آتش زدن خانه فاطمه (س)

آتش زدن خانه فاطمه (س)

هنگامی كه علی (ع) بی‌وفایی مردم را دريافت و دانست كه از ياريش سرپيچی كردند و به اطراف ابوبكر رفتند، ملازم خانه شد و از خانه بيرون نيامد.
عمر به ابوبكر گفت: چرا برای علی (ع) پيام نمی‌فرستی تا با تو بيعت كند؟
همه‌ی مردم جز علی (ع) و غير از آن چهار نفر بيعت كرده اند.

ابوبكر دارای رقّت قلب و مدارا بود و در امور دقت بيشتری می‌كرد، ولی عمر سختدل‌تر و خشن‌تر، بود و زبان تند داشت.
عمر گفت: «قنفُذْ» را به سراغ علی (ع) می‌فرستم، زيرا قنفذ سخت‌دل و تندخو و بی‌مهر است و غلام آزاد شده می‌باشد و از دودمان عديّ بن كعب است.

ابوبكر، قُنفذ را همراه گروهی به حضور علی(ع) فرستاد، قُنفذ به در خانه علی(ع) آمد و اجازه ورود خواست، ولی علی(ع) اجازه ورود نداد. همراهان قنفذ‌ نزد ابوبكر و عمر كه در مسجد با جمعی نشسته بودند آمده و گفتند: علی(ع) به ما اجازه ورود نداد.
عمر گفت: به خانه علی(ع) برويد اگر اجازه نداد بدون اجازه وارد گرديد.

آن ها به در خانه علی(ع) آمدند و نخست اجازه ورود طلبيدند، فاطمه(س) كنار در آمد و فرمود: «من بر شما ممنوع كردم كه بدون اجازه وارد خانه من شويد.» (من در زحمت هستم، به خانه من نيایید.)
باز همراهان قنفذ به نزد ابوبكر و عمر بازگشتند، ولی قنفذ همانجا ماند، همراهان او جريان عدم اجازه فاطمه(س) را به ابوبكر و عمر ابلاغ كردند.

عمر خشمگين شد و گفت: ما را با امر زنان چه كار است؟! سپس به اطرافيان خود گفت: هيزم جمع كنيد، آنها هيزم جمع كردند و همراه عمر كنار درِ خانه زهرا (س) آمدند و هيزم‌ها را كنار در گذاردند، در آن وقت علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسين(ع) در آن خانه بودند، آنگاه عمر فرياد زد كه علی و فاطمه (عليهماالسلام) صدای او را شنيدند، او در فريادش می‌گفت:

وَاللَّهِ لَتُخْرِجُنَّ يا عَلِيُّ وَ لُتُبايِعُنَّ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ اِلّا اَضْرمْتُ عَلَيْكَ النَّارَ
سوگند به خدا ای علی! بايد از خانه بيرون بيایی و بايد با خليفه رسول خدا(ابوبكر) بيعت كنی وگرنه بر خانه تو آتش برمی‌افروزم
فاطمه (س) به عمر فرمود: «چرا با ما چنين برخورد می‌كنی؟!»
عمر گفت: در را باز كن وگرنه به شما آتش می‌افكنم.

فاطمه(س) فرمود: «آيا از خدا نمی‌ترسی و وارد خانه من می‌شوی؟»
عمر از آنجا نرفت و از همراهان خود آتش خواست و با آن آتش درِ خانه زهرا(س) را شعله ور نمود، سپس در را فشار داد و وارد خانه شد.

فاطمه(س) مقابل او ايستاد و فرياد زد:
«يا اَبَتاهُ! يا رَسُولَ اللَّهِ، ای پدر جان ای رسول خدا!»
عمر شمشير خود را كه در نيام بود بلند كرد و بر پهلوی حضرت زهرا(س) زد، ناله آن حضرت بلند شد:

«يا اَبَتاهُ! (ای پدر جان!)»

عمر تازيانه خود را بلند كرد و بر بازوی زهرا(س) زد.

آن حضرت فرياد زد:
»يا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ ما خَلَفَّكَ اَبُوبَكْرُ وَ عُمَرُ.»
«ای رسول خدا! بنگر كه بعد از تو، ابوبكر و عمر برخورد بسيار بدی با ما نمودند.»

در اين هنگام حضرت علی(ع) برجهيد و گريبان عمر را گرفت و او را بر زمين كوبيد، به طوری‌كه گردن و بينی او مجروح شد، علی (ع) تصميم گرفت كه او را به قتل برساند، ناگاه به ياد وصيت پيامبر(ص) افتاد و فرمود: «ای پسر صحّاک سوگند به خداوندی كه محمّد(ص) را به مقام نبوّت كرامت بخشيد، اگر حكم خدا سبقت نگرفته بود و پيمان رسول خدا(ص) در ميان نبود، قطعاً می‌دانستی كه نمی‌توانستی وارد خانه من شوی!»

عمر شخصی را به مسجد فرستاد و از ابوبكر كمک خواست.
جمعی از هواداران ابوبكر آمدند و وارد خانه علی(ع) شدند.
ناگاه علی(ع) برخاست و شمشير بدست گرفت.
قنفذ نزد ابوبكر بازگشت، از ترس اينكه علی(ع) به روی آنها شمشير بكشد، چرا كه از دلاوری و رشادت علی(ع) در جنگ‌ها خبر داشت. (و جريان را به ابوبكر گزارش داد.)

ابوبكر به قُنفذ گفت: به سوی خانه علی(ع) برگرد، اگر او از خانه بيرون آمد، او را به اينجا بياور و اگر بيرون نيامد خانه را با كسانی كه در خانه هستند، بسوزان!
قنفذ برگشت و با همراهانش بدون اجازه وارد خانه علی(ع) شدند، علی(ع) خواست شمشيرش را بردارد، قنفذ پيش دستی كرد و شمشير را ربود.

در اين هنگام، فاطمه(س) به حمايت از علی(ع) به ميان آمد، قنفذ تازيه‌اش را بلند كرد و به فاطمه(س) زد.
فَماتَتْ حِينَ ماتَتْ وَ اِنَّ فِي عَضُدِها مِثلَ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ.
وقتی كه فاطمه(س) بر اثر آن ضربت(پس از مدّتی) از دنيا رفت، آثار شديد آن تازيانه(مانند بازوبند و دستبند) در بازوی زهرا(س) نمايان بود.

سپس حضرت علی (ع) را به اجبار نزد ابوبكر آوردند، عمر با شمشير برهنه بالای سر علی (ع) ايستاده بود.

 

 

📚منبع
بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۳۶

Template Design:Dima Group