سقیفه و انکار ولایت حضرت علی (ع)

سقیفه و انکار ولایت حضرت علی (ع)

غايب بودن حضرت علی(ع) و بنی‌هاشم از اجتماع سقيفه

 

عالم بزرگ، شيخ مفيد، در كتاب ارشاد می‌گويد: پس از رحلت پيامبر (ص)، امام علی (ع) مشغول غسل دادن و كفن و دفن جسد مطهر پيامبر (ص) بود و بنی‌هاشم بخاطر مصيبت بزرگ رحلت پيامبر (ص) از مردم جدا بودند، قوم از فرصت استفاده كرده و به مسأله خلافت و تعيين خليفه پرداختند و سرانجام در غياب علی (ع) و بنی‌هاشم، خلافت ابوبكر برقرار شد.

آن گونه كه بين انصار اختلاف افتاد و جماعت آزادشدگان (در فتح مكّه) و آنان كه پيامبر (ص) برای تأليف قلوب، به آنها اجازه ورود به اسلام را داده بود از اينكه مسأله خلافت، چند روز تأخير بيفتد كراهت داشتند تا قبل از فراغت بنی‌هاشم، مسأله را تمام شده اعلام كنند، با ابوبكر بيعت كردند، زيرا او در مكان اجتماع (سقيفه) حاضر بود و اسباب و لوازم كار او آنچنان آماده شده بود كه موضوع را مطابق مراد و مقصود او آسان نمود.

 

 

📚منبع

بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۷۷

 

 

 

 پيام های ابوبكر به علی (ع) و پاسخ‌های آن حضرت

 

روايت سُليم بن قيس: علی (ع) وارد خانه خود شد، عمر به ابوبكر گفت: كسی را نزد علی (ع) بفرست تا بيايد و بيعت كند، زيرا كار خلافت بدون بيعت علی (ع) سامان نمی‌يابد اگر او با ما بيعت كند به او امان خواهيم داد.

ابوبكر شخصی را به نزد علی (ع) فرستاد و توسط او پيام داد كه دعوت خليفه رسول خدا (ص) را اجابت كن.

 

قاصد ابوبكر نزد علی (ع) آمد و پيام او را ابلاغ كرد. علی (ع) به او فرمود: «شگفتا! چقدر زود رسول خدا (ص) را تكذيب كرديد، ابوبكر و اطرافيان او می‌دانند كه خدا و رسول خدا (ص) غير مرا خليفه خود قرار نداده اند.»

 

قاصد، گفتار علی (ع) را به ابوبكر ابلاغ كرد.

ابوبكر گفت: اين بار برو و به علی (ع) بگو: دعوت امير مؤمنان (ابوبكر) را اجابت كن.

قاصد نزد علی (ع) آمد و پيام ابوبكر را ابلاغ كرد.

 

علی (ع) فرمود: «شگفتا! هنوز چندان از عهد رسول خدا (ص) نگذشته كه آنها فراموش نمايند، سوگند به خدا او (ابوبكر) می‌داند كه اين اسم برای احدی جز من، شايستگی ندارد، همانا رسول خدا (ص) به او امر كرد كه به عنوان اميرمؤمنان بر من سلام كند، و او يكی از هفت نفر است كه از طرف پيامبر (ص) به اين كار مأمور شدند، او و رفيقش (عمر) در ميان هفت نفر از رسول خدا (ص) پرسيدند: آيا اين دستور از طرف خدا و رسولش است؟!»

 

پيامبر (ص) فرمود:

«نَعَمْ حَقاً مِنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ اِنَّهُ اَمِيرُالْمؤمِنينَ وَ سَيّدُ الْمُسْلِميِنَ وَ صاحِبُ لَواءِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يُقَعِّدُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلَي الصِّراطِ فيدخِلُ اَوْلِيائَهُ الْجَنَّةَ وَ اَعْدائَهُ النَّارَ.»

«آری، از طرف خدا و رسولش، حق است كه علی (ع) اميرمؤمنان و سرور مسلمين و پرچمدار افراد درخشنده و نورانی می‌باشد، خداوند در روز قيامت، او را بر «پل صراط» می‌نشاند و آن حضرت دوستان خود را به سوی بهشت و دشمنانش را به سوی دوزخ روانه می‌كند.»

قاصد ابوبكر، سخنان علی (ع) را به ابوبكر ابلاغ نمود، آنها آن روز از دعوت آن حضرت منصرف شدند.

 

به نقل سُليم بن قيس، سلمان می‌گويد: شب فرارسيد، حضرت علی (ع)، فاطمه (س) را سوار بر مركب كرد و دست دو نفر فرزندش حسن و حسين (ع) را گرفت و به خانه‌های اصحاب رسول خدا (ص) رفت و احدی از اصحاب باقی نماند كه علی (ع) نزد او نرفته باشد.

آن بزرگوار، خدا را در مورد حقّ خود به ياد آنها آورد و آنها را به نصرت و ياری هدایت كرد، ولی جز ما چهار نفر دعوت آن حضرت را اجابت نكرد، آن چهار نفر عبارت بودند از: سلمان، ابوذر، مقداد و زبير بن عوام، ما سرهای خود را (به علامت ياران علی عليه السلام) تراشيديم و ايثارگرانه برای ياری آن حضرت كمر همّت بستيم و در ميان ما بصيرت «زُبير» در حمايت از آن بزرگوار از ما بيشتر بود.

 

 

📚منبع

بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۳۵

 

 

 

آرزوی ابوبکر در موقع مرگ

 

ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب بن مُطَیر اللخمی الزامی الطبرانی متوفای سال ۳۶۰ قمری چنین می‌گوید: حمید بن عبدالرحمان بن عوف از پدرش نقل می‌کند که او گفت: در آن بیماری که منجر به مرگ ابوبکر شد بر او وارد شدم جهت عیادت از او. پس سلام کردم و گفتم حالت چطور است؟ بلند شد و نشست و گفت بحمدالله بهترم و گفت من بر چیزی تاسف نمی‌خورم مگر بر چند چیز تا اینکه گفت:

دوست داشتم ای کاش به خانه فاطمه جسارت و بی‌احترامی نکرده بودم و آن عمل را ای کاش ترک کرده بودم. اگرچه درب آن خانه را به جهت آن بسته بودند که برای جنگ آماده شوند(۱) ابن قُتیبه هم می‌نویسد ابوبکر گفت: ای کاش جسارت به خانه علی را انجام نداده بودم اگرچه بر علیه من اعلام جنگ کرده بودند(۲)

 

 

📚منبع

(۱) المعجم الکبیر، طبرانی، ج ۱، ص ۶۲

 احراق بیت فاطمه، غیب غلامی، ص ۱۸۰

تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷

(۲) الامامه و السیاسه، دینوری، ص ۱۸

مصائب الأولیا (مقتل چهارده معصوم)، اصغر تاجیک ورامینی، ج ۱، ص ۱۵۰

 

 

 

يادآوری وصيت پيامبر(ص) و نفی عمر

 

امام علی (ع) به مردم فرمود: «رسول خدا (ص) به شما وصيت كرد كه من دو چيز گرانقدر را در ميان می‌گذارم

۱- قرآن.

۲- عترت من كه اهل بيت من هستند.

و اين دو از هم جدا نمی‌شوند تا در كنار حوض كوثر بهشت با من ملاقات كنند، پس اگر شما قرآن را می‌پذيريد، مرا نيز همراه قرآن، بپذيريد تا بين شما به آنچه كه خدا در قرآن نازل كرده حكم كنم، چرا كه من آگاهتر از شما به همه قرآن از ناسخ و منسوخ و تأويل و محكم و متشابه و حلال و حرام قرآن می‌باشم.»

 

عمر گفت: اين قرآن را با خودت ببر، تا نه آن از تو جدا گردد و نه تو از آن جدا شوی ما نيازی نه به آن قرآن جمع آوری شده بوسيله‌ی تو را داريم و نه به تو نيازمنديم.

حضرت علی (ع) قرآن را برداشت و به خانه خود بازگشت و بر جايگاه نماز خود نشست و قرآن را در دامنش نهاد و آيات آن را مي‌خواند و از چشمانش اشک می‌ريخت.

 

 

📚منبع

بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۳۴

 

 

چگونگی دست گذاردن ابوبكر بر دست علی (ع) برای نمایش بیعت

عدی بن حاتم(از اصحاب رسول خدا (ص) و از ياران علی عليه‌السلام) می‌گويد: سوگند به خدا دلم برای هيچكس آن گونه نسوخت كه برای علی (ع) سوخت، آنگاه كه دامن و گريبانش را گرفتند و او را به سوی مسجد كشاندند و به او گفتند: با ابوبكر بيعت كن.
او فرمود: «اگر بيعت نكنم چه می‌شود؟»

در پاسخ گفتند: گردنت را می‌زنيم، علی (ع) سرش را به سوی آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! من تو را به گواهی می‌گيرم، اين قوم آمدند تا مرا به قتل برسانند، با اينكه من بنده خدا و برادر رسول خدا (ص) هستم.»
باز آنها به علی (ع) گفتند: دستت را برای بيعت دراز كن!

آن حضرت اطاعت نكرد، آنها با اجبار دست آن حضرت را گرفتند و كشيدند. آن بزرگوار سرانگشتانش را خم كرد، همه حاضران هر چه توان داشتند به كار بردند تا دست او را بگشايند، ولی نتوانستند، سرانجام دست ابوبكر را پيش‌كشيدند و به دست بسته(و مشت شده) علی (ع) ماليدند، در حالی كه آن حضرت به قبر رسول خدا (ص) متوجه شده و می‌فرمود:

«يَابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي.»
«ای پسر مادرم، قوم مرا تضعيف كردند و نزديک بود مرا بكشند.» (اعراف- ۱۵۰)
روايت كننده می‌گويد: حضرت علی (ع) ابوبكر را مخاطب قرار داد و اين دو شعر را خواند:
«فَاِنْ كُنْتَ بِالشُّوري مَلَكْتَ اُمُورَهُمْ
فَكَيْفَ بِهذا وَالْمُشِيرُونَ غُيَّبُ

وَ اِنْ كُنْتَ بِالْقُرْبي حَجَجْتَ خَصِيمَهُمْ
فَغَيْرُكَ اَوْلي بِالنَّبِيِّ وَ اَقْرَبُ»

«اگر تو از طريق شوری زمامدار امور مردم شدی، اين چه شورایی است كه در آن، طرف های مشورت(امثال من) غايب بودند و اگر از طريق خويشاوندی استدلال كردی، ديگران از تو نزديكترند.»

و آن حضرت مكرر می‌فرمود:
«وا عَجَباً اَتَكُونُ الْخِلافةُ بِالصَّحابَةِ، وَ لا تَكُونُ بِالْقِرابَةِ وَ الصَّحابَةِ.»
«عجبا! آيا خلافت با همنشينی با پيامبر (ص) ثابت می‌شود ولی با خويشاوندی و همنشينی (با هم) ثابت نمی‌گردد؟!»

 

 

📚منبع
بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۴۸

Template Design:Dima Group