فضائل امام مجتبی(ع)
امام حسن(ع) محبوب رسول خدا(ص)
از راههاى شناخت عظمت و برترى یك انسان این است كه محبوب انسانهاى برتر و با فضیلت باشد. در عالم هستى برتر از خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله نداریم و حسن بن على علیهمالسلام سخت محبوب پیغمبر گرامى اسلام بود و این محبت و دوستى را در گفتار و كردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود مىفهماند. بخارى از ابىبكر نقل مىكند كه گفت: رایت النبى صلى الله علیه و آله على المنبر والحسن بن على معه وهو یقبل على الناس مرة و ینظر الیه مرة و یقول: ابنى هذا سید.
دیدم نبى اكرم صلى الله علیه و آله را كه بر فراز منبر بود، و حسن بن على هم با او بود. او گاهى به مردم رو مىكرد و گاهى به حسن، و مىفرمود: «این فرزند من [سید و] آقاست.» و مىفرمود:«من احب الحسن والحسین فقد احبنى ومن ابغضهما فقد ابغضنى؛ هر كه حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست دارد، و هر كه با آن دو دشمنى كند با من دشمنى كردهاست.»
در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیهالسلام در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله كه خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیهالسلام معیار فضیلت و خوبىها قرار داده شدهاست، چنانكه دشمنى آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدى است.
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله در جاى دیگرى فرمود:«هما سیدا شباب اهل الجنة و هما ریحانتى
آن دو (حسن و حسین) آقاى جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»
📚منبع
الجامع الصحیح، محمد بن اسماعیل بخاری
بحارالانوار، علامه مجلسی
عبادت، زهد و فضل امام حسن مجتبی(ع)
مفضل بن عمر از امام صادق( عليهالسّلام) روايت كردهاست كه فرمودند:
پدرم از پدرش روايت كردهاست كه فرمود: «امام حسن بن على(عليهمالسّلام) عابدترين و زاهدترين و فاضلترين مردم در روزگار خود بود. اگر به حج مىرفت با پاى پياده و چه بسا با پاى برهنه مىرفت.
هر گاه به ياد مرگ مىافتاد، گريه مىكرد، وقتى برانگيخته شدن در قيامت را به ياد مىآورد، گريه مىكرد، به ياد گذشتن بر صراط كه مىافتاد، گريه مىكرد و آنگاه كه به ياد عرضه اعمال در برابر ذات اقدس الهى مىافتاد، نعرهاى مىزد و خاموش مىشد. وقتى در برابر پروردگار عزيز و جليلش به نماز مىايستاد، گوشتهاى دو پهلويش مىلرزيد و هر وقت بهشت و جهنم را ياد مىكرد مانند انسان مارگزيده، به اضطراب مىآمد، از خدا آرزوى بهشت مىكرد و از جهنم به او پناه مىبرد.»
📚منبع
عدةالداعی، ابن فهد حلی
جود و کرم امام حسن(ع)
ابن عبّاس ضمن حديثى حكايت میكند:
روزى جمعى از بنى اميّه در محلّى نشسته بودند و در جمع ايشان يك نفر از اهالى شام نيز حضور داشت و امام حسن مجتبى عليهالسلام به همراه عدّهاى از بنىهاشم از آن محلّ عبور مىكردند، مرد شامى به دوستان خود گفت: اين ها چه كسانى هستند كه با چنين هيبت و وقارى حركت مى٬كنند؟!
گفتند: او حسن، پسر علىّ بن ابى طالب عليهالسلام است و همراهان او از بنىهاشم مىباشند.
مرد شامى از جاى برخاست و به سمت امام حسن مجتبى عليه السلام و همراهانش حركت نمود و چون نزديک حضرت رسيد گفت: آيا تو حسن، پسر على هستى؟!
حضرت سلام اللّه عليه با آرامش و متانت فرمودند: «بلى»
مرد شامى گفت: دوست دارى همان راهى را بروى كه پدرت رفت؟
حضرت فرمودند: «واى بر تو! آيا مىدانى كه پدرم چه سوابق درخشانى داشت؟!»
مرد شامى با خشونت و جسارت گفت: خداوند تو را همنشين پدرت گرداند، چون پدرت كافر بود و تو نيز همانند او كافر هستى و دين ندارى.
در اين لحظه يكى از همراهان حضرت سيلى محكمى به صورت مرد شامى زد و او را نقش بر زمين ساخت.
امام حسن عليهالسلام فورا عباى خود را روى مرد شامى انداخت و از او حمايت نمود و سپس به همراهان خود فرمود: «شما از طرف من مرخّص هستيد، برويد در مسجد نماز گذاريد تا من بيايم.»
پس از آن امام عليهالسلام دست مرد شامى را گرفت و او را به منزل آورد و پس از رفع خستگى و خوردن غذا، يک دست لباس نيز به او هديه داد و سپس روانهاش نمود.
بعضى از اصحاب به حضرت مجتبى عليهالسلام گفتند: يا ابن رسول اللّه! او دشمن شما بود، نبايد چنين محبّتى در حقّ او شود.
حضرت فرمودند: «من ناموس و آبروى خود و دوستانم را با مال دنيا خريدارى كردم.»
پس از آن كه مرد شامى رفت. به طور مكرّر از او مىشنيدند كه مىگفت: «روى زمين كسى بهتر و محبوبتر از حسن بن على عليهمالسلام وجود ندارد.»
📚منبع
ترجمة الامام الحسن عليه السلام، به نقل از طبقات ابن سعد، ص ۱۴۹
کرامت امام حسن(ع)
زمخشری در کتاب ربیع الابرار از انس بن مالک روایت کرده که گوید: من در خدمت حسن بن علی(ع) بودم که کنیزکی بیامد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه کرد.
حسن بن علی بدو گفت:
«انت حرة لوجه الله» (تو در راه خدا آزادی!)»
من که آن ماجرا را دیدم به آن حضرت عرض کردم: کنیزکی شاخه گل بیارزشی به شما هدیه کرد و تو او را آزاد کردی؟
در پاسخ فرمودند:
«هکذا ادبنا الله تعالی
اذا حُییتُم بتَحِیة فحَیوا باَحسَنَ منها
و کان احسن منها اعتاقها.»
«اینگونه خدای تعالی ما را ادب کرده که فرمود: وقتی تحیهای به شما دادند، تحیتی بهتر دهید.» و بهتر از آن آزادی اوست.»
📚منبع
ملحقات احقاق الحق، قاضی نورالله شوشتری، ج ۱۱، ص ۱۴۹
انفاق امام حسن مجتبی(ع)
روزی عثمان در کنار مسجد نشستهبود، مرد فقیری از او کمک مالی خواست، عثمان پنج درهم به وی داد.
مرد فقیر گفت: مرا نزد کسی راهنمایی کن که کمک بیشتری نماید. عثمان به امام حسن و امام حسین علیهمالسلام اشارهکرد، وی پیش آنها رفت و درخواست کمک نمود.
امام مجتبی علیهالسلام فرمود: «ان المسالة لا تحل الا فی احدی ثلاث دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع.» (۱)
«درخواستکردن از دیگران جایز نیست. مگر در سه مورد
دیهای به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است، یا بدهی و دینی کمرشکن داشتهباشد که توان ادای آن را ندارد و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایی نرسد.»
کدامیک از این موارد برای تو پیش آمدهاست؟ عرض کرد: اتفاقا گرفتاری من یکی از همین سه چیز است.
آنگاه حضرت پنجاه دینار به وی داد و به پیروی از آن حضرت، حسین بن علی علیهمالسلام، چهل و نه دینار به او عطا کرد .
فقیر هنگام برگشت از کنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه کردی؟ جواب داد: تو کمک کردی ولی هیچ نپرسیدی پول را برای چه منظوری میخواهم؟ اما حسن بن علی در مورد مصرف پول از من سؤال کرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود .
عثمان گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتاند.
نظیر آنها را کی میتوان یافت؟ (۲)
📚منبع
(۱) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج ۹، ص ۴۴۷
(۲)بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۳۳۲
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی(ع)
مردی شامی امام حسن علیهالسلام را دید در حالیکه آن حضرت سوار بر مرکب بود. مقابل آن حضرت ایستاد و شروع به ناسزا گفتن نمود. حضرت سکوت نمود و پاسخ او را نداد. وقتی آن مرد مسافر دشنامگویی خویش را به پایان برد، حضرت به او سلام نموده و لبخندی بر لبآورد و چنین سخن آغاز نمود: «ای پیرمرد! به گمانم غریبی! گویا دچار اشتباهی شدهای!»
«اکنون اگر از ما رضایت و حلالیت بطلبی، تو را عفو خواهیمنمود؛ اگر چیزی بخواهی، عطایت میکنیم؛ اگر طالب رشد و هدایت باشی، ارشادت میکنیم؛ اگر مرکبی بخواهی، آن را به تو میبخشیم؛ اگر گرسنه هستی، غذایت میدهیم؛ اگر برهنه باشی، تو را میپوشانیم؛ اگر حاجتمندی، حاجتت را روا میسازیم؛ اگر از وطن رانده شدهباشی، پناهت میدهیم؛ اگر نیازی داشتهباشی، نیازت را برآورده میسازیم.»
«اکنون بهتر است وسایلت را به خانهی ما بیاوری و تا پایان سفرت با ما زندگی کنی، زیرا منزل ما وسیعاست و اسباب رفاه و آسایش در آن فراهم میباشد.»
وقتی آن مرد شامی جملات مهر آمیز امام را شنید، شروع به گریستن کرد و گفت: شهادت میدهم تو خلیفهی خدا بر زمین هستی و حقیقتا خداوند بهتر میداند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد. پیش از این، تو و پدرت مبغوضترین خلق خدا در نزد من بودید اما از این پس کسی را بیشتر از شما دوست نمیدارم.
آن مرد اسباب و وسایل خویش را به منزل امام برد و تا زمانی که در مدینه بود مهمان آن حضرت بود و از معتقدین به محبت این خاندان شد.
📚منبع
مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص ۱۹
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۳۴۴
گریه امام حسن(ع) هنگام شهادت
امام حسن(ع) به هنگام شهادت میگریست. شخصی از آن حضرت پرسید: شما چرا گریه میکنید؟ زیرا نسبتی که شما با رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم دارید کسی ندارد و بیست بار پیاده حج بجا آوردی و سه بار مالت را با خدا تقسیم کردی؟
امام حسن علیهالسلام فرمود:
«برای دو مورد گریه میکنم:
برای هراس از لحظهی دیدار و دیگری جدایی یاران.»(1)
و در حدیث دیگری آمدهاست: امام حسین علیهالسلام از امام حسن علیهالسلام پرسید: «چرا بیتابی میکنی؟ با اینکه بر پدرانت رسول خدا و علی علیهالسلام و مادرانت فاطمه و خدیجه و داییهایت قاسم و طاهر و بر عموهایت حمزه و جعفر وارد میشوی؟»
امام حسن علیهالسلام فرمود:«برادرم! بیتابی من جز برای آن نیست که وارد فضایی میشوم که تاکنون وارد چنین فضایی نشدهام و آفریدگانی از خلق خدای میبینم که هرگز چون آنها را ندیده٬ام.»(۲)
و در حدیث دیگری آمدهاست: از امام علیهالسلام علت گریهاش را پرسیدند.
امام حسن علیهالسلام فرمود:
«من رهسپار راهی هستم که تاکنون گام در آن ننهادهام و مهمان بزرگواری هستم که ندیدمش.»(۳)
📚منبع
(۱) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۶، ص ۱۵۹
(۲) تاریخ چهارده معصوم علیهمالسلام، علامه مجلسی، ص ۴۰۴
(۳) حلیةالابرار، سیدهاشم بحرانی، ج ۴، ص ۵۸
امام حسن(ع) مرهمی بر دل آزرده
هیچ آزرده دلی نزد آن حضرت شرح پریشانی نمیکرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او مینهاد و گاهی پیش از آن که مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را بر طرف میساخت و اجازه نمیداد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
آن حضرت دوبار تمامی دارایی خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید.
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۳۳۹
علم الهی امام حسن(ع)
عثمان بن عفان درباره علم الهی امام حسن علیه السلام خطاب به شخصى كه در نزد او حاضر بود مىگوید: «ومن لك بمثل هؤلاء الفتیة اولئك فطموا العلم فطما و حازوا الخیر والحكمة؛ كجا مىتوانى مثل این جوانها را پیدا كنى؟ آنان [از خاندانى هستند] كه كانون علم و حكمت و سرچشمه نیكى و فضیلتند.»
امام على علیهالسلام درباره فرزندش امام حسن علیهالسلام بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالى كه كودكى چهارساله بیش نبود، فرمود: «الحمد لله الذى جعل فى آل محمد من ذریة محمد المصطفى نظیر یحیى بن زكریا وآتیناه الحكم صبیا؛ سپاس خداى را كه در میان آلمحمد و در نسل پیامبر خدا، كسى را قرار داد كه همچون یحیى بن زكریاست. [ كه خداوند در مورد او فرمود:] به وى علم و دانش در كودكى عطا كردیم.»
معاویه، به امام حسن مجتبى علیهالسلام عرض كرد: شنیدهام رسول خدا مقدار خرماى درخت را مىدانست، آیا چیزى از آن علم (الهى) در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین مىپندارند كه شما به همه چیز؛ آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهى دارید.
حضرت فرمود: «ان رسول الله صلى الله علیه و آله كان یخرص كیلا و انا اخرص عددا؛ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله [مقدار] وزن و پیمانه [درخت خرما] را مىگفت و من عدد آن را مىگویم.»
معاویه گفت: این درخت خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: «چهار هزار و چهار عدد.» دانههاى خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است كه حضرت فرموده است.
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ص۳۳۲_۳۳۳_۳۲۹
مناقب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۶
امام حسن مجتبی(ع) هنگام وضو
امام حسن(ع) هنگام وضو گرفتن بدنش مىلرزید، و چهرهاش زرد مىشد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: «حق على كل من وقف بین یدى رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله؛ بر هر كسى كه در پیشگاه خداوند مىایستد لازم است كه [از عظمت الهى] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد.»
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۳۹
این کودک ریحانه من است
از (حلیه ابونُعیم) نقل شده که حضرت حسن(ع) میآمد بر پشت و گردن حضرت رسول(ص) سوار میشد هنگامیکه آن حضرت در سجده بود و حضرت او را به رفق و همواری از دوش خود میگرفت. هنگامی مردم بعد از فراغ از نماز عرض کردند: یا رسول اللّه! شما نسبت به این کودک به طوری مهربانی میکنید که با احدی چنین نمیکنید؟!
فرمود: «این کودک ریحانه من است و همانا این پسر من، سیّد و بزرگوار است و امید میرود که حق تعالی به برکت او اصلاح کند بین دو گروه از مسلمانان.»
📚منبع
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص۵۲۹
مرا از دست دشمن نجات بده
شیخ رضی الدین علی بن یوسف بن المطهّر الحلّی روایت کرده که شخصی خدمت جناب امام حسن علیهالسّلام آمد و عرض کرد: یابن امیرالمؤمنین! تو را قسم میدهم به حق آن خداوندی که نعمت بسیار به شما کرامت فرموده که به فریاد من رسی و مرا از دست دشمن نجات دهی؛ چه مرا دشمنیاست ستمکار که حرمت پیران را نگاه نمیدارد و خُردان را رحم نمینماید.
حضرت در آن حال تکیه فرموده بود چون این بشنید برخاست و نشست و فرمود: «بگو که خصم تو کیست تا از او دادخواهی نمایم؟» گفت: دشمن من فقر و پریشانی است! حضرت لختی سر به زیر افکند پس سر برداشت و خادم خویش را طلب داشت و فرمود:
«آنچه مال نزد تو موجود است حاضر کن؛ او پنج هزار درهم حاضر ساخت.»
فرمود: «بده اینها را به این مرد. پس آن مرد را قسم داد و فرمود که هرگاه این دشمن تو بر تو رو کند و ستم نماید شکایت او را نزد من آور تا من دفع آن کنم.»
📚منبع
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص۵۳۳
حضور در بدرقه پرخطر ابوذر غفاری
ابوذر غِفاری، صحابی صریح اللهجه، مبارز و نستوه پیامبر(ص)، در برابر خلاف کاریهای خلیفه سوم از قبیل رفتار مستبدّانه، بخشش بیت المال به افراد بنیامیه و گماردن امویان فاسد در مناصب متعدد دولتی، معترض بود و با هیچ تهدید یا تطمیع، از حقگویی و مبارزه با منکَر باز نمیایستاد. بر اثر انتقادهای ابوذر، خلیفه او را نخست به شام و سپس به رَبَذه تبعید کرد.
هنگام تبعید او به ربذه، عثمان دستور داد کسی او را بدرقه نکند و با او صحبت نکند و او را تا ربذه ببرند و داماد و پیشکار خود، مروان را مأمور اجرای تبعید او کرد.
مردم از بیم مؤاخذه و بازداشت خلیفه، جرأت نکردند ابوذر را بدرقه کنند، اما علی(علیهالسلام) دستور خلیفه را نادیده گرفته همراه برادرش عقیل، حسنین و عمار به بدرقه ابوذر شتافت.
حسن بن علی(علیهمالسلام) مشغول گفتگو با ابوذر شد، مروان که میخواست جلوی بدرقهکنندگان را بگیرد، گفت: بس کن ای حسن! مگر نمیدانی که خلیفه گفت و گو با این مرد را ممنوع ساختهاست؟! اگر نمیدانستی بدان.
علی(علیهالسلام) از جسارت مروان خشمگین شد و به طرف او حمله کرد و مرکب او را عقب زد و فرمود:
«عقب رو! خدا وارد آتشت کند. آنگاه سخنانی در دلداری و تفقد ابوذر ایراد فرمود.» (۱)
عقیل نیز سخنانی در بدرقه آن صحابی حقگو ایراد کرد. آن گاه حسن مجتبی(علیهالسلام) خطاب به ابوذر چنین فرمود:
«عمو! اگر نبود که سزاوار نیست بدرقهکننده، سخنی نگوید، اگر نبود که بدرقهکننده در هر حال باید برگردد، سخن کوتاه میکردم، هرچند افسوسِ ما طولانی است. میبینی که این قوم با تو چگونه رفتار کردند. دنیا را به یاد آن که پایان پذیر است، رها کن و مشکلات و شخصیتهای آن را به امید پاداشهای جهان دیگر، تحمل کن. شکیبا باش تا آن که پیامبرت را در حالی که از تو راضی است، ملاقات کنی.»
مروان قضیه را به عثمان گزارش کرد و او به شدت از اقدام علی(علیهالسلام) خشمگین شد. پس از آن که علی(علیهالسلام) با همراهان، از بدرقه ابوذر به مدینه بازگشت، عثمان طی گفت و گوی تندی با علی(ع)، خشم و ناراحتی خود را اظهار کرد و به علی(علیهالسلام) گفت:
چرا دستور مرا نادیده گرفتی؟! حضرت اظهار داشت: «مگر باید در هر معصیتی که به آن دستور میدهی، اطاعت کنیم؟ من خواستم حق ابوذر را ادا کنم.» (۲)
📚منبع
(۱) بیانات امام در نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام در قالب خطبه شماره ۱۳۰ نقل شده است.
(۲) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۸، ص ۲۵۲
الدرجات الرفیعه، سید علیخان مدنی، ص ۲۴۸