فضائل امام باقر(ع)/2
سلام پیامبر(ص) بر امام باقر(ع)
جابربن عبدالله انصاری، از یاران پارسای رسول خدا(ص) بود. روزی پیامبر(ص) به وی فرمود: «ای جابر تو زنده میمانی تا آنکه فرزندم «محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام» را که در تورات به «باقر» معروف است ملاقات کنی، چون وی را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان.»
جابر پس از رحلت رسول خدا(ص) در حالی که از شدت علاقمندی و عشق به خاندان نبوت از همه گسسته و به اهل بیت علیهمالسلام پیوسته بود در مسجد پیغمبر(ص) مینشست و به امید دیدار پیشوای پنجم(ع) و در انتظار رسیدن آن لحظهی موعود برای رساندن سلام رسول اکرم(ص) فریاد بر میآورد: «یا باقر العلم»، «یا باقر العلم» «ای شکافندهی علم»، «ای شکافندهی دانش»
مردم مدینه – که به این راز آگاه نبودند – میگفتند: جابر (بر اثر پیری و ضعف نیروی اندیشه) هذیان میگوید. جابر در پاسخ آنان میگفت: نه به خدا هذیان نمیگویم و لیکن از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود:
«تو به زودی مردی از خاندان مرا درک خواهی کرد که نام او نام من و شمایل او شمایل من است، علم و دانش را می شکافد.»
من بر اساس پیشگویی پیامبر(ص) این سخن را بر زبان میآورم. جابر عمری دراز یافت تا اینکه – طبق نقل امام صادق(ع) – روزی امام باقر(ع) به نزد وی رفت و بر او سلام کرد. جابر جواب سلام را داد و چون نابینا بود پرسید: چه کسی هستی؟
فرمود: «محمد بن علی بن الحسین.» جابر گفت: فرزندم پیش بیا، امام (ع) نزدیک رفت. جابر دست امام(ع) را بوسید و خود را روی پای وی انداخت، میبوسید و میگفت: رسول خدا(ص) تو را سلام رسانده است… .و از آن پس جابر پیوسته خدمت امام (ع) میرسید و از محضر پر فیضش استفاده میکرد.
📚منبع
الارشاد، شیخ مفید، ص ۲۶۲
خبر جابر
جابر بن عبداللَّه انصاری يكی از اصحاب پيامبر بود كه به اهلبيت عليهمالسلام علاقه زيادی داشت. روزی پيامبر به جابر فرمود: «ای جابر! تو زنده خواهی ماند تا فردی از فرزندان من را كه شبيهترين مردم به من است ببينی. اسم او اسم من است. وقتی او را ديدی سلام من را به او برسان و از او جدا نشو.»
مدّتها از اين داستان میگذشت و جابر پيرمردی شد. روزی امام سجّاد به همراه كودكی به مسجد آمد و او متوجه كودك همراه امام شد. به نزد امام رفت و بعد از سلام و احترام از كودك پرسيد: نام تو چيست؟ كودك جواب داد: محمّد بن علی بن الحسين.
جابر با شنيدن نام كودك، سخن پيامبر را به ياد آورد و گريست و دست او را بر سينه خود نهاد و گفت: به خدا قسم! جدّت رسول خدا بر تو سلام رسانده و به من فرموده كه تو شكافنده علوم هستی.
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۶، ص ۲۹۴
كار و كوشش امام باقر(ع)
محمد بن منكدر مىگويد: «من گمان نمىكردم على بن الحسين عليه السلام جانشينى برتر از خود بنهد، تا آنكه پسرش محمّد بن على را ديدم و خواستم او را پند دهم ولى او مرا پند داد.»
دوستانش گفتند: امام عليهالسلام به چه چيزى تو را پند داد؟
گفت: در ساعتى بسيار گرم به بخشى از نواحى مدينه رفته بودم، حضرت امام باقر عليه السلام را ديدم كه مشغول کار بود، پيش خود گفتم مردى از مردان بزرگ قريش در اين ساعت با اين حال در طلب دنياست! سوگند مىخورم كه او را قاطعانه موعظه كنم.
نزديك او شدم و سلام كردم، نفس زنان جواب سلامم را داد. از شدت گرما عرق از سر و رويش مىريخت. به او گفتم: خدا كارت را به صلاح آورد، بزرگى از بزرگان قريش آن هم در اين ساعت در طلب دنياست، اگر مرگت از راه رسد و تو در اين حال باشى چه مىكنى؟
امام فرمود: «به خدا سوگند اگر مرگم برسد و در اين حال باشم بى ترديد به من رسيده در حالى كه در طاعتى از طاعات خدا هستم كه به وسيله آن ارزش وجودم را از تو و از مردم حفظ مىكنم.
من از مرگ زمانى مى ترسم كه مرا در رسد و من بر گناهى از گناهان باشم!»
گفتم: خدا رحمتت كند! خواستم تو را موعظه كنم تو مرا موعظه كردى.
📚منبع
الكافی، شیخ کلینی، ج ۵، ص ۷۳
الارشاد، مفيد، ج ۲، ص ۱۶۱
وسائل الشيعه، شیخ حر عاملی، ج ۱۷، ص ۱۹
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۶، ص ۳۵۰
زنده شدن مرده توسط امام باقر(ع)
جوانى از اهل شام در جلسه امام باقر صلوات الله عليه زياد حاضر مى شد، روزى در محفل حضرتش گفت: سوگند به خدا! من به جهت محبّت به شما در جلسه شما حاضر نمىشوم، بلكه فقط به خاطر فصاحت و دانش شماست كه در اين محفل حاضر مىشوم.
امام عليه السلام تبسّمى نمود و چيزى نفرمود.
چند روزى گذشت و خبرى از جوان نشد، حضرت جوياى حال آن جوان شد.
شخصى گفت: او بيمار است.
در اين حين شخصى وارد شد و گفت: اى فرزند رسول خدا! جوان شامى كه در مجلس شما زياد حاضر مىشد از دنيا رفت.
او وصيّت كرده كه شما بر جنازه او نماز بخوانيد.
امام باقر عليه السلام فرمود:
«وقتى او را غسل داديد، بگذاريد روى سرير باشد و كفن نكنيد تا من بيايم.»
آنگاه حضرتش برخاست و وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و دعا نمود، سپس سر به سجده گذاشته و سجده را طول داد، بعد برخاست و رداى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را بر تن كرد و نعلين بر پا نمود و به سوى او رفت.
وارد خانه شد، آنگاه وارد اتاقى شد كه او را غسل مىدادند. او را غسل داده روى سرير گذاشته بودند، حضرت با نامش او را صدا زد و فرمود:
«اى فلانى!»
ناگاه آن جوان پاسخ داده و لبیک گفت و سر بلند كرد و نشست، حضرت شربت سويقى خواست و به او خورانيد.
آنگاه پرسيد:« چه شده به تو؟»
گفت: ترديدى ندارم كه قبض روح شدم، وقتى روح از بدنم خارج شد صداى دلنشينى را شنيدم كه تا حال نيكوتر از آن نشنيدهام كه گفتند:
«ردّوا إليه روحه، فإنّ محمّد بن عليّ قد سألناه.»
«روح او را باز گردانيد، زيرا محمّد بن على او را از ما خواسته است.»
📚منبع
منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج۲، ص۱۰۷
درخواست ابوبصیر
ابوبصیر خدمت امام باقر علیهالسلام عرض کرد:
آقا من خدمتگزار شما و از شیعیان شما هستم. کور و نابینا و ناتوان هستم، میخواهم برای من بهشت را ضمانت کنی. امام باقر علیهالسلام فرمود: «میخواهی به تو علامت ائمه را نشان بدهم.» عرض کردم: چه مانع دارد که جمع بین هر دو نمایی (هم ضمانت بهشت و هم علامت ائمه).
امام باقر علیهالسلام دست روی چشمان من کشید، همینکه دست روی چشم کشید، امام باقر علیهالسلام فرمود: «اکنون چشم خود را باز کن چه میبینی؟» ابوبصیر میگوید: به خدا قسم، جز سگ و خوک و بوزینه چیزی دیگر ندیدم. عرض کردم: این بختبرگشتگان چه کسانی هستند که مسخ شدهاند؟
امام باقر علیهالسلام فرمود: «اینها را که میبینی جمعیت انبوه مخالفین ما هستند که اگر پرده برداشته شود شیعیان مخالفین خود را جز به این صورت نمیبینند.»
آنگاه امام باقر علیهالسلام فرمود: «حالا اگر میل داری چشم تو را همینطور بگذارم و اگر میخواهی ضامن بهشت شوم باید شما را برگردانم به صورت اول.»
ابوبصیر عرض کرد: آقا من احتیاج به تماشای این مردم بد سیرت ندارم، مرا برگردان به صورت اول خودم، من هیچ چیز را با بهشت معاوضه نمیکنم. آنگاه امام باقر علیهالسلام دست بر چشم او کشید و مثل اول نابینا شد.
📚منبع
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۱۱، ص ۱۸۲
شیعه واقعی از منظر امام باقر(ع)
ابواسماعیل گوید: به امام باقر علیهالسلام عرض کردم فدایت شوم شیعه در محیطی که ما زندگی میکنیم بسیار زیاد است.
امام علیهالسلام فرمود: «آیا توانگر به فقیر توجه دارد؟ آیا نیکوکار از خطا کار در میگذرد؟ و آیا نسبت به یکدیگر همکاری و برادری دارند؟»
عرض کردم: نه!
حضرت فرمود: «آنها شیعه نیستند شیعه کسی است که این کارها را انجام دهد.»
📚منبع
اصول کافی، کلینی، حق المؤمن علی اخیه، ج ۱۱
طریقه پاک شدن مؤمن از گناهانش در دنیا
ابو الجارود گويد: امام باقر از پدرانش از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله روايت مىكند كه فرمود:
«مؤمن هر گاه مرتكب گناه شود به فقر و تهيدستى گرفتار مىگردد و اگر اين فقر و نادارى گناهان او را پاك نكرد مبتلا به بيمارى مىشود تا گناهانش پاك گردد و اگر پاك نگرديد گرفتار ظلم سلطان و حاكم مىشود.»
«اگر اين هم گناهان او را از بين نبرد هنگام مرگ و بيرون شدن جانش از بدن گرفتارى و مشقت براى او پيش مىآيد، و اين مصائب براى اين است كه وى با پاك شدن از گناهان در محضر خداوند قرار گيرد و گناهى نداشته باشد و بعد وارد بهشت گردد.
امّا كافر و منافق در هنگام مرگ جانشان به آسانى بيرون مىگردد تا هنگامى كه در محضر عدل پروردگار حاضر مىشوند، حسناتى در نامه اعمال آنها نباشد تا ادعائى بنمايند، و بعد دستور مىرسد كه آنها را بطرف دوزخ هدايت كنيد.»
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: «هر چه ايمان بندهاى بيشتر گردد مصيبت و گرفتاریهاى او هم زياد مىگردد و زندگى بر او تنگ مىشود.»
📚منبع
ايمان و كفر، علامه مجلسى،ترجمه عزيز الله عطاردى، ج۱، ص۱۲۴
خوشا به حال کسانی که بر امر ما ثابت باشند
جابر جعفی از امام باقر علیهالسلام نقل نموده که فرمود:
«زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن زمان، امامشان غایب خواهد شد؛ پس خوشا به حال کسانی که بر امر ما ثابت باشند؛ همانا کم ترین پاداش ایشان، آن است که خداوند خطاب به آنان میفرماید: بندگان من! به سرّ من ایمان آوردید و غیبت حجت مرا تصدیق نمودید؛ پس به بهترین پاداش از سوی من بر شما بشارت باد! بندگان من شمایید.»
«از شما میپذیرم و شما را عفو مینمایم و به وسیله شما، رحمت و باران را بر بندگانم نازل میکنم و برای شما است که از بندگان بلا و عذاب را دور میکنم.»
📚منبع
کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۳۰
هیچ یک از اعمال شما از ما مخفی نیست
ابوبصير گفت: امام به مردى از اهل افريقا گفت: «راشد چطور است؟» آن مرد پاسخ داد: خوب، سلام به شما رسانده.
امام فرمودند: «خدا رحمتش كند.» عرض كرد: مگر مرد؟ فرمود: «آرى.» پرسيد: كى؟
پاسخ داد: «دو روز پس از حركت تو.» گفت: عجب نه مرضى داشت و نه مبتلا به دردى بود.
فرمود: «هر كس میميرد يا به مرضى دچار مىشود و يا علتى دارد.»
من عرض كردم آن مرد كه بود؟ فرمود: «يكى از دوستان و علاقمندان به ما.»
سپس فرمود: «شما خيال میكنيد كسى نيست متوجه شما باشد و سخن شما را بشنود؟»
«بد خيالى كردهايد. به خدا قسم هيچ يک از اعمال شما مخفى از ما نيست. بدانيد ما هميشه متوجه شما هستيم، سعى كنيد خود را عادت دهيد به كار خوب تا به همين امتياز شناخته شويد. من فرزندان خود و شيعيانم را به اين كار سفارش میكنم.»
خرايج حلبى از حضرت صادق(ع)نقل كرد: مردم خدمت حضرت باقر(ع) رسيده و پرسيدند امتيازات امام چيست؟ فرمود: «بسيار بزرگ است. هر وقت خدمت امام رسيديد به او احترام كنيد او را بزرگ بداريد و ايمان داشته باشيد به آنچه میگويد بر او لازم است كه شما را هدايت كند.»
«يكى از امتيازات او اينست كه هر كدام خدمتش برسيد از جلال و هيبتش نمیتوانيد در چشم او خيره شويد زيرا پيامبر(ص) نيز همين طور بود امام هم مثل اوست.» پرسيد: شيعيان خود را میشناسد؟ فرمود: «آرى، وقتى آنها را ببيند.»
عرض كردند: ما شيعه شما هستيم؟ فرمود: «آرى همه شما.»
عرض كردند علامت آن چيست؟ فرمود: «میخواهيد اسامى خودتان و پدران و قبيلهتان را بگويم؟» تقاضا كردند بفرمایيد.
به آنها فرمود گفتند صحيح است.
فرمود: «می خواهيد بگويم چه میخواستيد بپرسيد؟ قصد داشتيد در مورد آيه «كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ» سؤال كنيد.»
«فرمود آن درخت پاک ما هستيم به هریک از شيعيان كه بخواهيم از علم خود میدهيم. آنگاه فرمود قانع شديد؟»
عرض كردند آقا ما به كمتر از اين هم قانع بوديم.
📚منبع
خرائج، قطب الدین راوندی، ص ۲۲۹