گریه بر امام حسین(ع)/1
رحمت خداوند بر اشکهای تو
(مسمع بن عبدالملک بصری) روایت میکند: که امام صادق(علیهالسلام) فرمود: «(ای مسمع) آیا مصائب حسین را یاد میکنی؟»
عرض کردم: آری
فرمود: «آیا بی تابی (و گریه) میکنی؟
عرض کردم: «بلی به خدا قسم طوری گریه میکنیم که اهل و عیالم اثر آن را در [سیمای] من مشاهده میکنند و از خوراک امتناع میکنم؛ چندان که اثر گرسنگی در صورتم مشاهده میشود.
حضرت فرمود: «رحمت خداوند بر اشکهای تو؛ آگاه باش که تو از گریهکنندگان بر ما محسوب میشوی و از کسانی هستی که در شادی ما شاد و در حزن ما محزون و در هنگام ترس ما ترسان و در زمان ایمنی ما، ایمن هستند. هنگام مرگ خواهی دید که پدران من نزد تو حاضر شده، سفارش تو را به ملک الموت میکنند و از این بالاتر آنکه [ تو را به بهشت] بشارت میدهند و ملکالموت از هر مادر مهربان بیشتر به تو مهربانی کند.»
[تا آنکه فرمود:] «هیچ کس به خاطر دلسوزی به ما و به سبب مصائبی که بر ما وارد شده گریه نمیکند، مگر آنکه قبل از آمدن اشک از چشمش، خدا او را رحمت میکند. پس وقتی اشکها بر گونهاش جاری شد، اگر قطرهای از آن در جهنم بیفتد، گرمای جهنم را از بین میبرد تا آنجا که دیگر برای آن حرارتی باقی نمیماند. هیچ چشمی برای ما گریه نمیکند، مگر آنکه از نعمت نظر کردن به [حوض] کوثر بهرهمند میشود و با کسانی که ما را دوست دارند از آن سیراب میشود.»
📚منبع
کامل الزیارات، ابن قولویه، باب ۳۲، ص۱۰۸
وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۰، ص۳۹۷
اجر شعر گفتن درباره امام حسین(ع)
زید شحام میگوید: امام صادق(علیهالسلام) به جعفر بن عفان طائی فرمود: «ای جعفر! به من خبر رسیده که تو در مرثیه حسین(علیهالسلام) به نیکو شعر میگویی.»
عرض کرد: آری، خدا مرا فدای شما گرداند.
فرمود: «شعری بخوان.» پس او شعری خواند. آن حضرت و کسانی که گرد او بودند، گریستند و اشک بر صورت و محاسن آن حضرت جاری شد.
آنگاه فرمود: «ای جعفر! به خدا سوگند، ملائکه مقرب خدا حاضر بودند و سخن تو را درباره حسین میشنیدند و همچون ما، بلکه بیشتر از ما گریستند. خداوند در این ساعت تمام [نعمتهای] بهشت را بر تو واجب گردانید و تو را آمرزید. ای جعفر! آیا بیش از این بگویم؟»
عرض کرد: آری ای سرور من.
فرمود: «هرکس درباره حسین شعری بگوید و بگرید و بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب گرداند و او را بیامرزد.»
📚منبع
اختیار معرفته الرجال (رجال الکشی)، شیخ طوسی، تصحیح حسن مصطفوی، ج۲، ص۵۷۴
وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، تصحیح و تحقیق میرزا عبدالرحیم ربانی شیرازی، ج۱۰، ص۴۶۴
ملائکه و عزای امام حسین(ع)
حکایت است در اکسیر العباده به سند صحیح، از مردی از صالحین نجف اشرف که گفت: پیش از مغرب در وادیالسلام بودم، ناگاه دیدم جماعتی از سواران را، و در جلو ایشان بود سواری در نهایت حسن و جلال. پس ایشان را از علمای نجف اشرف گمان کردم و بر ایشان سلام کردم به اسم.
گفتند: ما نیستیم آنان که تو گمان کردی. بلکه از ملائکه میباشیم و آنکه مقدم است روح مرد صالحی است از اهل اهواز و حویزه که او را میآوریم به این مکان. و انت یا ایها الرجل تعال معنا؛ پس من قدری راه با ایشان رفتم. ناگاه خود را با ایشان در مکان وسیعی دیدم که بهتر از آن ندیده بودم.
پس ملائکه فرود آمدند و بعضی از ایشان رکاب آن مرد را گرفتند و او را فرود آوردند و در صدر مجلس نشاندند و آن مجلسی بود که مزین بود به انواع فروش، از حریر و دیباح بهشتی و معطر بود به انواع بوهای خوش، و در اطراف و اوساط آن مجلس، قنادیل و مشاعل و شمعهای کافوری منصوب بود.
پس روح آن مرد را تهنیت و ملاطفت گفتند و مائدهای حاضر شد که در آن انواع فواکه لطیفه بود و او شروع کرد به خوردن از آنها و مرا تکلیف خوردن کرد. پس من نیز از آنها تناول کردم. بعد گفت به من: «ایها الرجل الصالح ماذا تری؟»گفتم: درجه عظیمه و موهبت کثیره میبینم! پس گفت: میدانی که سبب کشف این عالم بر تو چیست، با آنکه خلاف عادت است؟
گفتم: نه، گفت: پدر تو دو من گندم از من طلب کار بوده است، چون خداوند خواست که از درجه من چیزی ناقص نشود، چنین شد تا از حق تو خلاص شوم. حال یا مرا بریالذمه گردان یا بگیر حق خود را از من.
من گفتم: حق خود را میخواهم.
پس گفت یکی از ملائکه که: ابسط عبائک؛ من عبای خود را پهن کردم و چنین میفهمیدم که از ظرفی گندم در آن میریزند. پس گفت: جمع عبائک فقد وصل حقک الیک؛ پس من عبای خود را جمع کردم و آن نشئه از نظر من غایب شد.
لیکن عبای من پر از گندم بود و تا مدت مدیدی از آن آرد میکردیم و میخوردیم، تا آنکه این مطلب را افشا کردم. پس تمام شد و آن مردی بود از عوام شیعه که از حلال کسب میکرد و زیادتی از مخارج خود را، در دهه اول محرم در مجالس تعزیه خرج میکرد و دراهم و دنانیر و لباسهای فاخره، به قراء مراثی و احادیث و شعرا میداد و خود به نفسه سقایی میکرد در آن مجالس، و عوض آب خالص، آب مخلوط به شکر به تعزیهداران میداد و موید این حکایات، اخبار بسیار از امیرالمؤمنین و اولاد طاهرینش در خصوص وادیالسلام رسیده است.
📚منبع
کبریت احمر، شرایط منبر و مجالس، شیخ محمدباقر بیرجندی، ص ۱۷۹
عنایت خداوند به گریهکنندگان بر امام حسین(ع)
چنانچه در تفسیر امام حسن عسگری(ع) و تفسیر برهان است که: «خداوند، صلوات و رحمت میفرستد بر گریهکنندگان حسین(ع) و ملائکه را میفرستد که اشک ایشان را در شیشهها ضبط میکنند و تسلیم خزان بهشت میکنند و در روز قیامت ممزوج به ماء حیوان بهشت مینمایند و طعم آنها، هزار مقابل اول میشود و بر آتش جهنم آن را میپاشند؛ فرسخها دور میشود از گریهکننده»(۱)
پس در این حال که منظور نظر خداوند -عزوجل- و ملائکه و ائمه معصومین(ع) است و در مجالس ایشان است. «و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون«(۲) باید از خجالت آب شود و در کمال خوف و خضوع باشد، بلکه مهما امکن، بیطهارت در آن مجلس ننشیند؛ اقتدا به امامان خود کند که هرگاه میخواستند در عبادت حق تعالی داخل شوند، چه حالت داشتند.
📚منبع
کبریت احمر، شرایط مستمعین، شیخ محمدباقر بیرجندی، ص ۱۳۳
(۱) تفسیر منسوب به امام حسن عسگری(ع)، ص ۳۶۹
(۲) سوره توبه، آیه ۱۸۰
گریهکنندگان بر امام حسین(ع) از دیدگاه امام صادق(ع)
حضرت صادق(ع) فرمودند:
«نیست هیچ چشمی دوستتر به سوی خدا و نه عبرهای از چشمی که گریه کند بر حسین(ع) و هیچ گریهکنندهای نیست بر حسین، مگر آنکه مساعدت میکند در گریه خود، زهرا(س) را و صله حضرت رسول(ص) را به جای آورده و ادای حق ما کرده است و هیچ بندهای نیست؛ مگر آنکه دو چشم او گریان باشد مگر گریهکنندگان بر جد من و خلایق در فزع قیامت باشند و ایشان ایمن باشند و در سایه عرش با امام حسین(ع) حدیث کنند
و به ایشان گویند که داخل بهشت شوید، ایشان امتناع کنند و مجلس و حدیث با امام حسین(ع) کنند و حورالعین، بفرستند به نزد ایشان که ما ولدان مخلدین مشتاق شماییم و آنها سر به سوی ایشان بلند نکنند؛ از سرور و کرامتی که ایشان را باشد به صحبت حسین(ع).» (۱)
📚منبع
کبریت احمر، شرایط مستمعین، شیخ محمدباقر بیرجندی، ص ۱۳۴
(۱) مستدرک الوسائل، حاجی نوری، ج ۱۰، ص ۳۱۴
امام صادق(ع) و شنیدن مراثی امام حسین(ع)
به روایت منتخب و غیره، ابوهارون مکفوف وارد شد بر حضرت صادق(ع) آن حضرت فرمود: «یا اباهارون! انشدلی فی الحسین.» گفت: یک قصیده قرائت کردم آن حضرت گریه شدیدی کرد و فرمود: «زدنی قصیده اخری.»
پس قصیده دیگر خواندم، گریه زیادی کرد و از پشت پرده، گریه عیال او و اهل بیت او را میشنیدم تا فارغ شدم. پس آن حضرت فرمود:«یا ابا هارون من انشد فی الحسین شعرا فبکی و ابکی واحدا کتب الله له الجنه؛ ای اباهارون! هرکس برای حسین(ع) شعری بخواند پس بگرید و بگریاند یک نفر را، خداوند بهشت را بر او واجب میکند.»(۱)
ابن قولویه از عبدالله بن غالب روایت کرده که گفت: بر حضرت صادق(ع) وارد شدم و انشا کردم برای آن حضرت مرثیه جدش حسین(ع) را، صدای صیحه زننده و گریهکنندهای را شنیدم که در پس پرده صیحه یا ابتاه برآورد. (۲)
📚منبع
کبریت احمر، شرایط مستمعین، شیخ محمدباقر بیرجندی، ص ۱۲۲
(۱) کامل الزیارات، ابن قولویه، باب ۳۳، ج۲، ص ۱۰۶
(۲) همان، ج ۴۴، ص ۲۸۶
سفارش امام صادق(ع) در مورد برپا داشتن مجالس امام حسین(ع)
حضرت صادق(ع) به داوود بن سرحان فرمود:
«یا داود ابلغ موالینا منی السلام؛ ای داوود! به شیعیان ما، از ما سلام برسان و به ایشان از من بگو: رحم الله عبدا اجتمع مع آخر فتذاکر امرنا فان ثالثهما ملک یستغفر لهما؛ یعنی خداوند رحمت کند بندهای را که مجتمع شود با دیگری و ذکر کند امر ما را، پس برای ایشان ملکی میباشد که طلب مغفرت کند برای او تا آنکه متفرق شوند و وقتی که جمع شوید مشغول شوید به ذکر ما، که در آن احیای امر ما است و بهترین مردمان بعد ما کسانی میباشند که امر ما را ذکر کنند و عود کنند به ذکر ما، یعنی مکرر ما را یاد میکرده باشند.»(۱)
و در روایت کافی و عیون و محاسن فرمود امام محمدباقر(ع) به خثیمه که: «دوستان ما را سلام برسان و امر به تقوی کن و آن که در خانههای خود ملاقات کنند و احیای امر ما کنند. (۲) خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده گرداند به ذکر آن.»
ایضا در بشارةالمصطفی روایت است از حضرت صادق(ع) که فرمود: «ترک مکنید صله آل محمد(ص) را از اموال خود، کسی که غنی باشد به قدر غنای خود و فقیر به قدر فقرش و کسی که بخواهد خداوند مهمترین حاجتهای او را برآورد، پس باید بدهد به آل محمد و شیعه ایشان آن مالی را که احتیاج به آن بیشتر دارد.» (۳)
📚منبع
کبریت احمر، شرایط مستمعین، شیخ محمدباقر بیرجندی، ص ۱۱۹
(۱) عماد الدین الطبری، ابی جعفر محمدبن ابی القاسم، ج ۱، ص۲۰۰
(۲) کافی، شیخ کلینی، ج ۲، ص ۱۷۵
(۳) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۹۶، ص ۲۱۶
جزع و گریه بر امام حسین(ع)
در کتاب امالی مفید از ابن قولویه از پدرش از سعد از ابن عیسی از ابن محبوب از ابی محمّد انصاری از معاویة بن وهب از ابیعبدالله علیهالسلام روایت کرده که فرمود:
«هر جزع و گریهای مکروه است، مگر جزع و گریه بر حسین علیهاسلام.»
📚منبع
امالی، شیخ طوسی، ح ۲۶۸
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۴، ص۲۸۰
ثواب گریستن در مصائب آل محمد علیهمالسلام
از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که فرموده است: «کاملترین مؤمنان از جهت ایمان کسی است که خُلق او نیکوتر باشد، رّقت قلب او و گریه او بر ما اهل بیت بیشتر و شدیدتر باشد. دوستی او با ما اهل بیت زیادتر باشد. حزن و اندوه و سوزش دل او در مصیبت ما بیشتر باشد.»
📚منبع
البُکاء للحُسِین، علامه سید محمدحسن طباطبایی میر جهانی اصفهانی
پاداش زیارت و گریه بر سیدالشهدا(ع)
در کتاب قرب الاستاد ازحنّان از ابیعبدالله روایت کرده که فرمود:
«زیارت کنید حسین را و به او جفا نکنید زیرا که او آقای شهیدان و آقای جوانان اهل بهشت و شبیه یحیی پسر زکریا است بر ایشان گریه میکند آسمان و زمین.»
📚منبع
قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حمیری، ص۹۹، ج ۳۳۶
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص۲۰۶
ثواب گریستن بر سیدالشهدا(ع)
در کتاب کامل الزیارات جعفر بن قولویه از پدرش و علی بن الحسین و ابن ولید همگی از سعد بن عیسی از سعید بن جناح از ابی یحیای حذّاء از بعضی از اصحاب خود از ابیعبدالله(ع)روایت کرده که فرمود:
نظر فرمود امیرالمؤمنین علی(ع)به سوی فرزندش حسین(ع)، پس فرمود: «ای سبب گریه هر مؤمنی!»
پس حسین(ع) گفت: «منم سبب گریه هر مؤمنی؟»
فرمود: «آری ای پسرک من.»
«عَبْرَه» به معنای کشته شدهای میباشد که سبب گریه برای اوست، یا اینکه به معنای کشته شده با گریه و حزن و سختی حال و اول ظاهرتر است.
📚منبع
کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۱۰۸
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۴، ص۲۷۹
خبر دادن خدا به موسی(ع) از مصائب حسین(ع)
موسی عرض کرد: «ای پروردگار من! برای چه برتری دادی امت محمد(ص) را بر سایر امتها؟»
فرمود خدای تعالی: «فضیلت و برتری دادم ایشان را بر آنها برای ده خصلت.»
موسی عرض کرد: «کدام است آن ده خصلت، تا امر کنم بنی اسرائیل را که به جا آوردند؟»
فرمود خدای تعالی: «آن نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، نماز جمعه، جماعت، قرآن، علم و عاشوراست.»
حضرت موسی(ع) عرض کرد: «عاشورا چیست ای پروردگار من؟»
ندا رسید که آن گریستن و خود را به گریه داشتن و مرثیه خواندن و عزاداری کردن است بر فرزند محمد مصطفی.
📚منبع
مجمع البحرین، فخرالدین طریحی، ج۳، ص۴۰۵
مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج۱۰، ص۳۱۸
توصیف پیامبر اسلام(ص) از گریهکنندگان بر امام حسین(ع)
عَن مِسمَعِ بنِ عَبدِالمَلِک عَن اَبی عَبدِاللّهِ علیهالسلام، قالَ: کانَ الُحسَینُ عَلیه السّلام مَعَ اُمِّهِ تَحمِلُهُ. فَاخَذَهُ رَسُولُ اللهِ صَلیاللهعلیهوآله فَقالَ: لَعَنَ اللهُ قاتِلیکَ وَ لَعَن اللهُ سالِبیکَ وَ اَهلَکَ اللهُ المُتَوازرین عَلَیکَ وَ حَکَمَ اللهُ بَینِی وَ بَینَ مَن اَعانَ عَلَیکَ، فَقالَت فاطِمَةُعَلَیها سَلام: یا اَبَة اَیُّ شَیئٍ تَقُولُ؟ قالَ: یا بِنتاهُ ذَکَرَت ما یُصیبُهُ بَعدِی وَ بَعدِکِ مِنَ الاَذی وَ الظُّلمِ وَ الغَدرِ وَ البَغِیِّ وَ هُوَ یَومَئِذٍ فِی عُصبَةٍ کَاَنَّهُم نُجُومُ السَّماءِ، یَتَهادُونَ اِلَی القَتلِ وَ کَاَنِّی اَنظُرُ اِلی مُعَسکَرِهِم وَ اِلی مَوضِع رِحالِهم وَ تُربَتِهِم.
فَقالَت: یا اَبَة وَ اَینَ هذا المَوضِعِ الَّذی تَصِف؟ قالَ: مَوضِعُ یُقالَ لَهُ کَربَلا وَ هِیَ ذاتُ کَربٍ وَ بَلاءٍ عَلَینا وَ عَلی الاُمَّةِ، یُخِرجُ عَلَیهِم شَرارَ اُمَّتِی وَ لَو اَنَّ اَحَدَهُم یَشفَعُ لَهُ مَن فِی السَّمواتُ وَ الاَرَضینَ ما شَفَعُوا فیهمِ وَ هُم الُمخَلَّدوُنَ فِی النّارِ، قالَت: یا اَبَة فَیَقتَلُ؟
قالَ: نَعَم یا بِنتاهُ ما قَتَلَ قَبلَهُ اَحَدٌ کانَ تَبکیهِ السَّمواتُ وَ الاَرَضُونَ وَ المَلائِکَةُ وَ الوُحُوشُ وَ الِحیَتانُ فِی البِحارُ وَ الجِبالُ، لَو یُؤذَنَ لَها ما بَقِیَ عَلَی الاَرضِ مُتَنَفِّسٌ، وَ تأتیهِ قَومٌ مِن مُحِبّینا لَیسَ فِی الاَرضِ اَعلَمُ بِاللهِ وَ لا اَقوَمُ بِحَقِّنا مِنهُم اَولَیسَ عَلی ظَهرِ الاَرضِ اَحَدٌ یَلتَفِتُ اِلَیهِ غَیرَهُم اولئِکَ مَصابیحُ فِی ظُلُماتِ الجَورِ، وَ هُمُ الشُّفَعاءُ، وَ هُم وارِدونَ حَوضِی غَداً. اَعرَفُهُم اِذ اَورَدُوا عَلَیَّ بِسیماهُم وَ اَهلُ کُلِّ دِینٍ یَطلُبُونَ اَئِمَّتَهُم وَ هُم یَطلُبُونَنا وَ لا یَطلُبُونَ غَیرَنا وَ هُم قِوامُ الاَرضِ بِهِم یُنَزِّلُ الغَیثُ وَ ذَکَرَ الحَدیثَ بِطوُلِهِ ….
مسمع بن عبدالملک از ابیعبدالله امام صادق علیهالسلام نقل میکند که آن جناب فرمودند: حضرت امام حسین علیهالسلام را مادر گرامیشان بر دوش داشتند، رسول خدا صَلَّی الله عَلَیهِ وَآلِهِ او را گرفته و فرمودند: «خدای متعال قاتلین تو را لعنت کند، حق تعالی کسانی را که لباست را از تنت بیرون میآورند لعنت کند، خداوند بکشد آنانی را که یکدیگرشان را بر ضد تو کمک و مساعدت میکنند و خداوند بین من و آنان حکم میکند.»
حضرت فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: «ای پدر، چه میفرمایید.» حضرت فرمودند: «دخترم مصیبتهایی که به او میرسد به یاد آوردم. او (حسین علیهالسلام) در آن روز در میان جمعی از مردان که همچون ستارگان درخشان هستند، قرار دارد و همگی به طرف مرگ و شهادت حرکت میکنند. گویا اکنون لشکرگاه آنان را مشاهده کرده و به جایگاه و محل دفنشان مینگرم.»
حضرت فاطمه علیهاالسلام عرض کردند: «ای پدر، جایی را که توصیف مینمایید کجاست؟» حضرت فرمودند: «مکانی است که کربلا نام دارد و آن زمین برای ما و امت، موجب اندوه و بلا است. بدترین افراد امت من بر ضد ایشان خروج میکنند و اگر تمام اهل آسمان و زمین بخواهند شفیع یک نفر از آن گروه شرور باشند شفاعت آنان پذیرفته نمیشود و به طور قطع و یقین تمام آن گروه شرور در جهنم جاویدان خواهند بود.»
حضرت فاطمه علیهاالسلام عرض کردند: «پدر، این طفل کشته خواهد شد؟»
حضرت فرمودند: «بلی دخترم، پیش از او کسی این طور (جانگداز و دردناک) کشته نشده است که آسمانها و زمین و فرشتگان و حیوانات وحشی بیابانها و ماهیان دریا و کوهها برای (مصیبتهای) او گریه کنند.»
«اگر این موجودات مأذون و اجازه داشتند، پس از شهادت او (امام حسین علیهالسلام) هیچ ذی روح روی زمین را باقی نمیگذاشتند و گروهی از دوستان ما (اهل البیت) خواهند آمد که در روی زمین کسی از آنها عالمتر به ذات (اقدس) الهی نبوده و تلاش کنندهتر از آنان در اقامه حق ما وجود ندارد و در روی زمین غیر از ایشان احدی نیست که مورد التفات و توجه باشند.»
ایشان چراغهای درخشانی هستند که در تاریکیهای ظلم و جور میتابند، همانهایی هستند که برای دیگران شفاعت میکنند و در فردای قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد میشوند و زمانی که وارد شوند من آنان را به وسیله چهرههایشان (نورانی و الهی ) میشناسم. در آن روز اهل هر دین (و مسلک و مذهب و طریقت و…) پیشوایان خود را خواستارند و آنان طالب ما هستند و غیر ما را نمیخواهند. آنان باعث قوام و تحکیم زمین هستند. باران (وفور نعمتهای الهی) به برکت وجود آنان بر زمین میبارد.»
📚منبع
کامل الزیارات، ابن قولویه، ص ۱۴۵
فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص ۱۴۷
از روضه امام حسین(ع) درد چشم بر طرف شد
حضرت ایت الله بروجردی رضوان الله علیه، علاقه زیادی به سوگواری حضرت ائمه معصومین خصوصا حضرت سیدالشهدا داشت و از این رو پس از مراجعت از نجف اشرف به بروجرد برگشت و تا آخر عمر تمام ایام شهادت ائمه معصومین و بزرگان دین و ایام عاشورا و ده روز آخر صفر را در منزل اقامه عزا مینمود.
علاوه بر سایر کمکهایی که برای مجالس عزا و روضهخوانی به تکایا میدادند و از کثرت علاقهمندی معظم له به این مجالس، وصیت فرمودند که ثلث ما ترک او وقف باشد و به مصرف روضهخوانی حضرت سیدالشهدا و سایر ائمه هدی علیهم صلوات الله برسد و با کثرت مشغلهای که داشتند حتی الامکان در مجلس روضهخوانی شرکت میکرد و از واردین قدردانی مینمود و مقید به این بودند که مجالس متعلق به خودشان از هر جهت مرتب باشد و مشغول ذکر مصیبت میشدند.
ایشان متوجه منبر بودند و زود منقلب میشدند و اشک میریختند و برای وعاظ و روضهخوانها مقام ارجمندی را قائل بودند و از آنها بسیار عملا و قولا تشویق میفرمودند. بلکه هرکس کوچکترین ارتباطی به مجلس روضهخوانی داشت او را احترام میکردند و از دستجاتی که به منزل معظم له وارد میشدند بسیار تقدیر مینمود و میفرمودند: «به مقداری که حضرت امام حسین(ع) بزرگ است منسوبین به آن حضرت هم لازم الاحترام میباشند.»
معظم له فرمودند: «من در بروجرد که بودم مبتلا به چشم درد سختی شدم و هرچه معالجه نمودم درد چشم ساکت نمیشد و حتی اطبا آنجا مرا از چشم مأیوس نمودند؛ تا روزی در ایام عاشورا که معمولا دستجات عزاداری برای تسلیت به منزل ما میآمدند نشسته بودم (مراسم عزاداری بروجرد در عاشورا چنین مرسوم بود که خود را به گل آلوده میکنند و موجب تاثر و بکاء است) و در حالیکه به هیئت عزا نگاه میکردم اشک میریختم و از جهت درد چشم هم ناراحت بودم.
در همان حال کانه ملهم شدم که قدری از آن گِلهایی که به سر و صورت اهل عزا مالیده شده به چشم خود بکشم و لذا مقداری از گِلهای سر شانه یک نفر از عزا به نحوی که کسی متوجه نشد گرفتم و به چشم مالیدم؛ فورا در چشم احساس تخفیف درد کردم و به این نحو چشم من روبه بهبودی گذاشت تا اینکه به کلی کسالت آن برطرف شد و بعدا هم در چشم خود نور و جلایی دیدم که خط بسیار ریز را دیدم و ابدا محتاج به عینک نگشتم.»
و در چشم معظم له در سن هشتاد و نه سالگی ابدا اثر ضعف دیده نمیشد و اطبا حاذق چشم، اظهار تعجب نمودند که ممکن نیست چشم شخصی که مادام العمر از چشم خود به این اندازه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد.
📚 منبع
کرامات الحسینیه، شیخ علی میرخلف زاده، ص ۲۵۹
شفا در مجلس روضه امام حسین(ع)
متّقی صالح، مرحوم محمّد رحیم اسماعیل بیگ که در توسّل به اهل بیت علیهمالسلام و علاقه قلبی به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام کم نظیر و از این باب رحمت برکات صوری و معنوی نصیبش شده و در ماه رمضان ۸۷ به رحمت ایزدی واصل شده نقل فرمود:
«من در سن شش سالگی مبتلا به درد چشم شدم و تا سه سال گرفتار بودم و عاقبت از هر دو چشم کور گردیدم.
در ماه محرم ایام عاشورا در منزل دایی بزرگوارم مرحوم حاج محمّدتقی اسماعیل بیگ روضهخوانی بود و من هم به آنجا رفته بودم، چون هوا گرم بود شربت به مردم میدادند. از دایی خواهش کردم که من به مردم شربت دهم. گفت: تو چشم نداری و نمیتوانی.»
گفتم: یک نفر چشمدار همراه من کنید تا مرا یاری کند، قبول نموده و من با کمک خودش مقداری به مردم شربت دادم. در این اثنا مرحوم معین الشریعه اصطهباناتی منبر رفته و روضه حضرت زينب(س) را میخواند و من به شدت متاُثّر شدم تا اينكه از خود بىخود شدم. در آن حال مجللهای که دانستم حضرت زینب(س) است دست مبارک بر دو چشم من کشید و فرمود: «خوب شدی و دیگر چشم درد نمیگیری.»
پس چشم گشودم اهل مجلس را دیدم شاد و فرحناک، خدمت دایی خود دویدم، تمام اهل مجلس منقلب و اطراف مرا گرفتند، به امر دایی مرا در اطاقی برده و مردم را متفرق نمودند.
و نقل میکند که در چند سال قبل، مشغول آزمایش بودم و غافل بودم از اینکه نزدیکم ظرف پر از الکل است، کبریت را روشن نموده ناگاه الکل مشتعل شد و تمام بدن از سر تا پا را آتش زد مگر چشمانم را.
چند ماه در مریض خانه مشغول معالجه بودم و از من میپرسیدند چه شده که چشمت سالم مانده؟
گفتم: «عطای خانم حضرت زینب علیهاالسلام و برکت مجلس روضه آقام امام حسین علیهالسلام است و وعده فرمودند که تا آخر عمر چشمم درد نگیرد.»
📚منبع
کرامات الحسینیه، شیخ علی میرخلف زاده، ص ۴۰
فروختن فرزند برای ادای روضه امام حسین(ع) در محرم
مرحوم متقی صالح و واعظ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم صلوات الله شهید حاج شیخ احمد کافی (رضوان الله تعالی علیه) نقل نمود:
یکی از شیعیان در بصره، سالی ده شب در خانهاش دهه عاشورا روضهخوانی (روضه محرم) میکرد. این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگیاش از هم پاشیده شد حتی خانهاش را هم فروخت.
نزدیک محرم بود، با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند. یکی دو ماه دیگر بنا بود خانه را تخلیه کنند و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند.
همسرش میگوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد.
گفتم: چه شده؟ چرا داد میزنی؟
گفت: ای زن، ما همه جور میتوانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم آبرویمان یک مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرویمان برود.
گفتم: چطور؟ گفت: هر سال دهه عاشورا امام حسین(ع)، روی بام خانه ما یک پرچم داشت، مردم به عادت هر ساله، امسال هم میآیند، ما هم وضعمان ایجاب نمیکند و دروغ هم نمیتوانیم بگوییم، آبرویمان جلوی مردم میرود.
یکدفعه منقلب گردید؛ گفت: ای حسین مپسند آبرویمان میان مردم برود. قدری گریه کرد.
همسرش گفت: ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم گفت: چی داریم؟گفت: من هجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم، پسر وقتی آمد گیسوانش را میتراشی و فردا صبح دستش را میگیری، میبری سر بازار. چه کار داری بگویی پسرم است، بگو غلامم است و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن.
مرد گفت: مشکل میدانم پسر راضی بشود و شرعاً نمیدانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه.
زن و شوهر رفتند خدمت علما و قضیه را پرسیدند. علما گفتند: پسر اگر خودش راضی باشد او را در اختیار کسی بگذارید اشکالی ندارد و بعد از سوال برگشتند خانه؛ یک وقت دیدند در خانه باز شد، پسرشان وارد شد. پسر میگوید:
وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه میکند و گریه میکند، پدرم مرتب مرا مشاهده میکند اشک می ریزد. گفتم: مادر چیزی شده؟
مادر گفت: پسرجان ما تصمیم گرفتهایم تو را با امام حسین(ع) معامله کنیم.
پسر گفت: چطور؟ جریان را نقل کردند. پسر گفت: بهبه! حاضرم چه از این بهتر.
شب صبح شد، گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد، پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و این هم جوانش است) پس یک مقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند.
پدر، پسر را آورد سر بازار بردهفروشان، به آن قیمتی که گفت تا غروب آفتاب هیچکس نخرید. غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت: امشب هم میبرمش خانه، یکدفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را میآورم و میفروشم.
تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد، سراسیمه نزد ما آمد به من سلام کرد جوابش را دادم.
فرمود: آقا این را میفروشی؟ (نفرمود غلام یا پسرت را میفروشی) گفتم: آری.
فرمود: چند میفروشی؟
گفتم: این قیمت.
یک کیسهای به من داد، دیدم دینارها درست است.
فرمود: اگر بیشتر هم میخواهی به تو بدهم. من خیال کردم مسخرهام میکند. گفتم: نه.
فرمود: بیا یک مشت پول دیگر به من داد.
فرمود: پسرجان بیا برویم.
تا فرمود پسر بیا برویم این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت. مقدار زیادی هم گریه کرد، بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون.
پدر میگوید: آمدم منزل، دیدم مادر منتظر نتیجه بود. گفت: چیکار کردی؟ گفتم: فروختم.
یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت: ای حسین به خودت قسم، دیگر اسم بچهام را به زبان نمیبرم.
پسر میگوید: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در درواره بصره خارج شدیم، بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن. یک وقت آقا رویش را برگرداند فرمود: پسرجان چرا گریه میکنی؟!
گفتم: آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود خیلی با هم الفت داشتیم حالا از او جدا شدم و ناراحتم.
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم.
گفتم: آری پدرم.
فرمود: میخواهی برگردی نزدشان؟
گفتم: نه
فرمود: چرا؟
گفتم: اگر بروم میگویند تو فرار کردی.
فرمود: نه پسرجان برو پایین. من را پایین کرد و فرمود: برو خانه.
گفتم: نمیروم، میگویند تو فرار کردی.
فرمود: نه آقا جان برو خانهُ اگر گفتند فرار کردی بگو نه، حسین مرا آزاد کرد.
یک وقت دیدم کسی نیست.
پسر آمد در خانه را کوبید پدر آمد در را باز کرد.
گفت: پسرجان چرا فرار کردی؟
گفتم: پدر بخدا من فرار نکردم.
گفت: پس چطور شد آمدی؟
گفتم: بابا حسین مرا آزاد کرد.
📚منبع
کرامات الحسینیه، شیخ علی میرخلف زاده، ص ۲۷
مرثیه شافعی برای امام حسین(ع)
وَ قَدْ سُئِلَ فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ زَمَنِ الْمَلِكِ النَّاصِرِ صَاحِبُ حَلْبَ أَنْ يَذْكُرَ لِلنَّاسِ شَيْئاً مِنْ مَقْتَلِ الْحُسَيْنِ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ جَلَسَ طَوِيلًا لَا يَتَكَلَّمْ ثُمَّ وَضَعَ الْمِنْدِيلَ عَلِيِّ وَجْهَهُ وبكي شَدِيداً ثُمَّ أَ نَشّاً يَقُولُ وَ هُوَ يبكي ويل لِمَنْ شُفَعَاؤُهُ خصما ؤهو الصور فِي نَشْرِ الْخَلَائِقِ ينفخ لا بُدَّ أَنْ تَرُدَّا لقيامة، فاطمه قَميصها بِدَمِ الْحُسَيْنِ ملطخ
ثم نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ وَ هُوَ يَبْكِي وَ صَعِدَ إِلَيَّ الصالحية وَ هُوَ كَذَلِكَ رَحِمَهُ اللَّهُ
در روز عاشورا زمان ملک ناصر، حاكم حلب از سبط بن جوزی خواستند كه برای مردم مقتل حسين(عليهالسلام) را بخواند؛ از منبر بالا رفت و مدتی طولانی روی منبر نشست و پارچه روی صورت خود انداخت و گريه شديدی كرد و در حال گريه گفت:
«وای بر كسی كه شفيعان او دشمنانش باشند در روزی كه در صور برای بيرون آمدن مردم از قبر دميده میشود. فاطمه در روز قیامت خواهد آمد در حالی كه پيراهنش به خون حسين آغشته است!» سپس از منبر پايين آمده و در حال گريه به صالحيه رفت و در آنجا نيز گريست، خدا او را رحمت كند!
📚منبع
البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج ۱۳، ص ۱۹۵