ورود به کربلا

ورود به کربلا

 

 

اعوُذُ بِکَ مِنَ الکَربِ والبَلَاءِ

قال الحُسَین؛ حضرت پرسید:

«مَا اسمُ تِلکَ القَریَةِ؟؛ نام این روستا چیست؟»

قیلَ لَهُ: العَقرُ؛ به او گفته شد: عقر!

قالَ الحُسَینُ عَلیه السَلام؛ امام حسین علیه‌السلام فرمود:

 

«نَعُوذُ بِاللهِ مِنَ العَقرِ؛ از عقر به خدا پناه می‌بریم.

اَهَذِهِ کَربَلاءُ؟؛ آیا این‌جا کربلاست؟»

قَالُو لَهُ: نَعَم! هذِهِ کَربَلاءُ؛  به ایشان گفتند: آری! این‌جا کربلاست!

قالَ؛ فرمود:

 

«ذاتَ کَرب وَ بَلاءِ، فَدَمَعَت عَینَا الحُسَینِ عَلَیهِ السَلام؛ کربلا محلّ اندوه و بلاست،» بعد اشک‌های حسین علیه‌السلام جاری شد.

ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ! ثُمَّ اللّهُمَّ!؛ و فرمود: «خدایا! بار خدایا!

انیِّ اعوُذُ بِکَ مِنَ الکَربِ والبَلَاءِ!؛ از کرب ‌و بلا به تو پناه می‌برم!»

 

«هَذا المَوضِعُ اَلَّذی یُهَرَاقُ فِیهِ دِمَاوُنَا وَ یُبَاحُ فِیهِ حَریمُنَا؛ این محلّی است که خون‌های ما در آن ریخته می‌شود و حرمت زنان ما در آن شکسته می‌شود!»

 

 

📚 منبع
کتاب چهل منزل با حسین(ع)، تهرانی

 

 

 

روضه ورود به کربلا در لهوف

راوی چنين گويد:
حضرت امام عليه‌السّلام از آن منزل كوچ فرموده روانه راه گرديد تا آن‌كه به دو منزلی شهر كوفه رسيد. در آن مكان حُرّ بن يزيد رياحی را با هزار سوار ملاقات كرد؛ چون حُرّ به خدمتش رسيد امام حسين عليه‌السّلام فرمود: «آيا به ياری ما آمده‌ای يا برای دشمنی با ما؟» حرّ عرضه داشت كه بر ضرر و عداوت شما مأمورم. بين آن جناب و حرّ سخنان بسياری ردّ و بدل گرديد تا آن‌كه خطاب به حرّ نموده و فرمود:

«اكنون كه شما بر آنيد كه خلاف آنچه نامه‌ها و عرايض شما مُشْعر و متضمّن آن است و فرستادگان و رسولان شما به تواتر به نزد من آمده‌اند، من نيز از آن مكان كه آمده‌ام عنان عزيمت به مقام خويش منعطف نموده مراجعت را اختيار خواهم نمود.»

حرّ و اصحابش بر اين مدّعی راضی نگرديده حضرتش را از مراجعت منع نمودند و عرضه داشتند: ای فرزند رسول صلّی اللّه عليه و آله! و نور ديده بتول! صلاح چنان‌است كه راهی را پيش گيری كه نه وارد كوفه و نه واصل به سوی مدينه باشد تا به اين جهت توانم به نزد ابن زياد اين عذر را بخواهم كه آن جناب را در راه، ملاقات ننمودم، شايد به اين اعتذار از سَخَط آن كافر غدّار در امان مانم و از خدمتش تخلّف ورزم.

حضرت امام به اين خاطر، سمت چپ را مسير قرار داد و از آن طريق مسافت را طی فرمود تا آن‌كه بر سرابی رسيد كه موسوم بود به عُذَيْب الْهِجانات (يعنی آبی مشرعه مَرْكب‌ها و اشتران) بود.

راوی گويد:
در آن هنگام نامه ابن زياد بد فرجام به حرّ بن يزيد رياحی رسيد و اين نامه مشتمل بود بر ملامت و سرزنش حرّ كه در امر امام عليه‌السّلام، مسامحه نموده و در آن نامه، لعنت ضميمه، امر اكيد نموده كه كار را بر فرزند سيّد ابرار سخت و مجال را بر او دشوار گيرد. پس حُرّ با اصحاب خود دوباره سر راه بر نور ديده حيدر كرّار گرفتند و او را از رفتن مانع گرديدند.

امام عليه‌السّلام فرمود: «مگر نه اين است كه ما را امر كردی از راه مرسوم عدول نماييم؟!» حُرّ عرضه داشت: بلی! و لكن اينك نامه عبيداللّه به من رسيده و مأمورم نموده كه امر را بر حضرت سخت گيرم و جاسوس بر من گماشته تا از فرمانش تخلّف نورزم.

حضرت از هر طرفی كه خواست مركب براند، حُرّ و اصحابش، آن جناب را ممانعت می‌كردند و گاهی ديگر ملازم ركابت می‌بودند و به همين منوال بود تا آن‌كه به زمين كربلا رسيدند و آن، روز دوم محرّم بود.

قالَ: «مَا اسْمُ هذِهِ الاَْرْضِ؟» فَقيلَ: كَرْبَلاءَ. فَقالَ عليه‌السّلام: «اللّهُمَّ إِنّي اءَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَالْبَلاءِ.» ثُمَّ قالَ: «هذا مَوْضِعُ كَرْبِ وَبَلاءٍ»

 

فرمود: «نام اين زمين چيست؟» عرضه داشتند كه اين زمين كربلا است.
فرمود: «خداوندا! به تو پناه می‌برم از کرب و بلاء.»

«انْزِلُوا، هاهُنا مَحَطُّ رِحالِنا وَمَسْفَكُ دِمائِنا، وَهاهُنا وَاللّهِ مَحَلُّ قُبُورِنا، وَهاهُنا وَاللّهِ، بِهذا حَدَّثَني جَدّي رَسُولُ اللّهِ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ.»

«پياده شويد كه اين‌جاست محل افتادن بارهای ما و مكان ريخته‌شدن خون‌های ما؛ اين‌جاست آرامگاه ما. جدّم رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله مرا از اين واقعه آگاه ساخته.»

و جَلَسَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام يَصْلِحُ سَيْفَهُ وَيَقُولُ:
«يا دَهْرُ افٍّ لَكَ مِنْ خَليلِ كَمْ لَكَ بِالاِْشْراقِ وَالاَْصيلِ مِنْ طالِبٍ وَصاحِبٍ قَتيلِ وَالدَّهْرُ لا يَقْنَعُ بِالْبَديلِ وَكُلُّ حَيٍّ سالِكُ سَبيلِ ما اقْرَبَ الْوَعْدَ إِلَي الرَّحيلِ وَإِنَّمَا الاَْمْرُ إِلَي الْجَليلِ.»

ياران امام حسين عليه‌السّلام پس از شنيدن اين سخنان همگی از مَرْكَب‌های خود فرود آمدند و حُرّ با اصحابش نيز در كناری منزل گرفتند و جناب سيّد مظلومان – عَلَيْهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ – بر روی زمين بنشست كه شمشير خود را اصلاح و آماده نمايد و اين اشعار را زمزمه فرمود:

«یا دَهْرُ اءُفٍّ لَكَ مِن خَليل؛ ای روزگار! اُفّ باد مر تو را، چه بد دوستی هستی چه بسيار كه تو در صبح‌گاهان و شام‌گاهان كه طالبان و مصاحبان خويش را به قتل رسانيدی و روزگار در بلاهايی كه بر شخص نازل می‌شود به بدلی قانع و راضی نيست و هر زنده سبيل مرگ را رهسپار است چه بسيار وعده كوچ‌نمودن از اين دار فنا نزديک شده و بجز اين نيست كه نهايت امر هر كسی به سوی خداوند جليل است.»

 

📚منبع
سوگ‌نامه کربلا، محمدطاهر دزفولی، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس

 

 

این‌جا نامش کربلاست

حسين عليه‌السلام از جای برخاست و بر مركب نشست و كاروان او نيز آماده حركت گرديد؛ اما سپاه «حر» گاه راه را بر كاروان می‌بست و اجازه حركت نمی‌داد و گاه به همراه آن می‌رفت، تا سرانجام با اين كشمکش، كاروان نور در روز دوم محرم به سرزمين نينوا رسيد.

در آن‌جا پيشوای آزادی از نام آن سرزمين پرسيد كه گفته شد: نامش كربلا است. «أللهم انی أعوذ بك من الكرب و البلاء.»
«بارخدايا از اندوه و بلا به تو پناه می‌برم.» آن‌گاه افزود: «هذا موضع كرب و بلاء. انزلوا! هاهنا محط رحالنا و مسفك دمائنا، وهاهنا و الله محل قبورنا و هاهنا و الله بهذا حدثني جدی رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.»
اين‌جا، سرزمين اندوه و بلاست. در همين سرزمين فرود آييد، به خدای سوگند كه اين‌جا فرودگاه كاروان ماست، جايگاه ريزش خون‌های ماست و شهادت‌گاه و آرامگاه هماره‌‌ی ما و ياران دلير ماست.

به‌خدای سوگند كه در همين سرزمين، خاندان ما به بند اسارت می‌روند! اين رويداد جان‌سوز را جدّ گرانقدرم پيامبر اين‌گونه به من خبر داده‌است.»
با سخن پيشوای آزادی همه‌ كاروانيان پياده شدند و خيمه‌ها را بر افراشتند و سپاه «حر» نيز در سمت ديگری از آن بيابان اردو زد.

 

📚منبع
لهوف، سید بن طاووس، ص ۱۲۱

 

 

در کربلا حرمت ما شکسته می‌شود!

الأمالی للصدوق عن عبدالله بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبيه عن جدّه [زین العابدین] علیه السلام: [سارَالحُسَینُ(علیه السلام)] حَتّی نَزَلَ کَربَلاءَ، فَقالَ: أيُّ مَوضِعٍ هذا؟ فَقيلَ: هذا كَربَلاءُ يَابنَ رَسولِ اللهِ.
فَقالَ: هذا وَاللهِ يَومُ كَربٍ و بَلاءٍ و هذَا المَوضِعُ الَّذي يُهَراقُ فيهِ دِماؤُنا و يُباحُ فيهِ حَريمُنا.

الأمالي صدوق به نقل از عبدالله بن منصور، از امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) از جدّش امام زین‌العابدین(ع):

«حسین(ع) حرکت کرد تا در کربلا فرود آمد و پرسید: نام این سرزمین چیست؟»
گفتند: ای فرزند پیامبر خدا! این جا کربلاست.
حسین(ع) فرمود: «به‌خدا سوگند، این، روزِ کرب و بلاست و این‌جا، همان جایی‌است که خون‌های ما در آن ریخته و حرمت ما شکسته می‌شود.»

 

📚منبع

أمالى، صدوق، ص ٢١٩، ح٢٣۹

 

 

آهوها در سرزمین کربلا در امان‌اند!

کمال الدین: إنّ مُخالِفینا یَروونَ أنَّ عیسَی بنَ مَریَمَ(ع) مَرَّ بِأَرضِ کَربَلاءَ، فَرَأی عِدَّةً مِنَ الظِّباءِ هُناكَ مُجتَمِعَةً، فَأَقبَلَت إلَیهِ و هِيَ تَبکي وأنَّهُ جَلَسَ و جَلَسَ الحَوارِیّونَ، فَبَکی و بَکَی الحَوارِیّونَ، وهُم لایَدرونَ لِمَ جَلَسَ و لِمَ بَکی، فَقالوا: یا روحَ اللهِ و کَلِمَتَهُ! ما یُبکیكَ؟! قالَ: أتَعلَمونَ أيَّ أرضٍ هذِهِ قالوا: لا، قالَ: هذِهِ أرضٌ یُقتَلُ فیها فَرخُ الرَّسولِ أحمَدَ و فَرخُ الحُرَّةِ الطّاهِرَةِ البَتولِ شَبیهَةِ اُمّي، و یُلحَدُ فيها، هِيَ أطیَبُ مِنَ المِسكِ؛ لِأَنَّها طینَةُ الفَرخِ المُستَشهَدِ و هکَذا تَکونُ طینَةُ الأَنبِیاءِ وأولادِ الأَنبِیاءِ و هذِهِ الظِّباءُ تُکَلِّمُني، وتَقولُ: إنَّها تَرعی في هذِهِ الأَرضِ شَوقا إلی تُربَةِ الفَرخِ المُستَشهَدِ المُبارَكِ، و زَعَمَت أنَّها آمِنَةُ في هذِهِ الأَرضِ.

کمال الدین: مخالفان ما [نیز] روایت می‌کنند که عیسی بن مریم(ع) از سرزمین کربلا عبور کرد و تعدادی آهو در آن‌جا دید که جمع شده بودند. آهوان، گریان به سوی او آمدند. او نشست و حواریان نیز نشستند. او گریست و حواریان نیز گریستند در حالی که نمی‌دانستند چرا عیسی نشست و چرا گریست. گفتند: ای روح و کلمه خدا! چرا گریه می‌کنی؟ فرمود: «آیا می‌دانید که این کدام سرزمین است؟» گفتند: نه.

فرمود: «این سرزمینی است که در آن فرزند پیامبر خدا، احمد و فرزند زنِ آزاده پاك و بتول که همانند مادر من است کشته می‌شود و دفن می‌گردد و آن خوشبوتر از مشک است؛ زیرا آن، گِل فرزند شهیدِ آن پیامبر است و این چنین است سرشت پیامبران و فرزندانشان. این آهوان با من حرف می‌زنند و می‌گویند: «در این سرزمین، به عشق خاکِ آن فرزندِ پاک می‌چرند و گمان می‌کنند که در این سرزمین در امان‌اند.»

 

📚منبع

کمال الدین، شیخ صدوق، ص ۵۳۱
الخرائج و الجرائج، راوندی، ج ۳، ص۱۱۴۳، ح۵۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۲۰۲

 

 

عبور امیرالمؤمنین(ع) از کربلا

کامل الزیارات عن عبدالله بن میمون القدّاح عن أبى عبدالله [الصادق](ع): مَرَّ َّأميرُالمُؤمِنينَ(ع) بِکَربَلاءَ فی اناسٍ مِن أصحابِهِ فَلَمّا مَرَّبِهَا اغرورَقَت عَيناهُ بِالبُکاءِ، ثُمَّ قالَ: هذا مُناخُ رِکابِهِم و هذا مُلقی رِحالِهِم و هُنا تُهرَقُ دِماؤُهُم، طوبى لَکِ مِن تُربَةٍ، عَلَيکِ تُهرَقُ دِماءُ الأَحِبَّةِ!

کامل الزیارات به نقل از عبدالله بن میمون قدّاح، از امام صادق(ع): امیرمؤمنان [علی(ع)] با گروهی از یارانش از کربلا گذشت. به آن‌جا که رسید اشک، چشمانش را پر کرد و سپس فرمود: «این‌جا خوابگاه شتران آن‌ها و این‌جا جایگاه اسباب سفرشان است و این‌جا خونشان ریخته می‌شود. خوشا به حال تو ای خاک که خون‌های عاشقان، بر روی تو ریخته می‌شود.(۱)

تذکرة الخواصّ عن الحسن بن کثیر و عبد خیر: لَمّا وَصَلَ عَلِیُّ(ع) إلی کَربَلاءَ، وَقَفَ و بَکی وقالَ: بِأَبیهِ اغَیلِمَةٌ یُقتَلونَ هاهُنا، هذا مُناخُ رِکابِهِم، هذا مَوضِعُ رِحالِهِم، هذا مَصرَعُ الرَّجُلِ، ثُّمَ ازدادَ بُکاؤُهُ.

تذکرة الخواصّ به نقل از حسن بن کثیر و عبدِ خَیر: هنگامی که علی(ع) به کربلا رسید ایستاد و گریست و فرمود: «پدر، فدای جوانانی باد که این جا کشته می‌شوند! این‌جا خوابگاه شترانشان و این‌جا محلّ فرود آمدنشان و این‌جا، جای بر خاک افتادن آن مرد است» و سپس گریه‌اش زیاد شد. (۲)

 

📚منبع

(1) کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۴۵۳، ح۶۸۵؛ خصائص الٲئمّه علیه‌السلام، سید رضی، ص۴

(2) تذکرةالخواص، ابن جوزی، ص ۲۵۰

حسینیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص ۵۰۳، ۵۰۴، ۵۰۶

 

 

اضطرار مخدرات در کربلا

پس از آن‌که سیدالشهداء علیه‌السلام آن اشعار را (که در برخی مقاتل پیرامون شب عاشورا نقل شده) خواندند 

قالَ الرّاوی : فَسَمِعَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ فاطِمَةَ عليهماالسّلام ذلِكَ،

فَقالَتْ: «يا اخي هذا كَلامُ مَنْ قَدْ ايْقَنَ بِالْقَتْلِ.»

فَقالَ: «نَعَمْ يا اخْتاهُ. فَقالَتْ زَيْنَبُ: واثَكْلاهُ، يَنْعي إِلَيَّ الْحُسَيْنُ نَفْسَهُ. قالَ: وَبَكَي النِّسْوَةُ، وَلَطَمْنَ الْخُدُودَ، وَشَقَقْنَ الْجُيُوبَ. وَجَعَلَتْ امُّ كُلْثُومُ تُنادي : وامُحَمَّداهُ واعَلِيّاهُ واامّاهُ وااخاهُ واحُسَيْناهُ واضيعَتاهُ بَعْدَكَ يا ابا عَبْدِ اللّهِ. قالَ: فَعَزّاهُنَّ الْحُسَيْنُ عليه السّلام وَقالَ لَها: يا اخْتاهُ! تَعَزَّيْ بِعَزاءِ اللّهِ، فَإِنَّ سُكّانَ السَّمواتِ يَفْنُونَ، وَاءَهْلَ الاَْرْضِ كُلُّهُمْ يَمُوتُونَ، وَجَميعِ الْبَرِيَّةِ يَهْلِكُونَ. ثُمَّ قالَ: يا اخْتاهُ يا اُمَّ كُلْثُومٍ، وَانْتِ يا زَيْنَبُ، وَ انْتِ يا فاطِمَةُ، وَ انْتِ يا رُبابُ، انْظُرْنَ إِذا انَا قُتِلْتُ فَلا تَشْقُقْنَ عَلَيَّ جَيْبا وَلا تَخْمِشْنَ عَلَيَّ وَجْها وَلا تَقُلْنَ عَلَيَّ هَجْرا.»

راوی گفته كه عليا مكرّمه زينب خاتون دختر فاطمه زهرا عليهاالسّلام، اين كلمات را از برادر خود شنيد، عرضه داشت:

«اين سخنان از آنِ كسی است كه يقين به كشته‌شدن خويش دارد.»

امام حسين عليه‌السّلام فرمود:«بلی چنين است! ای خواهر، من هم در قتل خود بر يقينم.» آن مخدره فرياد واثَكْلاهُ بر آورد كه حسين عليه‌السّلام دل از زندگانی برگرفته و خبر مرگ خويشتن را به من می‌دهد.»

راوی گويد: زنان حرم يك مرتبه همگی به گريه و الم افتادند و لطمه به صورت زدند و گريبان‌ها پاره نمودند و جناب اُمّ‌ كلثوم فرياد برآورد: «وا مُحَمَّداهُ، وا عَليّاهُ، وا حَسَناهُ كه ما بعد از تو ای اباعبداللّه به خواری اندر خاك مذلّت برگيريم.» و اين‌گونه سخنان می‌گفتند.

راوی گويد، امام حسين عليه‌السّلام خواهر خويش را دل‌داری می‌داد و می‌فرمود: «ای خواهر! به آداب خدايی آراسته باش و پيراسته بردباری را شعار خويش ساز؛ به درستی كه ساكنان ملكوت اعلی، فانی می‌گردند و اهل زمين همه می‌ميرند و جميع خلق و همه مخلوقات جهان هستی در معرض هلاك خواهند بود.»

سپس فرمود: «ای خواهرم اُمّ كلثوم، و تو زينب و هم تو ای فاطمه و تو ای رَباب! نظر نماييد كه چون من كشته شوم، زنهار كه گريبان پاره نكنيد و صورت بر مرگ من مخراشيد و سخن بيهوده نگوئيد.»
حضرت زینب سلام الله علیها بی‌هوش شدند و امام‌حسین(ع) به صورت خواهر خود آب زدند تا به هوش آمدند.

 

 

📚منبع

سوگنامه کربلا، محمدطاهر دزفولی، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس

Template Design:Dima Group