی آمده چون امیرمؤمنان(ع) آن اول مظلومه را در قبر نهاد و قبر را درست نمود دو ملک از آن حورا انسیه پرسیدند:
«من ربک؟»
فرمود: «الله ربی.»
پرسیدند: «و من نبیک؟»
فرمود: «ابی محمد(ص).»
سوال کردند: «و من امامک؟»
فرمود: «هذا القائم علی قبری علی(ع).»
«این که بر قبرم ایستاده علی(ع) امام من است.»(۷)
📚منبع
مقتل مقرم، مراسم غسل، ص ۲۶۰
(۱) علل الشرایع، شیخ صدوق، ص ۲۲، باب ۱۴۸
(۲) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۸، ص ۲۶۳
(۳) الطرف، سید بن طاووس، ص ۴۱، الطرفه ۲۷
(۴) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۰، ص ۵۱
(۵) روضةالواعظین، فتال نیشابوری، ص ۱۵۱
(۶) عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ص ۴۷
(۷) الاصابه، ج ۴، حجر عسقلانی، ص ۴۸۷
کیفیت تدفین حضرت زهرا(س)
امیرمؤمنان علیهالسلام غسل دادن همسرش را به عهده گرفت که حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام در بیان علت آن میفرمایند: «صدّیقه را جز صدّیق نمیتواند غسل دهد، همچنان که مریم را غیر عیسی علیهالسلام غسل نداد.» و همچنین فرمودند: «علی علیهالسلام یک بار سه ظرف آب و یک بار پنج ظرف آب بر پیکر فاطمه زهرا(س) ریختند که در پنجمین آنها مقداری کافور بود.»
و حضرت علی علیهالسلام میفرموند:
«اَللّهُمَ انَّها امَتُکَ، و بِنتُ رَسولِکَ، و خِیَرَتُکَ مِن خَلقِکَ. اللّهمَّ لَقِّنها حُجَّتَها، اَعظِم بُرهانَها ، وَ اعلِ دَرَجَتَها ، وَ اجمَع وَ بَینَ مُحمَّد.»
«خداوندا! این کنیز تو و دختر رسول تو و برگزیده تو از میان آفریدگانت است. خداوندا! حجت وی را بر او تلقین نما! برهانش را بزرگ و درجهاش را رفیع و والا قرار ده و او را در کنار حضرت رسول صلی الله علیه و آله جای ده!»
آنگاه با زیادی حنوط پیامبر خدا که جبرئیل آورده بود، حضرت زهرا را حنوط کردند. سپس پیکر آن حضرت را تا هفت جامه کفن کردند و چون خواستند ردا را بر نعش مطهر بیفکنند. فرمودند: «ای ام کلثوم، ای زینب، ای فضّه، ای حسن، ای حسین بشتابید و آخرین دیدار خود را با مادر انجام دهید که پس از این، جدایی به دیدار تبدیل نگردد مگر در بهشت.»
حسن و حسین فریاد زدند: «واحسرتاه! هرگز سوزناکی جدّ ما محمد صلی الله علیه و آله و مادرمان فاطمه سلام الله در قلب ما فرو نخواهد نشست. ای مادر حسن! ای مادر حسین! هنگامی که جدّ ما را دیدی، سلام ما را بدو برسان و بگو که ما را در این دنیا یتیم گذاشتی.»
امیرمؤمنان میفرماید: «خدا را گواه میگیرم که در این لحظه فاطمه نالید و دستهای خود را بلند کرده بر حسن و حسین حلقه زد و آنان را بر سینه فشرد. در این هنگام هاتفی از آسمان ندا داد که ای اباالحسن! آنها را برگیر که به خدا سوگند فرشتگان آسمان به گریه در آمدند.»
پس ایشان آن دو را از روی مادر بلند کردند، ردا را پیچیده، بر جنازه نماز گزاردند که حسن، حسین، عقیل، عمّار، سلمان، مقداد و ابوذر آن حضرت را همراهی میکردند.
پس از آن، حضرت را در خانه و سرای خودشان به خاک سپردند.
هنگامی که بدن را در لَحَد قرار دادند، فرمودند:
«بِسم الله الرّحمن الرحیم، بِسمِ اللهِ و باللهِ وَ عَلی مِلَّهِ رَسولِ اللهِ مُحَمَّد بنِ عَبدِاللهِ، سَلَّمتُکِ ایَتُهَا الصّدیقه ُاِلی مَن هُوَ اولی بِکِ مِنّی وَ رَضیتُ لَکِ بِما رَضِیَ اللهُ لَکِ.»
«ای فاطمه صدیقه! من تو را به کسی تسلیم کردم که از من شایستهتر است. برای تو آنچه را پسندیدم که خداوند برایت خواسته بود.»
سپس این آیه قرآن را تلاوت کردند: «مِنها خَلَقناکُم وَ فیها نُعیدُکُم وَ مِنها نُخرِجُکُم تارَه اُخری.»
در حدیثی که از غیر امامیه نقل شده، آمده است: چون امیرالمؤمنان جسد را به قبر سرازیر نمودند و خاک ریختند، دو فرشته از حضرت زهرا سلام الله پرسیدند: «پروردگارت کیست؟» فرمود: «الله پروردگارم است.» «پیامبرت کیست؟» فرمود: «پدرم محمد.» پرسیدند: «امامت کیست؟» فرمود:« اینکه بر قبرم ایستاده، علی.»
📚منبع
وفاة فاطمةالزهرا سلام الله علیها، مقرم، ص ۱۰۶-۱۱۰
دلائل الامامه، محمدبن جریر طبری، ص ۱۳۶
درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور
سخنان مولا پس از دفن حضرت فاطمه(س)
مولای مردان پس از دفن فاطمه سلاماللهعلیها با پیامبر اکرم صلیالله علیهواله چنین زمزمه نمود:
«السَّلامُ عَلَیکَ یا رَسُولَ اللهِ عَنِّی وَ عَنِ ابنَتِکَ النازِلَهِ فی جِوارِکَ و السَّرِیعَةِ اللَّحاقِ بک.
قل یا رَسولَ اللهِ عَن صَفیَتِّکَ صَبرِی، وَ رَقَّ عَنها تَجَلُّدِی اِلّا اَنَّ لِی فِی التَّاَسِّی بِعَظیمِ فُرقَتِکَ، وَ فادِحِ مُصیبَتِکَ مَوضِعَ تَعَزِّ. فَلَقَد وَسَّدتُکَ فِی مَلحُودَةِ قَبرِکَ، وَ فاضَت بَینَ نَحرِی وَ صَدرِی نَفسُکَ.»
«انِّا لِله اِنّا اِلیهِ راجِعُونَ. فَلَقَدِ استُرجِعَتِ الوَدِیعَةُ،وَ اُخِذَتِ الرَّهِینَةُ امّا حُزنِی فَسَرمَد، وَ اَمّا لَیلِی فَمُسَهَّد، اِلی اَن یَختارِ اللهُ لِی دارَکَ الّتی اَنتَ بِها مُقِیم. وَ سَتُنَبِئُکَ ابنَتُکَ بِتَضافُرِ اُمَّتِکَ عَلی هَضمِها، فِاِحفِهَا السُّوالَ، وَ استَخبِرهَا الحالَ،هذا وَ لَم یَطُلِ العَهدُ وَ لَم یَخلُ مِنکَ الذِّکرُ. وَالسَّلامُ عَلَیکُما سَلامَ مُوَدِّع لا قال وَ لا سَئِم، فَان اَنصَرِفُ فَلا عَن مَلالَة، وَ اِن اُقِم فَلا عَن سُوءِ ظَنُّ بِما وَعَدَ اللهُ الصَّابِرِینَ.»
«سلام بر تو ای رسول خدا، از من و دختر نازنینت که در کنارت فرود آید، و چه زود به جوارت پیوست.
ای رسول خدا! شکیباییام در فراق دردانهات از دست رفته و طاقتم طاق گشته. تجربه تحمل فراق جانکاه و مصیبت سنگین تو مرا شکیبایی بخشیده است، که من با دست خود، تو را در آرامگاهت به خاک سپردم و جان پاکت در حالی که سر بر سینهام داشتی، به ملکوت پرواز کرد.»
«پس امانت تو بازگردانده شد و گروگان وارهید، اما اندوه من جاودانه و شبم بیداری تا سپیده، تا هنگامی که خداوند آرامگاه تو را برای من برگزیند.
آری، به زودی دختر گرامیت تو را از دست به یکی کردن امتت بر شکستن حریم او و ستمکاری ناجوانمردانه بر او آگاه میکند. اینک از او با اصرار بپرس و از اوضاع و احوال جویا شو، و این در شرایطی است که هنوز از زمان تو دیری نگذشته و یادت کهنه نشده است.»
«سلام بر شما دو نفر، سلام خداحافظی، ولی نه از روی ناراحتی و خستگی، که اگر بازگردم نه به خاطر ملامت و دل کندن است و اگر بمانم نه برای بدگمانی به وعدههای الهی به شکیبایان.»
📚منبع
نهج البلاغه، ترجمه سید جمال الدین دینپرور، خطبه ۱۹۳
نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتی، خطبه ۲۰۲
درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور
گریه مولای مردان بر مزار حضرت زهرا(س)
حضرت صادق(ع) از پدرانش روایت کرده که چون امیرالمؤمنان(ع) بدن فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) را در قبر گذارد، قبر را تسویه کرد، امر فرمود آب بر روی آن ریختند، پس نشست نزد قبر در حالت گریه و حزن و اندوه فراوان، پس عباس او را گرفت و بلندش کرد و او را انصراف داد.
📚منبع
جُنةُ العاصمه، میرجهانی طباطبایی، در بیان حالات و وقایع بعد از رحلت پیامبر(ص)، ص ۶۶۰
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷۹، ص ۲۷
مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج ۲، ص ۳۲۳
بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۸۵
خواندن نماز بر پیکر مطهر حضرت زهرا(س)
در كتاب روضةالواعظين آمده: وقتی كه شب شد و خواب بر چشمها چيره گشت، و پاسی از شب گذشت، حضرت علی(ع) همراه حسن و حسين، عمّار، مقداد، عقيل، زُبير، ابوذر، سلمان، بُريده و چند نفر از خواصّ بنیهاشم، جنازه را از خانه بيرون آوردند و بر آن نماز خواندند و در نيمههای شب آن را به خاک سپردند، حضرت علی(ع) اطراف قبر حضرت زهرا(س) هفت قبر ديگر ساخت تا قبر فاطمه(س) شناخته نشود.
و در كتاب مصباح الانوار آمده: شخصی از امام صادق(ع) سؤال كرد، اميرمؤمنان(ع) در نماز بر فاطمه(س) چند تكبير گفت؟
آن حضرت فرمود: «علی(ع) يک تكبير میگفت، جبرئيل يك تكبير میگفت و بعد فرشتگان مقرّب الهی تكبير میگفتند تا اينكه امير مؤمنان(ع) پنج تكبير گفت.»
شخص ديگری پرسيد: در كجا بر او نماز خواند؟
امام صادق(ع) فرمود: «در خانهاش نماز خواند سپس جنازه را حركت دادند و از خانه بيرون آوردند.»
📚منبع
بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۲۵۷
سخنان امیرالمؤمنین(ع) در شام غریبان حضرت زهرا(س)
در امالى مفيد معروف به المجالس و امالى ابن الشيخ معروف به امالى طوسى از امام حسين عليهالسّلام روايت شده:
«هنگامى كه فاطمه دختر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بيمار شد به حضرت على عليهالسّلام وصيّت كرد كه موضوع بيمارى وى را مخفى بدارد و احدى را از آن مطّلع ننمايد.»
«على عليهالسّلام به وصيّت او عمل كرد و شخصا پرستارى فاطمه زهرا(س) را عهدهدار بود و اسماء بنت عميس در اين كار كمك مىكرد. چون هنگام رحلت فاطمه(س) فرا رسيد، وصيّت كرد كه حضرت امير(ع) متصدّى امر آن بانو شود، شبانه او را دفن كند و قبر مطهّرش را مخفى نمايد.»
«على عليهالسّلام اين وصيّت را پذيرفت و شبانه او را به خاك سپرد و قبرش را مخفى نمود.
هنگامى كه از دفن فاطمه(س) فارغ شد، ناگهان حزن و اندوه شديدى به حضرتش هجوم آورد و اشك از چشمانش سرازير شد و چهره خود را به سوى قبر رسول خدا(ص) بازگردانيد و گفت»:
«سلام من بر تو باد اى رسول خدا! و سلام بر تو از سوى دخترت و نور چشمت كه به زيارتت آمده؛ همو كه در بقعهات زير خاك آرميده است و خداوند براى او چنان خواست كه هر چه زودتر به تو ملحق شود.
اى رسول خدا! صبرم از فراق دختر برگزيدهات كاهش يافته و شكيبايى من از دورى سرور زنان از دست رفته، جز آنكه همان گونه كه در مصيبت جانگدازت شكيبايى ورزيدم در اينجا نيز صبر پيشه كنم. چرا كه من خود با دست خويش تو را در قبر نهادم و جان تو از ميان سينه و گلوى من گذشت.»
«آرى در كتاب خدا براى من برترين پذيرش و تحمّل آمده است.» كه فرموده: «ما همه از خداييم و همگى به سوى او باز مى گرديم.»
«امانت بازگردانده و گروگان تحويل داده و زهرا(س) از دستم ربوده شد. اى رسول خدا! چقدر اين آسمان نيلگون و زمين تيره در نظرم زشت جلوه مىكند.»
«راجع به اندوهم چه بگويم كه هميشگى است و شبم كه به بيدارى مىگذرد و غم از دلم رخت نمىبندد تا خداوند خانهاى را كه تو در آن اقامت دارى برايم برگزيند. غصهاى دارم جگر سوز و اندوهى شورانگيز، چه زود ميان ما جدايى افتاد و تنها به خدا شكايت میبرم.»
به زودى دخترت تو را خبر مىدهد از همدست شدن امّتت عليه من، پس به اصرار از او بپرس و احوال را از او جويا شو كه چه بسا سوزها داشت كه در سينهاش مىجوشيد و راهى براى شرح و بيرون ريختن آن نداشت و اكنون خواهد گفت و خدا داورى خواهد كرد و او بهترين داوران است.»
«سلام بر شما، سلام وداع كنندهاى كه نه خشمگين است و نه دلتنگ، كه اگر بازگردم از روى دلتنگى نيست و اگر بمانم از بدگمانى نسبت به آنچه خداوند به صابران وعده داده نمیباشد.»
«آه، آه! باز هم شكيبايى مباركتر و زيباتر است كه اگر بيم غلبه چيرهشوندگان نمىبود براى هميشه در اينجا مىماندم و درنگ مىنمودم و بر اين مصيبت بزرگ چونان زنان عزيز مرده، شيون مىكردم، (چرا كه) همچنان كه خداوند نظاره مىفرمايد، دخترت پنهانى (و دور از چشم بيگانگان) به خاك سپرده مىشود و (امّا آشكارا در پيش چشم همگان) حقّش پايمال و از ارثش ممنوع مىگردد با آنكه دير زمانى نگذشته و ياد تو كهنه نگشته است.»
«اى رسول خدا، شكايت نزد خداوند بلند مرتبه برده مىشود و بهترين صبر و دلدارى و عزادارى درباره توست.
درود و رحمت و بركات خداوند يكتا و آفريدگار جهانيان بر تو و او باد!»
📚منبع
زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام، ترجمه بحار الانوار، علامه مجلسی، ص ۶۷۳
تصمیم به نبش قبر حضرت زهرا(س)
فَغَسَلَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمْ يَحْضُرْهَا غَيْرُهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ زَيْنَبُ وَ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ فِضَّةُ جَارِيَتُهَا وَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ وَ أَخْرَجَهَا إِلَى الْبَقِيعِ فِي اللَّيْلِ وَ مَعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ صَلَّى عَلَيْهَا وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهَا وَ لَا حَضَرَ وَفَاتَهَا وَ لَا صَلَّى عَلَيْهَا أَحَدٌ مِنْ سَائِرِ النَّاسِ غَيْرُهُمْ وَ دَفَنَهَا بِالرَّوْضَةِ وَ عَمَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا وَ أَصْبَحَ الْبَقِيعُ لَيْلَةَ دُفِنَتْ وَ فِيهِ أَرْبَعُونَ قَبْراً جُدُداً وَ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ لَمَّا عَلِمُوا وَفَاتَهَا جَاءُوا إِلَى الْبَقِيعِ فَوَجَدُوا فِيهِ أَرْبَعِينَ قَبْراً فَأَشْكَلَ عَلَيْهِمْ قَبْرُهَا مِنْ
سَائِرِ الْقُبُورِ فَضَجَّ النَّاسُ وَ لَامَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ قَالُوا لَمْ يُخَلِّفْ نَبِيُّكُمْ فِيكُمْ إِلَّا بِنْتاً وَاحِدَةً تَمُوتُ وَ تُدْفَنُ وَ لَمْ تَحْضُرُوا وَفَاتَهَا وَ الصَّلَاةَ عَلَيْهَا وَ لَا تَعْرِفُوا قَبْرَهَا ثُمَّ قَالَ وُلَاةُ الْأَمْرِ مِنْهُمْ هَاتُمْ مِنْ نِسَاءِ الْمُسْلِمِينَ مَنْ يَنْبُشُ هَذِهِ الْقُبُورَ حَتَّى نَجِدَهَا فَنُصَلِّيَ عَلَيْهَا وَ نَزُورَ قَبْرَهَا فَبَلَغَ ذَلِكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَخَرَجَ مُغْضَباً قَدِ احْمَرَّتْ عَيْنَاهُ وَ دَرَّتْ أَوْدَاجُهُ وَ عَلَيْهِ قَبَاهُ الْأَصْفَرُ الَّذِي كَانَ يَلْبَسُهُ فِي كُلِّ كَرِيهَةٍ وَ هُوَ مُتَوَكِّئٌ عَلَى سَيْفِهِ ذِي الْفَقَارِ حَتَّى وَرَدَ الْبَقِيعَ فَسَارَ
إِلَى النَّاسِ النَّذِيرُ وَ قَالُوا هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَدْ أَقْبَلَ كَمَا تَرَوْنَهُ يُقْسِمُ بِاللَّهِ لَئِنْ حُوِّلَ مِنْ هَذِهِ الْقُبُورِ حَجَرٌ لَيَضَعَنَّ السَّيْفَ عَلَى غَابِرِ الْآخِرِ فَتَلَقَّاهُ عُمَرُ وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ قَالَ لَهُ مَا لَكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ اللَّهِ لَنَنْبُشَنَّ قَبْرَهَا وَ لَنُصَلِّيَنَّ عَلَيْهَا فَضَرَبَ عَلِيٌّ بِيَدِهِ إِلَى جَوَامِعِ ثَوْبِهِ فَهَزَّهُ ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ الْأَرْضَ وَ قَالَ:
لَهُ يَا ابْنَ السَّوْدَاءِ أَمَّا حَقِّي فَقَدْ تَرَكْتُهُ مَخَافَةَ أَنْ يَرْتَدَّ النَّاسُ عَنْ دِينِهِمْ وَ أَمَّا قَبْرُ فَاطِمَةَ فَوَ الَّذِي نَفْسُ عَلِيٍّ بِيَدِهِ لَئِنْ رُمْتَ وَ أَصْحَابُكَ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ لَأَسْقِيَنَّ الْأَرْضَ مِنْ دِمَائِكُمْ فَإِنْ شِئْتَ فَاعْرِضْ يَا عُمَر. فَتَلَقَّاهُ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ بِحَقِّ مَنْ فَوْقَ الْعَرْشِ إِلَّا خَلَّيْتَ عَنْهُ فَإِنَّا غَيْرُ فَاعِلِينَ شَيْئاً تَكْرَهُهُ قَالَ فَخَلَّى عَنْهُ وَ تَفَرَّقَ النَّاسُ وَ لَمْ يَعُودُوا إِلَى ذَلِكَ.
حضرت على عليهالسلام فاطمه زهرا علیهاالسلام را غسل داد. به هنگام غسلدادن وى، غير از حضرت على عليهالسلام، حسنين عليهمالسلام، زينب، امّ كلثوم، فضه خادمه و اسماء بنت عميس كسى ديگر حضور نداشت. آنگاه جنازه آن بانو را شبانه با حضور حسنين عليهمالسلام به جانب بقيع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارك خواندند.
كسى از فوت ايشان مطّلع نشد، احدى از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادى كه گفته شد. على عليهالسلام بدن مباركش را در روضه مقدسه دفن و موضع قبرش را پنهان كرد. صبح آن شبى كه فاطمه عليهاالسلام را دفن نمودند اثر چهل قبر جديد در قبرستان بقيع مشاهده مىشد.
هنگامى كه مسلمانان از رحلت حضرت فاطمه علیهاالسلام آگاه و متوجه بقيع شدند، با چهل قبر جديد مواجه گرديدند، نتوانستند قبر حضرت زهرا را از ميان آن چهل قبر تشخيص دهند. عموم مردم از اين مصيبت ضجّه كردند و يك ديگر را ملامت نمودند و گفتند: پيغمبر صلیاللهعلیهوآله شما بيش از يك دختر يادگارى ننهاد، فاطمه علیهاالسلام رحلت كرد و دفن شد و شما به هنگام مردنش حاضر نشديد، نماز بر جنازهاش نگذاشتيد و محل قبر او را هم نمىدانيد!
علمای قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار كنيد كه اين قبرها را بشكافند تا جنازه فاطمه علیهاالسلام را به دست بياوريم و بر بدن او نماز بخوانيم و قبرش را زيارت كنيم. هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليهالسلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مىپوشيد و بر ذوالفقار تکیه زده بود، آمد تا وارد بقيع شد.
شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب عليهالسلام است كه با اين حالت آمده و سوگند مىخورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد. عُمَر در حالى كه با يارانش بود، با حضرت اميرالمؤمنین عليهالسلام روبرو شد گفت: اى ابو الحسن! چه قصد دارى؟
به خداوند سوگند ما قبر فاطمه علیهاالسلام را مىشكافيم و بر جنازهاش نماز مىگزاريم. حضرت امير علیهالسلام لباسهاى وى را گرفت و او را از جاى بر كند و بر زمين زد و فرمود:
«یابن السوداء! من حقّ خود (يعنى مقام خلافت) را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند. اما درباره قبر فاطمه علیهاالسلام به حقّ آن خدايى كه جان على در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت راجع به اين قبرها عملى انجام دهيد زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. عُمَر! از اين خيال در گذر!»
پس از عُمَر ، ابوبكر با حضرت امير علیهالسلام ملاقات نمود و گفت: اى ابوالحسن! تو را به حقّ پيغمبر اسلام و آن كسى كه بالاى عرش است سوگند مىدهم كه از عُمَر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نمىپسندى خوددارى مىكنيم. راوى مىگويد: على عليهالسّلام عُمَر را رها كرد و مردم پراكنده شدند و به دنبال مقصود خود باز نگشتند.
📚منبع
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۷۱
فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص ۱۴۱
جلوگیری حضرت علی(ع) از نبش قبر
سپس حضرت علی علیهالسلام برای آنکه قبر حضرت زهرا سلام الله پنهان بماند، در بقیع هفت و بنابر قولی چهل قبر ایجاد کردند. با این وجود وقتی شیخین آگاه شدند که حضرت زهرا سلام الله علیها مخفیانه دفن شده است و قبور جدید چند عدد است گفتند: یکی از آنها برای فاطمه زهراست، پس همه آنها را نبش کنیم تا پیکر او را یافته، سپس آن را خارج کرده و بر آن نماز بگزاریم.
چون این خبر به مولی امیرمؤمنان رسید با حالتی خشمناک در حالی که قبای زرد بر تن داشتند و آن را در موقع حوادث ناگوار به تن میکردند و در دستشان شمشیر ذوالفقار بود، خارج شدند و به خدا سوگند خوردند که اگر آنها حتی یک سنگ از قبرها جدا کنند، شمشیر را در میان ایشان قرار دهد (و با کارزار جنگ سرنوشت آنان را معلوم کند).
در راه با عُمَر و گروهی از یارانش برخورد نمودند. عُمَر گفت: ای ابالحسن! تو را چه میشود؟ به خدا قسم ما قبر او را نبش میکنیم و بر پیکرش نماز میخوانیم.
امیرمؤمنان اطراف لباس او را در دست گرفت و او را بلند کرده و بر زمین زد و فرمود:
«ای پسر سَوداء حبشیّه! من از حق خود گذشتم از ترس اینکه مبادا مردم از دینشان خارج شوند، و اما قبر فاطمه، سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست اگر حتی یک سنگ از آن را جابجا کنید، زمین را از خونتان سیراب میکنم.»
در همین حال ابوبکر سر رسید و حضرت را به رسول خدا سوگند داد که او را رها کند، پس آن حضرت او را رها کرد و مردم پراکنده شدند.
📚منبع
وفاة فاطمةالزهرا سلام الله، مقرم، ص ۱۰۶-۱۱۰
درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور
عصبانیت از دفن شبانه حضرت زهرا(س)
فلَمّا طَلَعَ الصُّبحُ، أقْبَلَ الناسُ إلی بَیتِ فاطمةَ علیها سلام لِیُصَلُّوا علیها ، وَ رأی المقدادُ أبابَکر فقال له : نَحْنُ دَفَّنَّاها البارحه . فقال عمرُ لأبی بکرٍ : ألَمْ أقُلْ لَکَ أَنَّهُمْ یَفْعَلون کذلک ؟ قالَ مقدادُ : إنَّ فاطمةَ علیها سلام أوْصَتْ بِذلک ؛ أنکم لا تصلُّن عَلیها. فَرَفع عُمرُ یَدَه و ضَرَبَ علی رأسِ مِقْدادِ و وَجْهَه ضَرْباً عَنیفاً حَتَّی أعیَی مِنْ کِثرةِ الضَّربْ ، و خَلَّصَ الحاضِرُون المِقدادَ مِنْ یَدهِ.
وقال المقدادُ :ماتَتْ إبنهُ رسولِ اللهِ علیها السلام وَالدَّمُ یَنزِفُ مِنْ جَنْبِها بِسبَبِ ضربةِ سَیفٍ وسَوْطٍ ضَرَبْتَها أنتَ ، و أنا أحْقَرُ عِندَکم مِن علیٍّ و فاطمةَ علیهما سلام. و لمّا سَمِعوا هذا الکلامَ قالوا : واللهِ لأحقُّ الناسِ بِالضْربِ عَلیُ بن أبی طالب علیهالسلام. فأقَبْلوا إلی علیٍّ و هُوَ جالِسٌ فی بابِ دارِه ، قالَ عمرُ : یَابنَ أبی طالِب ! ألا تَتْرکُ حَسَدَکَ القدیمَ ، فَغَسَّلتَ رسولَ اللهِ و صَلّیْتِ عَلی جَسَدِ فاطمةَ سَلامُ الله عَلَیها فی غِیابِنا وَ عَلَّمْتَ الحَسَنَ و نادی لأبی بکر :
إنْزِلْ عَنْ مِنبَرِ أبی ؟! و عَلیٌّ ساکِتٌ لَمْ یَقُلْ شَیءً. فَأجابَهُ عقیلُ : وَ أَنْتُمْ وَاللهِ أشدُّ الناسِ حَسَداً و أَقْدَمَ عَداوهً لِرسولِ اللهِ و أهلِ بَیْتهِ ؛ ضَرَبْتُموها بِالأَمسِ وَ خَرَجَتْ مِنَ الدُّنیا وَ ظَهْرِها مُضَرِّجٌ بدمٍ ، و هِیَ غَیُر راضِیهً عَنْکُما …..
بعد از دفن شبانه، هنگامیکه صبح شد، مردم به سمت منزل فاطمه سلام الله علیها روی آوردند تا بر او نماز بخوانند. مقداد، ابابکر را دید و به او گفت: «ما او را دیشب به خاک سپردیم.»
عُمَر به ابوبکر گفت: آیا به تو نگفتم آنها مخفیانه او را دفن میکنند تا ما حاضر نباشیم.
مقداد گفت: «این وصیت فاطمه سلاماللهعلیها بوده است که شما بر او نماز نگذارید.»
عُمَر دست خویش را بالا برد و به شدت بر سر و صورت مقداد زد که از شدت ضربه، مقداد درمانده شده بود. حاضرین مقداد را از دست او رها کردند. مقداد گفت: «دختر رسول خدا از دنیا رفت در حالی که خون از پهلوی او به سبب ضربهی شمشیر و تازیانهای که تو به او زده بودی، جاری بود. و من در نزد شما بسیار حقیرتر از علی علیهالسلام و فاطمه سلام الله علیها هستم.»
هنگامیکه این کلام را شنیدند، گفتند: به خدا سوگند آن کسی را که باید بزنیم، علی بن ابی طالب علیهالسلام است. به سوی علی علیهالسلام روی آوردند و او در مقابل درب خانه نشسته بود. عُمَر به او گفت: ای پسر ابی طالب آیا حسادت قدیمیات را رها نکردی. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را غسل دادی و بر نماز فاطمه سلاماللهعلیها بدون حضور ما نماز خواندی و به حسن یاد دادی که به ابوبکر بگوید از منبر پدرم پایین بیا.
.
علی علیهالسلام سکوت نموده بود و چیزی نمیفرمود.
عقیل پاسخ داد: «به خدا سوگند شما حسودترین مردم هستید و کسانی هستید که به دشمنی پیامبر و اهل بیتش پیشی گرفتید. فاطمه سلاماللهعلیها را دیروز آنچنان زدید و او از دنیا رفت در حالی که پشت او (پهلوی او) غرق خون بود و او از شما دو نفر ناراضی بود.»
📚منبع
موسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، انصاری زنجانی، ج ۱۵، ص ۲۴۹
فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص ۱۴۳