سلوک حسینی 12
بُعد اخلاقی کربلا
کربلا ابعاد دیگر هم دارد که خیلی کمتر به آنها پرداخته میشود و اتفاقاً درس هم زیاد دارد و آن بعد اخلاقی کربلاست. اگر گاهی اوقات در برخی هیات پشت کوه قاف می بینیم بیاخلاقی می شود؛ بیادبی میشود؛ دعوا میشود؛ اختلاف به وجود می آید و … علت این بی اخلاقی ها نپرداختن به این ابعاد کربلاست. کسی که میخواهد با امام حسین علیه السلام زندگی کند باید اخلاقش هم رنگ و بوی امام حسین داشته باشد.
وقتی که عبیدالله ملعون به عیادت هانی آمد، در خانه هانی، مسلم بن عقیل در اتاق حضور داشت و میتوانست عبیدالله را گردن بزند، شمشیر بزند. شنیدن یک حدیث از پیغمبر اکرم باعث شد مسلم از کشتن عبیدالله دست بردارد و آن این بود که مومن قتل ناجوانمردانه انجام نمیدهد. از پشت به کسی خنجر نمیزند. طرف در آنجا مهمان است، نباید به مهمان خنجر زد. آقا من هدفم این است که عبیدالله به درک واصل بشود. آدم آدم یزد وزیر عالم است. باشد
ولو هدف مقدس باشد نمیتوانی از هر وسیله ای استفاده کنی. حضرت اباعبدالله روز عاشورا فرمود: برو در لشکر فریاد بزن کسی با من نجنگد اگر دینی بر گردنش است. برو به مردم بگو که من از پیغمبر شنیدم اگر کسی از دنیا برود و دینی بر ذمهاش باشد و از دنیا برود از حسناتش روز قیامت بر می دارند.
حتی در رکاب امام حسین علیه السلام حق الناس به اصطلاح ما ماست مالی نمی شود. خود امام حسین علیه السلام می گوید اگر حق الناس داری برو چه برسد به عزاداری امام حسین علیه السلام.
طرف در بازار چک هایش پاس نمی شود هزار گرفتاری برای مردم درست کرده است اما برای امام حسین علیه السلام خرج می دهد. به خیال خودش که ما در مسیریم. اگر یک یک ریالی به کسی بدهکاری نباید پولت این طرف بیاید. آقا ما بدهی داریم می خواهیم یه پولی جور کنیم برویم کربلا
کربلا با همه عظمتش مستحب است؛ بالاتر از جان دادن در کنار امام حسین علیه السلام که نیست. حضرت می گوید نمی خواهم
بینوایی که بر اثر فشار زندگی به تنگ آمده بود و دستش از همه جا کوتاه بود آمد مدینه؛ سوال کرد اینجا کریم ترین و سخی ترین فرد کیست که ما در خانه اش برویم ؛ گفتند حسین بن علی علیهما الصلوات و السلام.
خانه امام حسین علیه السلام را پیدا کرد و پرسید و گفتند حضرت در مسجد است
حضرت در حال نماز بودند؛ بعد نماز خواستهاش را با شعر گفتن مطرح کرد
لم یخب الان من رجاک و من
حرک من دون بابک الحلقه
ناامید و مایوس نمی شود کسی که به امید تو دل بسته است و درب خانه ات را میکوبد
انت الجواد و انت المعتمد
ابوک قد کان قاتل الفسقه
خودت بخشنده ای و مورد اعتماد هستی و پدرت نابود کننده فاسقان و گنهکاران بود.
اینها را می خواند. امام حسین علیه السلام رو به قنبر کرد و فرمود: از مال حجاز چیزی پیش ما مانده است
گفت: بله آقا ۴ هزار دینار داریم فرمود: این چهار هزار دینار را بیاور که این فرد در مصرف آن از ما سزاوار تر است. از ما نیازمند تر است.
رفتند ۴ هزار دینار را آوردند. حضرت منزل رفتند و ردای خودشان را که برد یمانی بود، گرانقیمت بود از تن درآوردند. دینارها را در این لباس پیچیدند و به خاطر شرم و حیا از این سائل از لای در بسته را تحویل دادند و حضرت هم وقتی این عطا را کرد با شعر جوابش را داد.
خذها فانی الیک معتذر
اینها را بگیر من از تو عذرخواهی می کنم و بدان که من به تو شفقت و مهربانی دارم. اگر امروز قدرت و حکومتی در دست ما بود آسمان جود و رحمت ما بر تو ریزش می کرد. چون الان حکومت در دست ما نیست پول ما پول شخصی است کم می توانیم به تو عطا کنیم.
مردم پول را گرفت و شروع کرد به گریه کردن
حضرت فرمود: اعطای ما کم بوده، کم حسابش کردی
گفت: نخیر آقا به این فکر میکنم که این دستان پر جود و سخاوت چگونه در زیر خاک خواهد رفت؟