فضائل حضرت فاطمه(س)/5
حوریان خادمان حضرت زهرا(س)
عمار بن یاسر روایت کرده شنیدم روزی از رسول خدا(ص) که میفرمود به علی(ع) در روزی که فاطمه را با او تزویج کرد: «یا علی، سر خود را بالا کن بسوی آسمان و ببین چه میبینی؟ گفت: میبینیم دخترهایی را زینت کرده که با آنها است هدیههایی.»
پس رسول خدا فرمود: «اینها خدمتگذاران تو و خدمتگذاران زن تو هستند در بهشت. برو به خانه خودت و حدیث نکن چیزی را تا من بیایم به نزد تو.» آنگاه امیرمومنان به منزل خود رفت و به هیچ وجه سخنی نفرمود تا اینکه رسول خدا به منزل او رفت و به من فرمود: «بوی خوشی برای آن دو به هدیه ببرم.»
عمار گفت: فردای آن روز به منزل فاطمه رفتم و با من بود بوی خوشی. فاطمه فرمود: «ای ابایقظان(کنیه عمار است) این بوی خوش چیست که آوردهای؟» عمار گفت: پدرت مرا امر کرد که برای تو هدیه بیاورم. فاطمه فرمود: «به ذات خدا قسم دخترانی از حورالعین برای من از آسمان بوی خوش آوردهاند که در میان ایشان دختری بود بسیار خوش رو مانند ماه شب چهارده.»
گفتم: «این بوی خوش را کی فرستاده؟»
گفت: «رضوان خازن بهشت فرمان داد این حوریان را که با من بیابند در حالی که در دست راست هر یک از آنها میوهای از میوههای بهشت بود و در دست چپ هر یک از آنها شاخهای از ریحانهای بهشتی بود، چون آن حوریان را با آن حسن و جمال دیدم گفتم: شما برای کی هستید؟»
گفتند: «ما برای تو و اهل بیت تو و شیعیان مؤمن تو هستیم.»
گفتم: آیا در میان شما از زنهای پسر عمم کسی هست؟» گفتند: «تو زن او هستی در دنیا و آخرت و ما خدمتگذاران تو و خدمتگذاران ذریه تو می باشیم.»
عمار گفت: فاطمه(س) به حسن حامل شد. چون خدا او را روزی او کرد، پس از چهل روز به حسین حامل شد، پس از آن زینب و امکلثوم را به او داد و پس از آن به محسن حامل شد و چون پیغمبر از دنیا رفت و شد آنچه شد در روزی که قوم به خانه او هجوم آوردند و پسر عمش را از خانه بیرون بردند و آن مرد به فاطمه کرد آنچه را که کرد، او را سقط کرد در حالی که تمام خلقت سپری شده بود و همین حادثه سبب بیماری و وفات او شد -صلوات خدا بر او باد.
📚منبع
جُنةُ العاصمه، میرجهانی طباطبایی، در بیان پاره ای از مناقب حضرت فاطمه(س)، میرجهانی، ص ۳۴۰
دلائل الامامه، طبری صغیر، ص ۱۰۳
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۷، ص ۳۰
اعتراف عایشه به سرور زنان بهشت بودن حضرت زهرا سلام الله علیها
ابونعیم از عایشه نقل میکند: فاطمه(س) در حال آمدن بود که راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر(ص)بود. پیامبر(ص) فرمودند: «مرحبا....»
ایشان را در کنار خود نشاند سپس چیزی (به آرامی) به او فرمود که حضرت زهرا(س) گریه کردند.
عایشه میگوید: چرا گریه میکنی؟!
دو مرتبه پیامبر(ص) چیز دیگری به حضرت زهرا(س)فرمود، ایشان تبسم و خوشحالی کردند.
گفتم(عایشه): من تا امروز شادی که این طور به غم نزدیک باشد ندیدم!
حضرت گفت: «من راز رسول خدا را فاش نمی کنم.»
(عایشه میگوید): تا رسول خدا(ص) از دنیا رفت آن گاه سوال کردم.
حضرت جواب داد: «مرتبه اول پیامبر(ص) به من فرمود: جبرئیل هر سال یکبار قرآن را بر من عرضه داشت اما امسال دو بار عرضه داشت فکر میکنم فقط به این دلیل است که اجل من نزدیک شده و تو اولین کسی هستی که به من ملحق میشوی.»
من گریه کردم سپس فرمود: «آیا راضی نمی شوی که بانوی زنان اهل بهشت یا زنان با ایمان باشی، پس خندان شدم.»
📚منبع
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل، ص ۷۳۲