شهید حمید پورنوروز
شهیدی که غریب گیر آوردنش!
ایشان یک بسیجی بود که درآمد خودش را از طریق کارگری و جوشکاری به دست میآورد اما مشکلات و گرفتاریهای زندگی، او را از زندگی واقعی غافل نکرده بود لذا هرجا که مشکلی پدید میآمد، او برای حل آن مشکل پای کار بود.
او در صحنههایی مانند درگیری با گروه تروریستی پژاک در شمال غرب کشور، حضور در بیمارستانها در زمان کرونا و کمک به کادر درمان، حضور در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) و دفاع از ناموس شیعه حضور داشت.
ظهر روز شهادت، قبل از رفتن به شهر به دوستانش گفته بود: «به روضهخوان بگویید برای ما چند خطی روضه بخواند.»
انگار میدانست خبرهایی در راه است.
۱۲ آبان ماه دقیقاً ۲ روز بعد از عروس شدن دخترش، آشوبگران برای تجمع فراخوانها داده بودند و مدافعان امنیت مردم هم در مقر نشسته و آمادهباش بودند تا اینکه یکی از آنها به شوخی میگوید: «امشب شب شهادت است یکی از ما شهید میشود.»
آقا حمید در حال چای ریختن برای دوستانش بود، آقا رضا به حمید میگوید :«امشب نور بالا میزنی، امشب شب توست.» و همه میخندند و کسی انتظار نداشت حمید به این زودی آنان را ترک کند و به درجه رفیع شهادت برسد و آن شب واقعاً شب او باشد.
ساعت حدود ۱۸:۴۵ بود که صدای بیسیم بلند شد فرمانده گفت :«بچها بیایید، آشوبگران در حال بستن خیابانها و آتش زدن سطل آشغالها هستند، خودتان را برسانید.»
حمید پورنوروز که عضو تیم موتوری بود، به سمت خیابان حرکت کرد.
آشوبگران با شنیدن صدای موتور بچه های گردان فرار کردند، لیدرهای اصلی به سمت یک کوچه فرار کردند اما وقتی متوجه بنبست بودن کوچه شدند و دیدند راه فراری ندارند، درب یک منزل را شکستند و وارد آن منزل شدند.
موتور حمید زودتر از بقیه دوستانش به آن کوچه رسید، حمید با شنیدن صدای پیرزنِ صاحبخانه که از ترس فریاد میزد نتوانست منتظر بماند تا بقیه دوستانش برسند؛ پیاده شد و وارد منزل شد.
تعدادی از آشوبگران پشت درب منزل ایستاده بودند تا نگذارند رفقای حمید وارد منزل شوند، اینجا بود که حمید تنهای تنها ماند بین یک عده آدم بیرحم …
با هرچه که در دستشان داشتند حمید را زدند و یکی با سنگ به سرش و دیگری با چاقو به گردنش و چند نفری هم به جان پهلویش افتادند … آنجا بود که
ندای “سلام بر مادر” بلند شد و حمید که آن شب دنبال روضهخوان سرور زنان دوعالم بود، خودش شد روضه مجسم مادر، روضه غریب گیر آوردنت.
کسانی که حمید را به بیمارستان میرساندند میگفتند او مدام زیر لب “یا زهرا” را زمزمه میکرد تا به شهادت رسید.
البته عدهای بیرحم، بعد از شهادتش هم به او رحم نکردند و هرچه خواستند راجع به او گفتند اما شهید مظلوم حمید پورنوروز جاودانه شد و خودش را به صف یاران امام حسین(ع) رسانده بود و قطعاً خداوند انتقام خون او و امثال او را خواهد گرفت.
#هفته_بسیج
#شهید_امنیت
#شهید_پورنوروز