عبدالله بن الحسن(ع)

عبدالله بن الحسن(ع)

 

 

حضرت عبدالله بن الحسن(ع) در کنار عمو

اِنَّ شِمرًا ٲَقبَلَ فِے خَمسِین مِنَ الرَّجِّالَةِ نَحوَ الحُسَینُ علیه‌السلام

شمر با پنجاه سرباز پیاده به سوی امام حسین(ع) آمد.

وَ جَعَلَ شِمرٌ یُحَرِّضُهُم‌ عَلَی الحُسَینِ وَ هُوَ یَحمِلُ عَلَیهِم؛

و مدام لشکر را به حمله‌ی بر امام تشویق و تحریص می‌کرد و امام حسین(ع) نیز بر آنان حمله می‌برد؛

 

فَضَارَبَهُم بِالسَّیفِ وَ کَشَفَهُم عَن نَفسِهِ؛

و آنان را با شمشیر می‌زد و از مقابل خود دور می‌کرد؛

حَتَّی اِذَا أَحَاطُوا بِهِ اِحَاطَةَ أَقبَلَ اِلیَ الحُسَینِ علیه‌السلام عَبدُاللهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلیٍ علیه‌السلام

تا اینکه دور امام حسین(ع) را گرفتند ناگاه عبدالله بن حسن علیه‌السلام -که کودکی نابالغ بود-

 

وَ هُوَ غُلامٌ لَم یُرَاهِقُ مِن عِندِالنِسَاءِ یَشتَدُّ فَأَخَذَتهُ عَمَّتُەُ زَینَبُ علیهم السلام لِتَحبِسَهُ وَ قَالَ لَهَا الحُسَینُ.

از سمت بانوان حرم به سوی میدان دوید، عمه‌اش زینب او را گرفت تا نگذارد به میدان برود و امام حسین علیه‌السلام صدا زد:

«اِحبِسِیهِ یَا أُختِی!»
«خواهرم او را نگه دار»

 

فَأَبَی عَبدُاللهِ وَ اِمتَنَعَ اِمتِنَاعًا شَدیدًا وَ قَالَ:
عبدالله روی تافت و از بازگشتن به شدت خودداری کرد و گفت:

«لَا وَاللهِ لَا أُفارِقُ عَمِّی؛ قسم به خدا از عمویم جدا نخواهم شد.»

وَ جَاءَ اِلیَ الحُسینِ فَقَامَ الَی جَنبِهِ
و به سوی امام حسین(ع) دوید و در کنار عمو ایستاد.

 

 

📚منبع
چهل منزل با حسین(ع)، حجت الاسلام دکتر علی اکبر رنجبران تهرانی

 

 

روضه عبدالله بن حسن(ع)

امام(ع) از كثرت زخم‌ها و جراحات، ضعيف و ناتوان گشته بود لذا قدرت جنگيدن را نداشت و هر كس نزديك ايشان می‌آمد برای اين‌كه مبادا در قيامت با خدا ملاقات نمايد در حالی كه خون آن مظلوم برگردنش باشد، باز می‌گشت و از آنجا دور می‌شد تا آن‌كه مردی از طايفه (كنده) آمد كه نام نحسش مالك بن يسر بود آن زنازاده چند ناسزا به زبان بريده جاری كرد و ضربت شمشير بر سر مباركش فرود آورد كه عمامه امام شكافته شد و عمامه‌اش از خون لبريز گشت.

راوی گويد: امام عليه‌السّلام از اهل حرم دستمالی را طلب فرمود و سر مبارك را با آن محكم بست و كلاهی طلبيد كه عرب آن را (قلنسوه) می‌نامند و آن را هم بر فرق همايون نهاد و عمامه را بر روی آن پيچيد و ملبس به آن گرديد و بار ديگر عزم ميدان نمود.

پس لشكر اندكی درنگ نمود، باز آن بی‌دينان بی‌شرم رجوع كردند و حضرت امام را احاطه نمودند و عبدالله فرزند امام حسن عليه‌السّلام كه طفلی نابالغ بود از نزد زنان و از حرم امام انس و جان، بيرون آمد و می‌دويد تا در كنار عموی بزرگوار خود حسين عليه‌السّلام مظلوم بايستاد زينب سلام الله علیها خود را به او رسانيد و خواست كه او را به سوی حرم باز گرداند.

وَ امْتَنَعَ إِمْتِناعاً شَديداً وَ قالَ: وَ اللّهِ لا أُفارِقُ عَمّي !
ولی آن طفل امتناع شديد نمود و گفت: «به خدا قسم! هرگز از عموی خويش جدايی اختيار نمی‌كنم
و او را تنها نمی‌گذارم!»

در اين هنگام، (بحربن كعب) يا بنابر قول ديگر (حرملة بن كاهل) همين كه خواست شمشير بر امام عليه‌السّلام فرود آورد، عبدالله خطاب به او گفت :
«وَيْلَكَ يَابْنَ الْخبيثَةِ أَتَقْتُلُ عَمّی.»
«وای بر تو! ای زنازاده بی‌حيا! تو می‌خواهی عمويم رابه قتل رسانی.»

ولی آن ولدالزنا بی‌حيا، از خدا و رسول پروا ننمود و شمشير را فرود آورد و آن كودك دستش را در پيش شمشير سپر ساخت و دستش به پوست آويخت و فرياد وا امام بر آورد. حضرت امام او را گرفت و بر سينه خود چسانيد و فرمود:

«ای فرزند برادر! بر اين مصيبت شكيبايی نما و آن را در نزد خدای عزوجل به خير و ثواب احتساب دار كه خدا تو را به پدر گرامی‌ات ملحق خواهد فرمود.»

راوی گويد: در اين اثناء حرمله كاهل حرام‌زاده تيری به جانب آن امام‌زاده معصوم انداخت كه آن تير گلوی آن يتيم را كه در آغوش عموی بزرگوارش بود، بريد و او جان بر جان آفرين تسليم نمود پس از آن شمر پليد به خيمه‌های حرم مطهر حمله نمود نيزه خود را به خيمه‌ها فرو برد و گفت: آتش بياوريد تا خيمه‌ها را با هر كس كه در آن است به شعله آتش سوزانم.

 حضرت امام فرمود: «ای پسر ذی الجوشن! آيا تو می‌گويی آتش آورند كه خيمه‌ها را بر سر اهل بيت من بسوزانی ، خدا تو را به آتش دوزخ بسوزاند.»

 

 

📚منبع

سوگنامه کربلا، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس

 

 

نحوه شهادت عبدالله بن حسن(ع)

«عبدالله» کودک چند ساله امام مجتبی(علیه‌السلام) است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده‌است.
شیخ مفید چنین نقل می‌کند: پس از آن‌که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک امام حسین(علیه‌السلام) زد، امام پارچه‌ای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامه‌ای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند.

عبدالله پسر امام مجتبی(علیه‌السلام) هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و در خیمه‌گاه با زنان به سر می‌برد. هنگامی‌که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، از خیمه‌گاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه‌السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب(علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد.

امام حسین(علیه‌السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.»

آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع می‌ورزید.

او به عمه‌اش گفت: «والله لا افارق عمّی؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمی‌شوم.»

ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: «ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا می‌خواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه‌زدن به امام را داشت. ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت.
کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!»

حسین(علیه‌السلام) او را در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: «ای فرزند برادرم! بر آن‌چه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوند تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد.»

امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از این‌ها دریغ بدار و برکات زمینت را از این‌ها بازدار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهره‌مند می‌سازی، بین آن‌ها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از این‌ها راضی مدار؛ چرا که این‌ها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.»

ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید. در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است.

 

 

📚منبع

برگرفته از کتاب یاران شیدای حسین، آقا مرتضی آقا تهرانی

 

 

مقتل حضرت عبدالله بن الحسن(ع) در نقل لهوف

الملهوف : خَرَجَ عَبدُ اللَّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ غُلامٌ لَم يُراهِق مِن عِندِ النِّسَاءِ، فَشَدَّ حَتّى وَقَفَ إلى جَنبِ الحُسَينِ(ع) فَلَحِقَتهُ زَينَبُ ابنَةُ عَلِیٍّ لِتَحبِسَهُ، فَأَبى وَامتَنَعَ امتِناعاً شَديداً، وَقالَ: وَاللَّهِ لا افارِقُ عَمِّی، فَأَهوى بَحرُبنُ كَعبٍ وقيلَ: حَرمَلَةُ بنُ الکاهِلِ إلَی الحُسَینِ (ع) بِالسَّیفِ. فَقَالَ لَهُ الغُلامُ: وَيلَكَ يَابنَ الخَبِيثَةِ، أَتَقتُلُ عَمّی؟ فَضَرَبَهُ بِالسَّيفِ. فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِیَدِهِ، فَأَطَنَّها إلَى الجِلدِ، فَإِذا هِیَ مُعَلَّقَةٌ. فَنادَى الغُلامُ: يا عَمّاه، فَأَخَذَهُ الحُسَينُ(ع) فَضَمَّهُ إِلَيهِ، وقالَ:

يَابنَ أخی، اصبِر عَلى ما نَزَلَ بِكَ، واحتَسِب فی ذلِكَ الخَيرَ؛ فَإِنَّ اللَّهَ يُلحِقُكَ بِآبائِكَ الصَّالِحِينَ، قالَ: فَرَمَاهُ حَرمَلَةُ بنُ الكاهِلِ لَعَنَهُ اللَّهُ بِسَهمٍ، فَذَبَحَهُ وهُوَ فی حِجرِ عَمِّهِ الحُسَينِ(ع)

الملهوف : عبدالله بن حسن بن علی که هنوز جوانی نابالغ بود، از نزد زنان بیرون دوید و خود را به کنار حسین(ع) رساند. زینب(س) دختر علی(ع)، در پی‌اش رفت تا او را نگاه دارد؛ اما او تسلیم نشد و به هیچ روی نپذیرفت و گفت: «به خدا سوگند، از عمویم جدا نمی شوم.»

بحربن کعب (و گفته شده که حرمله بن کاهل)، شمشیر را به سوی حسین(ع) فرود آورد. نوجوان به او گفت: «ای مادر خبیث! آیا عموی مرا می‌کُشی؟»

بحر، با شمشیر به او زد. جوان، دستش را سپر کرد که قطع شد و از پوست آویزان شد. پس فریاد برآورد: «ای مادر!»
حسین(ع)، او را گرفت و به سینه‌اش چسباند و فرمود:«ای فرزند برادرم! بر آن‌چه بر تو رسیده، شکیبایی کن و این را خیر ببین و به حساب خدا بگذار که خداوند، تو را به پدران شایسته ات، ملحق می کند.»
حرمله بن کاهِل که خدا لعنتش کند او را با تیر زد و در همان دامان عمویش ذبح کرد.

 

📚منبع

لهوف، ابن طاووس، ص ۱۷۳
حسینیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحات ۵۱۷ و ۵۱۸

 

 

حضرت عبدالله بن حسن(ع) در زیارت ناحیه مقدسه

«السَّلامُ عَلی عَبدِاللهِ بنِ الحََسَنِ بنِ عَلِیٍّ الزَّکِیِّ، لَعَنَ اللهُ قاتِلَهُ ورامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ.»

«سلام بر عبدالله، فرزند حسن بن علیِ زکی! خداوند، قاتل و تیرانداز به او، حرمله بن کاهل اسدی را لعنت کند!»

 

 

📚منبع

اقبال الاعمال، ابن طاووس، ج ۳، ص ۷۳
حسینیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحات ۵۱۷ و ۵۱۸

 

Template Design:Dima Group