حمايت حضرت فاطمه (س) از مولا
حمايت حضرت فاطمه (س) از مولا
(فيلسوف محقّق، فيض كاشانی) در كتاب عِلْمُ الْيَقين از كتاب «التهاب نيران الاحزان»
درباره چگونگی هجوم به خانه علی (ع) چنين نقل میكند:
عمر، جمعی از بردگان آزاد شده و منافقان را به گرد خود آورد و با آنها به خانه علی (ع) رهسپار شدند، ديدند در خانه بسته است فرياد زدند: ای علی! از خانه بيرون بيا، زيرا خليفه رسول خدا (ص) تو را به حضور می خواند.
حضرت علی (ع) در را باز نكرد، آنها هيزم آوردند و كنار در خانه گذاشتند و آتش آوردند تا در خانه را بسوزانند، عمر فرياد زد: سوگند به خدا اگر در را باز نكنيد، خانه را به آتش می كشم.
هنگامی كه فاطمه (س) فهميد كه آنها میخواهند خانهاش را به آتش بكشند، برخاست و در را گشود، جمعيّت بی آنكه مهلت بدهند تا فاطمه (س) خود را بپوشاند در را فشار دادند، فاطمه (س) برای اينكه در برابر نگاه نامحرمان نباشد، به پشت در رفت. عمر در را فشار داد، فاطمه (س) بين فشار در و ديوار قرار گرفت، سپس عمر و همراهان به خانه هجوم بردند، حضرت علی (ع) روی فرش خود نشسته بود، آن قوم آن حضرت را احاطه كردند و اطراف دامن و گريبانش را گرفتند و او را با اجبار به طرف مسجد بردند.
فاطمه (س) به ميان جمعيّت آمد و بين آنها و علی (ع) قرار گرفت و فرمود: «سوگند به خدا نمیگذارم پسر عمويم را از روی ظلم به سوی مسجد بكشيد، وای بر شما چقدر زود به خدا و رسولش خيانت نموديد و به خانوادهاش ستم كرديد. با اينكه رسول خدا (ص) پيروی از ما و دوستی با ما را به شما سفارش كرده بود و فرموده بود كه در امور به خاندان من تمسّک كنيد و خداوند فرمود:
قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي القُرْبي.»
«ای پيامبر! به مردم بگو از شما پاداش رسالت نمیخواهم جز اينكه با خويشان من دوستی نمائيد.» (شوری- ۲۳)
روايت كننده میگويد: اين گفتار فاطمه (س) باعث شد كه بسياری از مردم متفرّق شدند، عمر با جمعی در آنجا ماندند، عمر به پسر عمويش قُنفذ گفت: با تازيانه فاطمه (س) را بزن.
قنفذ با تازيانه به پشت و پهلوی حضرت زهرا (س) زد كه آثار آن در بدن زهرا (س) پديدار شد و همين ضربت قويترين اثر را در سقط جنين آن حضرت نمود، كه پيامبر (ص) آن جنين را «مُحْسِنْ» ناميده بود، آن قوم، اميرمؤمنان علی (ع) را كشان كشان به سوی مسجد بردند و در برابر ابوبكر قرار دادند، در همين هنگام فاطمه (س) سراسيمه به مسجد آمد، تا علی (ع) را از دست آنها بگيرد و نجات دهد ولی نتوانست. از آنجا به سوی قبر پدرش رفت و با سوز دل و آه جانكاه گريه میكرد و اين اشعار را میخواند:
«نَفْسِي عَلي زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ
يا لَيْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَراتِ
لا خَيْرَ بَعْدَكَ فِي الْحَياةِ وَ انَّما
اَبْكِي مَخافَةَ اَنْ تَطُولَ حَياتِي»
«پدر جان! جانم با آنهمه اندوه و غصّه در سينهام حبس شده است، ای كاش با همان اندوهها از بدنم خارج میشد.
پدرجان! بعد از تو هيچ خير و نيكی در زندگی نيست، گريه میكنم از بيم آنكه (مبادا) بعد از تو زياد زنده بمانم.»
سپس فرمود:
«پدر جان! دريغ و آه از فراق تو، و ای فغان از جدایی حبيب تو ابوالحسن اميرمؤمنان؛ پدر دو سبط تو حسن و حسين (ع)، آنكس كه تو او را در كودكی تربيت كردی و وقتی كه بزرگ شد، او را برادر خود خواندی و او بزرگترين دوستان و محبوبترين اصحاب تو در حضورت بود، او كه از همه در قبول اسلام پيشی گرفت و به سوی تو هجرت كرد، ای پدر بزرگوار و ای بهترين خلائق!»
«فَها هُوَ يُساقُ فِي الْاسرِ كَما يُقادُ الْبَعِيرَ.»
«اكنون او را اسيرگونه میكشند، چنانكه شتر را میكشند.»
سپس ناله جانسوزی را از دل داغدارش بركشيد و گفت:
«وا مُحَمَّداهُ! وا حَبِيباهُ! وا اَباهُ! وا اَبَا الْقاسِماهُ! وا اَحْمَداهُ، وا قِلَّةَ ناصِراهُ وا غَوْثاهُ، واطُولَ كُرْبَتاهُ، وا حُزْناهُ، وا مُصيبَتاهُ! وا سوءَ صَباحاهُ!!»
«فرياد، يا محمّدا، فرياد ای دوست، ای پدر، ای اباالقاسم، ای احمد، آه و فغان از كمی ياور! و مصيبت و اندوه بسيار و آه از اين روزگار تلخ!!»
فاطمه (س) بعد از اين گفتار، صيحه زد و بيهوش به روی زمين افتاد، مردم از گريه او گريستند و صدا به ناله بلند كردند و مسجد پيامبر (ص) ماتم سرا گرديد.
سپس علی (ع) را در پيش ابوبكر متوقّف ساختند، و به او گفتند: دستت را دراز كرده و بيعت كن!!
حضرت علی (ع) فرمود: سوگند به خدا بيعت نمیكنم، زيرا بيعت من به گردن شما ثابت است (شما با من در غدير خم بيعت كرديد و بايد بر آن وفادار بمانيد.)
📚منبع
بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۴۵