فضائل امام سجاد(ع)
فرزند عرب و فارس
امام سجاد علیه السلام همواره میفرمود:
«أَنَا ابْنُ الْخِیَرَتَیْنِ.»
«من فرزند دو طایفه نیکو و برگزیده هستم.»
زیرا جد او رسول خدا صلی الله علیه و آله است که قریشی و عرب است و مادر او دختری از بزرگان ساسانیان است که فارس و ایرانی میباشد.
📚منبع
شرحی بر صحیفه سجادیه، شیخ حسین انصاریان، ج۱، ص۲۶
عفو و گذشت امام سجاد(ع)
یکی از اقوام حضرت (که به نام حسن بن حسین مشهور است) و از اهل بیت ایشان، حضرت را ملاقات کرده و شروع به بد و بیراه و ناسزا گفتن به حضرت کرد. (در روایتی آمده که این واقعه در مسجد پیامبر صلیاللهعلیه وآله وسلّم بوده است.) ولی حضرت سجاد (علیهالسلام) ابدا با او سخن نگفتند.
پس چونکه او منصرف شد و رفت، حضرت به کسانی که در محضرش نشسته بودند فرمود: «شما آنچه را این مرد گفت شنیدید و من دوست دارم با من به سوی او بیائید تا آنچه را که من به او جواب میدهم نیز بشنوید.»
آنها گفتند: در خدمت شما هستیم و ما دوست داشتیم که حضرت به او چنان و چنان بگویند. حضرت کفش خود را گرفته و پوشیدند و به راه افتادند و زیر لب زمزمه میکردند:
«و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین.» در این حال ما همگی متوجه شدیم حضرت به او هیچ چیز نخواهد گفت. به هر حال حضرت خارج شدند تا به منزل او رسیدند و او را صدا زدند و فرمودند:
«به او بگوئید علی بن حسین است.» آن مرد، در حالی از منزل آمد که منتظر حادثه بدی بود و شک نداشت که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برای پاسخگویی شبیه به آنچه او انجام داده بود آمدهاند.
در این حال حضرت به او فرمودند: «ای برادر من، تو چند لحظه قبل رو در روی من ایستادی و گفتی آنچه را که گفتی، حال اگر آنچه را تو گفتی در من هست، پس من نسبت به آن از خداوند استغفار و طلب بخشش میکنم، اگر آنچه که گفتی در من نیست پس خداوند تو را بیامرزد.»
اینجا بود که آن مرد بین دو چشم حضرت را بوسید و گفت: نه، آنچه که من گفتم در شما وجود ندارد و من به آن سزاوارترم.
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۶، ص۵۴،۹۸
الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۴۵
پاسخ به دشنام دهنده
مردی در خارج منزل به امام سجاد(ع) دشنام داد و توهین کرد. همراهان امام خواستند به توهین کننده حمله کنند. امام آنان را نهی کرد. آن گاه به آن شخص فرمود: «آن چه بر تو پوشيده است، بيشتر از اينها است. آيا حاجتى دارى كه به تو كمك كنم؟» سپس لباسی را به او عطا کرد و دستور داد یک هزار درهم به وی دادند.
مرد از این برخورد و احسان، شرمنده و از کردار خود پشیمان شد. بعداً هرگاه امام را میدید عرض میکرد: شهادت مىدهم كه تو از اولاد پيامبر هستى. (۱)
علی بن الحسین علیهالسلام شبانه به دَرِ منزل پسر عمویش میرفت و به صورت ناشناس به او کمک میکرد. آن مرد میگفت: خدا تو را رحمت كند كه به من احسان مىكنى، ولى علىابن الحسين به من كمك نمىكند. خدا جزاى خير از جانب من به او ندهد!
حضرت سخنان او را میشنید و تحمّل میکرد و خودش را معرّفی نمیکرد. بعد از وفات علی بن الحسین که کمکها قطع شد، فهمید که احسان کننده، امام سجّاد (ع) بوده است. بعد از آن سر قبرش میرفت و گریه میکرد. (۲)
علی بن الحسین علیهالسلام به جماعتی برخورد کرد که غیبت او را میکردند. حضرت توقّف کرد و فرمود: «اگر شما راست مىگوييد، خدا مرا ببخشد، و اگر دروغ مىگوييد، شما را مورد مغفرت قرار دهد.» (۳)
📚منبع
(۱) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۶ ، ص ۹۹
(۲) بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۶ ، ص ۱۰۰
(۳) بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۶، ص ۹۶
عبادت امام سجاد(ع)
مالک بن انس میگوید: علی بن حسین در شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند، تا اینکه از دنیا رحلت کرد. لذا به ایشان «زین العابدین» میگویند.(۱)
ابن عبد ربّه مینویسد: هنگامی که علی بن حسین آماده نماز میشد، لرزه عجیبی وجودش را فرا میگرفت. از ایشان در این باره سؤال شد، فرمود:
«وای بر شما! آیا میدانید که من در برابر چه کسی میخواهم بایستم و در برابر چه کسی میخواهم مناجات کنم؟!»(۲)
مالک بن انس میگوید: هنگامی که علی بن حسین احرام بست، لبیک اللهم لبیک را قرائت کرد و در همان لحظه، بیهوش شده و از مرکب خود به زمین افتاد.(۳)
📚منبع
(۱) العِبَر، ذهبی، ج۱، ص۸۳
(۲) عقدالفرید، ابن عبد ربه، ج۳، ص۱۶۹؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۳۹۲
(۳) سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۳۹۲
مناجات نیمهشب
طاوس یمانی گفت:
یک شب در مسجدالحرام داخل حجر اسماعیل شدم، دیدم حضرت علی بن الحسین علیهالسلام وارد شد و به نماز ایستاد و خیلی نماز خواند، بعد به سجده رفت.
چون آقا را درست نمیشناختم، با خودم گفتم: این مرد صالحی است از خاندانی نیک و بزرگوار، باید به دعای او گوش بدهم، ببینم چه میگوید و آن را یاد گیرم.
نزدیک رفتم گوش دادم، شنیدم در سجده میفرماید:
«عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، فقیرک بفنائک، سائلک بفنائک.»
«ای خدا! بندهی کوچکت به در خانهی تو آمده.»
«ای خدا! مستمندت، مسکینت به در خانهی تو آمده.»
«ای خدا! نیازمند و فقیرت به در خانهی تو آمده.»
ای خدا! سائل و فقیر و تهی دستت به در خانهات آمده است.»
📚منبع
داستانهایی از اخلاق و رفتار امام سجاد(ع)، علی میرخلف زاده، ص۴۵
امام سجاد(ع) و رفتار با بردگان
سیدالاهل نوشته است: امام سجاد(ع)در حالی که نیازی به بردگان نداشت، آنها را میخرید. این خریدن تنها برای آزاد کردن آنها بود. بردگان که چنین نیتی از امام میدیدند، خود را در معرض او مینهادند تا امام آنها را بخرد.
امام سجاد(ع) در هر زمان و موقعیتی به آزادی آنها میپرداخت، به طوری که در شهر مدینه عده زیادی، همچون یک لشکر از موالی آزاد شده، از زن و مرد، به چشم میخورد که همگی از موالی امام بودند.
📚منبع
زین العابدین، سیدالاهل، ص ۴۷
امام سجاد(ع) و کمک به فقرا
ابوحمزه ثمالی میگوید: علی بن حسین شبانه مقداری غذا بر دوش خود میگذاشت و در تاریکی شب به صورت مخفیانه به فقرا میرساند و میفرمود: «صدقهای که در تاریکی شب داده شود، غضب خداوند را خاموش میکند.»(۱)
محمد بن اسحاق میگوید: مردمی در مدینه زندگی میکردند و نمیدانستند معاش آنها از کجا تأمین میشود؛ با درگذشت علی بن الحسین غذای شبانه آنان قطع شد.(۲)
شب هنگام انبانهای نان را بر پشت خود بر میداشت و به خانه مستمندان میرفت و میگفت:
«صدقه پنهانی، آتش غضب پروردگار را خاموش میکند.» برداشتن این انبانها بر پشت او اثر نهاده بود و چون به جوار پروردگار رفت به هنگام شست و شوی آن حضرت آن نشانهها را بر پشت او دیدند.(۳)
ابن سعد نویسد: چون مستمندی نزد او میآمد، برمیخواست و حاجت او را روا میکرد و میگفت: «صدقه پیش از آنکه به دست خواهنده برسد، به دست خدا میرسد.»(۴)
سالی قصد حج کرد. خواهرش سکینه توشهای به ارزش هزار درهم برای وی آماده ساخت. چون به حره رسید، آن توشه را نزد او بردند. امام همه آن را میان مستمندان پخش فرمود.(۵)
علی بن الحسین(ع) پسر عموئی مستمند داشت. شب هنگام چنانکه وی او را نشناسد، نزدش میرفت و چند دینار بدو میبخشید.
آن مرد میگفت: علی بن الحسین رعایت خویشاوندی را نمیکند خدا او را سزا دهد. امام این سخنان را میشنید و شکیبائی و بردباری میکرد و خود را بدان خویشاوند نمیشناساند.
چون به دیدار خدا رفت آن احسان از آن مرد بریده شد و دانست که آن مرد نیکوکار علی بن الحسین بوده است پس بر سر مزار او رفت و گریه کرد.(۶)
ابونعیم نویسد: دو بار مال خود را با مستمندان قسمت کرد و گفت: «خداوند بنده مؤمن گناهکار توبهکننده را دوست دارد.»(۷)
و نویسد: مردم او را بخیل میدانستند و چون به جوار حق رفت دانستند که هزینه صد خانوار را عهدهدار بوده است.(۸)
چون گدائی نزد او میآمد، میگفت: «مرحبا به کسی که توشه مرا به آخرت میبرد.»(۹)
📚منبع
(۱) سیراعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۳۹۳
(۲) همان
(۳) حلیة الاولیاء، ابو نعیم، ج ۳، ص ۱۳۶؛ کشف الغمه، اربلی، ج۲، ص۷۷
مناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۵۴؛ علل الشرایع، شیخ صدوق، ص ۲۳۱
(۴) طبقات، هاشمی، ج ۵، ص ۱۶۰
(۵) کشف الغمه، اربلی، ج۲، ص۷۸؛ صفة الصفوة، الجوزی، ج ۲، ص ۵۴
(۶) کشف الغمه، اربلی، ج۲ ص۱۰۷؛ حلیة الاولیاء، ابو نعیم، ج ۳، ص ۱۴۰
(۷) همان کتاب، ص ۱۳۶
(۸) صفة الصفوة، الجوزی، ج ۲، ص ۵۴؛ حلیة الاولیاء، ابو نعیم، ج ۳، ص ۱۳۶
(۹) کشف الغمه، اربلی، ج ۲، ص ۷۷؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۵۴؛ حلیة الاولیاء، ابو نعیم، ج ۳، ص ۱۳۶
خشنودی به رضای الهی
امام باقر(ع) نقل كرد، پدرم امام سجاد(ع) فرمود: «دچار بيماری سختی شدم، پدرم به من فرمود: چه ميل داری؟ گفتم: ميل دارم به گونهای باشم كه در برابر تدبير و خواست خدا، خواسته ديگری نداشته باشم.»
پدرم فرمود: «احسنت ضاهيت ابراهيم الخليل.» «احسن و آفرين كه به ابراهيم خليل(ع) شباهت يافتهای.»
«در آن هنگام كه دشمنان میخواستند او را به درون آتش شعله ور بیفكنند، جبرئيل نزد او آمد و گفت: آيا حاجتی داری؟» ابراهيم(ع) گفت: «لا اقترح علي ربی، بل حسبی الله و نعم الوكيل؛ در برابر مقدرات پروردگارم چيز ديگری درخواست نمیكنم، بلكه خدا مرا كفايت میكند، و او پشتيبان خوبی است.»
📚منبع
امام سجاد سرچشمه کمالات انسانی، محمدمحمدی اشتهاردی، ص۸
علت خرید برده توسط امام سجاد(ع)
حضرت سجاد(ع) از طرفی، برای آنکه بهتر بتواند پیام خود را به اقصی نقاط بلاد اسلامی و بدون درگیری با حکومت برساند و از طرف دیگر، برای آموزش ارتباط با سایر مسلمانان، حتی مسلمانانی که در طبقهای به ظاهر پست زندگی میکردند، به خرید گستردۀ بَرده و کنیز اقدام میکرد. پس از مدت کوتاهی آموزش عملی دین مداری، هر سال در اعیاد و مناسبتها، آنها را آزاد میفرمود. ایشان در بازار برده فروشها، بدون توجه به چهره و کارایی آنان، برده خرید میفرمود.
📚منبع
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۶، ص ۱۰۳
برخورد کریمانه امام سجاد(ع) با مخلوقات الهی
یکی از علل محبوبیت زینالعابدین(ع)، رفتار کریمانۀ آن بزرگوار با انسانها و حتی حیوانات بود. این کرامت چونان جامعه را به ایشان جذب کرد که هیبت و محبوبیت حضرت با هیبت و محبوبیت ولیعهد اموی مقایسهشدنی نبود. (۱)
برای نمونه، برخی از مصادیق ذکر میشود:
ایشان با وجود کثرت مشغله و عبادات طولانی، اگر میشنید مسلمانی بیمار شده است به عیادتش میشتافت و غم از چهرهاش میزدود. ایشان بر بالین محمد بن اسامة بن زید که درحال احتضار بود حاضر شد، به رغم اینکه پدر او از مخالفانی بود که با امیرالمؤمنین(ع) بیعت نکرد و خودِ محمد هم از محترمان عامه بود (۲) در واقع، این اوصاف باعث نشد حضرت سجاد(ع) به عیادتش نرود و در همان مجلس، دِین او را که پانزده هزار دینار (پانزده هزار مثقال طلا) بود بر عهده نگیرد. (۳)
ایشان اگر میشنید مسلمانی به عسر و گرفتاری مبتلا شده است و در همان لحظه نمیتوانست کمکی کند، چنان میگریست که همه متأثر میشدند و در پاسخ به سؤالشان از علت گریه میفرمود: «آیا مصیبت و محنتی بزرگتر از اینکه مسلمانی گرفتار شود و انسان نتواند به او کمک کند، وجود دارد؟» (۴)
ایشان اهل تلافیکردن نبود و کرامتشان به دشمنترین فرد هم میرسید. وقتی هشام بن اسماعیل که والی مدینه بود و حضرت را بسیار آزرد، بهدست سلطان اموی عزل شد و ولید، حاکم جدید، برای او دستور قصاص صادر کرد، هشام بن اسماعیل گفت: از هیچکس به اندازۀ علی بن حسین(ع) نمیترسم. او با من چه خواهد کرد؟ اما حضرت از کنار او گذشت و رو برگرداند و متعرضش نشد (۵) و بنابه نقلی دیگر، به او فرمود:
«از اینکه گرفتار شدی، ناراحتم. پسرعمو، اگر حاجتی داری، بگو!» (۶)
روزی کسی به تحریک دشمنان، به ایشان دشنام داد. ایشان ازسر کرامت فرمود: «آنچه از ما بر تو پوشیده مانده بیشتر است.» سپس، هزار درهم به او بخشید و آن مرد گفت: «شهادت میدهم تو از فرزندان پیامبرانی.» (۷)
فردی دیگر پیدرپی به حضرت توهین کرد؛ ولی ایشان تغافل میفرمود تا اینکه آن بیادب به حضرت گفت: «این حرفها را به تو میگویم.» حضرت فرمود: «من هم از تو چشم میپوشم.» (۸)
این روش امام با هاشمیان پررنگتر بود. روزی حسن مُثَنی به حضرت بیادبی کرده و دشنام داد و مجلس را ترک کرد. حضرت همچنان که آیۀ (و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین) را میخواند، به در خانهاش رفت و حسن که خیال کرد حضرت به تلافی آمده است، با خشم از خانه بیرون جست. امام زین العابدین(ع) فرمود: «برادر جان، اگر آنچه گفتی (دشنام دادی)، درست بود، خدا مرا بیامرزد و اگر تو خطا کردی، از تو درگذرد.» (۹)
در واقع، کرامت امام مخصوص طبقۀ خاصی نبود. حتی با بردهها هم چنین میکرد. ایشان در خطاب به بردگانش، آنان را «بنُیَّ» (۱۰) صدا میزد؛ یعنی با تعبیر محبتآمیز پسرم و پسرکم. با کنیزی که پس از مادر، دایهاش بود به احترام هم غذا نمیشد (۱۱) کنیزی دیگر ظرف را سهواً به سر حضرت زد و سر امام شکست؛ اما ایشان وقتی دید کنیز ترسیده و ناراحت شده است، او را آزاد ساخت. (۱۲)
از این رو گفتهاند کمتر پیش میآمد عبد و بندهای تمام یک سال را در خانۀ حضرت بماند و آزاد نشود (۱۳) و وقتی آزاد میفرمود، آنقدر به او میبخشید که به دیگران نیازی نداشته باشد.(۱۴)
ایشان گاهی کنیزان را جمع میکرد و میفرمود: «اگر دوست دارید با کسی ازدواج کنید، بگویید برایتان اقدام کنم.» (۱۵) اگر یکی از آنها خطایی میکرد که باید برای عبرت دیگران مجازات میشد، به او یاد میداد چگونه عذرخواهی کند که امام بتواند او را ببخشد.
این مهربانی امام با حیوانات هم دیده میشود؛ بهگونهای که بیش از بیست بار با شترش از مدینه برای حج سفر میکند و حتی یک بار هم افسار را بر پشت یا گردن حیوان نمیزند (۱۶) و وقتی مَرکبش میمیرد، او را دفن میکند که جسمش طعمۀ درندگان نشود.
📚منبع
(۱) تهذیب الکمال، یوسف بن عبدالرحمن حافظ مزی، ج ۲۰، ص ۳۹۳
کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۲۹۴
(۲) أمالی، شیخ صدوق، ص ۵۳۷
(۳) الإرشاد، حسن بن محمد دیلمی، ج ۲، ص ۱۴۸
(۴) کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۳۱۲
(۵) همان
(۶) البداية و النهاية، اسماعیل بن عمر این کثیر، ج ۹، ص ۱۲۴
(۷) الإرشاد، حسن بن محمد دیلمی، ج ۲، ص ۱۴۶
(۸) إعلام الورى بأعلام الهدى، شیخ طبرسی، ج ۱، ص ۴۹۱
تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج ۴۲ ص ۳۸۸
(۹) عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ص ۶۴
(۱۰) الخصال، شیخ صدوق، ص ۵۱۷
(۱۱) أمالی، شیخ صدوق، ص ۲۶۹
(۱۲) بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۶، ص ۱۰۵
(۱۳) همان
(۱۴) مناقب ابنشهرآشوب، محمد بن علی ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۰۱
(۱۵) کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۳۱۴
مكارم الأخلاق، شیخ طبرسی، ص ۲۶۴
حلیة الأولیا، ابونعیم اصفهانی، ج ۱، ص ۱۳۳
(۱۶) الخصال، شیخ صدوق، ص ۵۱۷
خصوصیات و ویژگیهای امام سجاد(ع)
حضرت زینالعابدین(ع) بهرغم کثرت عبادت و اشک دائمی و توغل (فرورفتن) در توحید، فقرای شهر را به اسم میشناخت. (۱)
تقریباً هر روز روزه بود ولی درِ خانهاش برای غذا به ویژه جمعهها به روی عموم باز بود. درحالیکه روزه بود، قربانی میکرد و با دست خویش سهم فقرا را کنار میگذاشت. (۲)
با فقرا چنان رفتار میکرد که گویی به ایشان بدهکار است. (۳)
آنقدر کیسه حمل کرد و به خانۀ نیازمندان بُرد که پینۀ پشتش مثل زانو و پیشانیاش شد. (۴)
نمیتوانست تنها غذا بخورد و حتماً میهمانی مییافت. (۵)
دو بار نیمی از اموالش را در راه خدا صدقه داد. (۶)
موقع انفاق، بهترین خوراکیها را میداد. (۷)
آنقدر در سخاوت شهره بود که گرفتاران، وقت نیاز منتظر کمکش بودند. (۸)
با جذامیان هم غذا میشد. (۹)
با آن ضیق وقت و مشغلۀ فراوان، هرکه بیمار میشد به عیادتش میشتافت؛ حتی اگر پسر اسامه یا پسر طلحه فرزندان دشمنان دیروز اهلبیت علیهمالسلام باشند. (۱۰)
قرضشان را ادا میفرمود؛ اگرچه پانزده هزار دینار باشد. (۱۱)
📚منبع
(۱) المحاسن، احمدبن محمدبن خالدبرقی، ج ۲، ص ۳۹۶
الکافی، شیخ کلینی، ج ۴، ص ۶۸
(۲) علل الشرائع، شیخ صدوق، ج۱، ص ۲۳۲
(۳) العهود المحمدية، شعرانی، ص ۱۳۹
مطالب السؤول، نصیبی شافعی، ص ۴۱۲
(۴) علل الشرائع، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۳۱
وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج ۴، ص ۹۹
(۵) مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۹۳
(۶) الطبقات الكبرى، محمدبن سعدبن منیع بغدادی، ج ۵، ص ۲۱۹
(۷) أعيان الشيعة، سیدمحسن عاملی، ج ۱، ص ۶۲۳
(۸) مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۹۳
(۹) الکافی، شیخ کلینی، ج ۲، ص ۱۲۳
(۱۰) مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۰۱
(۱۱) تهذیب الکمال، جمال الدین یوسف مزی، ج ۲۰، ص ۳۹۳