فضائل امام عسکری(ع)

فضائل امام عسکری(ع)

 

امام حسن عسکری(ع) آبروی مسلمانان را خرید

امام حسن عسکری(ع) با وجود آنکه در زمان متوکل عباسی کمتر از ۱۵ سال سن داشت و هنوز به امامت نرسیده بود ولی طبق پاره‌ای از روایات به دستور متوکل عباسی زندانی شده بود.

قحطی و خشکسالی همه جا را فرا گرفته بود و همه جانداران در معرض خطر نابودی بودند، مسلمان سه روز پی در پی جهت اقامه نماز استسقا (طلب باران) به صحرا رفتند و نماز خواندند ولی باران نیامد اما روز چهارم جاثلیق (روحانی بزرگ مسیحیان) به همراه مسیحیان به بیابان رفتند و دعا کردند، در آن روز باران آمد.

مسلمانان روز پنجم به بیابان رفتند و نماز خواندند ولی باران نیامد این موضوع سبب سرشکستگی مسلمانان شد، عده‌ای در حقانیت دین اسلام به شک افتادند. گفتگوها در این مورد زیاد شد و قرار بر این بود که روز ششم نیز مسیحیان به همراه جاثلیق به بیابان برای دعا بروند اگر آن روز نیز مثل روز چهارم باران می‌آمد آبروی مسلمانان در نزد مسیحیان بیشتر می‌رفت و سرافکنده و خوار می‌شدند.

متوکل عباسی به یاد امام حسن عسکری(ع) که در زندان بود افتاد، دستور داد آن حضرت را از زندان بیرون آورند و به آن حضرت گفت: ای ابامحمد! دین جدت را دریاب. آن روز مسیحیان به همراه جاثلیق به بیابان رفتند امام حسن عسکری(ع) نیز با چند نفر از خدمتکاران بیرون رفت. آنگاه امام به یکی از غلامانش فرمود: «تو به میان جمعیت مسیحیان برو هنگامی که جاثلیق برای دعا دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرد خود را به کنار او برسان و در میان دو انگشت دست راستش چیزی هست آن را بگیر و بیاور.»

آن غلام به میان مسیحیان رفت و در صف اول کنار جاثلیق ایستاد و همین که او دست‌هایش را به طرف آسمان بلند کرد غلام فوراً در بین دو انگشت دست راست او استخوانی که سیاه رنگ بود برداشت و آورد. امام آن را گرفت و فرمود حالا هرچه می‌خواهی دعا کن.

آن روز آنها هرچه دعا کردند باران نیامد و آسمان صاف و آفتابی شد متوکل از امام عسکری(ع) پرسید: یا ابامحمد! این استخوان چیست؟ امام فرمود: «این استخوان از قبر پیغمبری از پیامبران الهی برداشته شده‌است و هرگاه استخوان بدن پیامبری آشکار گردد باران می‌آید.»

البته مطابق بعضی از روایات این واقعه در زمان معتمد عباسی بوده و این به واقعیت نزدیک‌تر است.

 

📚منبع
کشف الغمه، اربلی، ج ۲، ص ۴۲۹
الفصول المهمّه، ابن صباغ مالکی، ص ۲۶۹
مصائب الاولیا (مقتل چهارده معصوم)، اصغر تاجیک ورامینی، ج ۲، ص ۳۶۵

 

 

مقام اهل‏ بیت(ع) از منظر امام حسن عسکری(ع)

ابوحمزه یکی از اصحاب امام حسن عسکرى(ع) می‌‏گوید:
مکرر دیدم امام با غلامان خودش که از ملل مختلف بودند و ترک و رومی و دیلمی و روسی در میان آنان بود به زبان خودشان سخن می‏‌گوید، من از دیدن این صحنه‏‌ها شگفت‌زده شدم، پیش خود گفتم امام در مدینه متولد شده و با غیر عرب ‏زبان‏ها نیز معاشرتی نداشته‌است پس چگونه به زبان‌های مختلف تکلم می‌‏کند؟

در همان حال امام به من رو آورد و فرمودند: «همانا خدای عزیز و جلیل حجت خود را از سایر آفریدگان ممتاز نموده و به او معرفت هر چیز را عطا فرموده، امام لغت‌های گوناگون و نسب‏‌ها و پیشامدها را می‌داند و اگر چنین نباشد تفاوتی میان امام و مردم نخواهد بود.»

 

📚منبع  

اصول كافى، شیخ کلینی، ج ۱، ص ۵۰۹
ارشاد، شيخ مفيد، ج ۳۴۳
بحارالا نوار، علامه مجلسی، ج ۵۰، ص ۲۶۸

 

 

سفارش امام حسن عسکری(ع) به شیعیان

امام حسن عسکرى(ع) برای علی بن حسین بن بابویه قمی که از بزرگان فقهای شیعه محسوب می‏‌شود نوشت:

«بعد از حمد و ثنای الهی، ترا ای بزرگ‌مرد و مورد اعتماد و فقیه پیرامون من، ابوالحسن علی بن حسین قمی، که خدایت به آنچه رضای اوست موفق فرماید و از نسلت فرزندان شایسته برآورد سفارش می ‏کنم به:
پرهیزکاری در پیشگاه خدا، بر پا داشتن نماز

پرداخت زکات زیرا نماز کسی که زکات نمی‌‏پردازد پذیرفته نمی‏‌شود.
به تو سفارش می‏‌کنم که از خطای مردم درگذری و خشم خویش فرو بری.
به خویشاوند صله و رسیدگی نمایی‌. 
با برادران مواسات کنی.

در رفع نیازهای آنان در سختی و آسایش بکوشی.
در برابر نادانی و بی‏‌خردی افراد بردبار باشی.
در دین ژرف ‏نگر. در کارها استوار باش.
با قرآن آشنا باشی.

اخلاق نیکو پیشه‏‌سازی.
امر به معروف و نهی از منکر کنی.»

خدای متعال می‏‌فرماید:
«لا خیر فی کثیر من نجواهم الاّ من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس.» 
«در بسیاری از سخنان‌شان با هم خیری نیست مگر کسی که به صدقه‌دادن یا نیکی‌کردن یا اصلاح میان مردم فرمان دهد.
از همه بدی‌ها و زشتی‌ها خودداری کن و بر تو باد که نماز شب بخوانی.»

همانا پیامبر(ص) به علی(ع) سفارش کرد و فرمود: «ای علی بر تو باد نماز شب، بر تو باد نماز شب، بر تو باد نماز شب.
کسی که نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست و به سیره ما عمل نکرده است.
پس به سفارش من عمل کن و به شیعیان من نیز دستور بده آنچه به تو فرمان دادم همان‌طور عمل کنند و به تو باد که صبر و شکیبایی ورزی و منتظر فرج باشی.»

همانا پیامبر(ص) فرمود:
«افضل اعمال امت من انتظار فرج است.»
شیعیان ما پیوسته در حزن  و اندوه خواهند بود تا فرزندم امام قائم(عج) ظاهر شود.
همان که پیامبر(ص) بشارت داد که زمین را از قسط و عدل پر می‏‌کند همچنان‌که از ظلم و جور پُر شده است.

ای بزرگمرد و مورد اعتماد من اباالحسن، صبر کن و شیعه مرا به صبر فرمان ده، همانا زمین از آن خداست که بندگانش را وارث آن می‏‌سازد و سرانجام نیکو برای پرهیزکاران است و سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیانم باد و خدا ما را کافی است و چه خوب وکیل و مولی و یاوری است.»

 

📚منبع

علل الشرائع، شیخ صدوق، مقدمه ج۱، ص۴

 

 

عبادت امام عسکری(ع) در زندان

شيخ مفيد به سند خود از محمد بن اسماعيل بن ابراهيم بن موسی بن جعفر روايت کرده که:
زمانی که ابومحمد عليه‌‏السلام زندانی بود، عباسيان نزد صالح بن وصيف آمده و بدو گفتند: بر او [امام] سخت‏گيری کن.  

صالح بدانان گفت: با او چگونه رفتار نمايم، در حالی که دو تن از بد نهادترين انسان‏هايی را که سراغ داشته‌ام بر او گماشته‏‌ام، ولی آن دو به عبادت و نماز و روزه رو آورده‌‏اند و در حد عالی بدان پاي‏بند هستند. سپس دستور داد آن مأموران را احضار کردند و به آنان گفت: وای بر شما، چرا با اين مرد با مهربانی رفتار می‌کنيد؟!

گفتند: درباره‏ مردی که روزها را روزه می‏‌گيرد و تمام شب را به عبادت می‏‌پردازد چه بگوييم. او خموشی گزيده و به عبادت مشغول است. هرگاه بدو می‏‌نگريم لرزه بر انداممان می‌افتد و از خود بی خود می ‌شويم.  
عباسيان که اين سخنان را شنيدند، نااميد شده باز گشتند.

 

📚منبع

ارشاد، شیخ مفید، ص ۳۴۴
اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۳، ص ۴۰۶
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۰، ص ۳۰۸

 

 

ترغیب امام عسکری(ع)  به خدمت رسانی

ابوهاشم می‌گوید: روزی در محضر امام عسکری علیه‌السلام بودم، آن حضرت فرمود: «یکی از درهای بهشت، بابُ المعروف است. از آن در کسی داخل بهشت نمی‌شود مگر این که در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت نماید.»

تا این را از حضرت شنیدم، خدا را سپاس گفتم و بسی خشنود گردیدم؛ زیرا یکی از برنامه‌های زندگی من، خدمت رسانی به مردم و رفع نیاز پابرهنگان و محرومان بود. تا این مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه کرد و فرمود: «بله، کسانی که در این جهان به مردم کمک می‌کنند، در جهان دیگر نیز سربلند و جایگاه آنان برجسته‌است. ای ابوهاشم! خدا تو را از این گروه قرار دهد، خدای تو را رحمت کند.»

 

📚منبع

اصول کافی، شیخ کلینی، ج۱، ص ۵۰۳

 

 

حاجتت را از ما ( امام حسن عسکری ) بخواه

وَ قَالَ أَبُو هَاشِمٍ كُنْتُ مُضَيَّقاً فَأَرَدْتُ أَنْ أَطْلُبَ مِنْهُ مَعُونَةً فَاسْتَحْيَيْتُ فَلَمَّا صِرْتُ إِلَى مَنْزِلٍ لِي وَجَّهَ إِلَيَّ بِمِائَةِ دِينَارٍ وَ كَتَبَ إِلَيَّ إِذَا كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَلَا تَسْتَحْيِ وَ لَا تَحْتَشِمْ وَ اطْلُبْهَا فَإِنَّكَ تَرَى مَا تُحِبُّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

ابوهاشم گفت وقتی در ضیق و تنگی در امر معاش بودم خواستم از حضرت امام حسن عسکری (صلوات الله علیه) معونه طلب کنم خجالت کشیدم، چون به منزل خود رفتم آن حضرت برای من صد اشرفی فرستاد و نوشته بود: «هرگاه حاجتی داری خجالت مکش، شرم مکن، بلکه طلب کن آن را از ما که خواهی دید ان شاء اللّه.»

 

📚منبع
الكافی (ط – الإسلامية)، شیخ کلینی، ج‏ ۱، ص ۵۰۸
مناقب، ابن شهرآشوب، ج‏ ۴، ص ۴۳۹
الثاقب في المناقب، نصیرالدین طوسی، ص ۵۶۶
الإرشاد، شیخ مفید، ج‏ ۲، ص ۳۳۰

 

 

علم امام حسن عسکری(ع)

هنگامی‌که امام حسن عسکری علیه‌السلام در دوران طفولیت به سر می‌برد، متوکل پدرش امام هادی علیه‌السلام را به شهر سامرا منتقل نمود و لذا آن حضرت از کودکی در سامرا بودند.
از داستانی که از دوران کودکی آن حضرت نقل شده‌است مشخص می‌گردد که آن حضرت از همان ابتدا از علمی الهی برخوردار بوده اند.

روزی شخصی امام حسن عسکری علیه‏‌السلام را در آن هنگام که کودک بود مشاهده کرد که در کنار عده‌ای از کودکان که بازی می‏‌کردند ایستاده‌است و گریه می‏‌کند. او پنداشت که امام بخاطر نداشتن بازیچه‌ای که در دست کودکان دیگر است می‌گرید، از این رو نزد حضرت رفت و گفت: ناراحت نباش، ای پسر رسول خدا! من برایت می‌‏خرم!
آن حضرت ناراحت شده و گفت:

«ما را برای بازی نیافریده اند.»
آن مرد حیرت کرد و گفت: پس برای چه آفریده‌اند؟
فرمود: «برای دانش و پرستش.»
مرد با تعجب پرسید: از کجا این را می‌گویی؟

فرمود: «زیرا خداوند فرموده: أَفَحَسِبتُم إِنَّما خَلَقْناکُم عَبَثاً و أَنَّکُمْ إِلَینا لا تُرجَعونَ؛ آیا گمان می‏‌کنید که شما را بیهوده (و برای بازی) آفریده‌ایم و شما به ما بازگشت نمی‌کنید؟»(۱)
او گفت: با آنکه کودک هستی و گناهی بر تو نیست چرا اینگونه منقلب هستی و از خدا می‌ترسی؟
حضرت فرمود:

«مادرم را دیدم که می‌خواست با چند قطعه هیزم ضخیم آتشی بر پا کند. پس برای روشن کردن آن هیزم‌های بزرگ، هیزم‌های کوچکی را روشن کرد. گریه من از این جهت است که مبادا ما جزیی از آن هیزم‌های ریز و کوچک دوزخیان قرار گیریم!»(۲)

 

📚 منبع
(۱) سوره مومنون، آیه ۱۱۵
(۲) احقاق الحق و ازهاق الباطل، شهید ثالث، ج۲۹، ص۶۵

 

 

توصیه‌های امام حسن عسکری(ع)

«شما را سفارش می‌کنم به تقوای الهی و مراقبت درامر دینتان و کار و کوشش برای خدا و راستگویی و ادای امانت به کسی که امانتی به شما سپرده‌است، صاحب امانت نیکوکار باشد یا تبهکار، و سجده طولانی و نیکو همسایه داری؛ زیرا محمّد صلی الله علیه و آله برای این امور آمده است.»

«در میان عشیره‌های (مخالفان) ما، نماز بخوانید، در تشییع جنازه‌هایشان شرکت کنید، از بیماران‌شان عیادت کنید، حقوق آنان را بگذارید؛ زیرا هرگاه فردی از شما در دینش، پارسا و در گفتارش، راستگو باشد و امانت را ادا کند و با مردم خوش‌خویی کند، گفته شود: این شیعه است و این، مرا شاد می‌سازد.»

«تقوای الهی پیشه کنید، مایه آراستگی ما باشید، نه باعث ننگ و زشتی.
هرگونه دوستی را برای ما جلب کنید و هرگونه زشتی را از ما دور سازید؛ زیرا هر خوبی که در حقّ ما گفته شود، ما اهل آن هستیم و هر بدی که درباره ما گفته آید، نه چنانیم.
ما را در کتاب خدا، حقّی است و با رسول خدا خویشاوندیم و خداوند، ما را پاک شمرده‌است و جز ما، هر کس چنین ادعایی کند، دروغگوست.»

«خدا و مرگ را، فراوان یاد کنید و بسیار قرآن بخوانید و فراوان بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات بفرستید؛ زیرا صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله ده ثواب دارد.
آن چه را به شما سفارش کردم پاس دارید، شما را به خدا می‌سپارم و بدرودتان می‌گویم.»

 

📚منبع
تحف‌العقول، ابن شعبه حرّانی، صفحه ۴۸۷

 

 

نمونه‌ای از کرم و بزرگواری امام حسن عسکری(ع)

محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر(ع) می‌گوید: به تهیدستی و فقر مبتلا شده بودیم و زندگی را به سختی می‌گذراندیم، پدرم (علی بن ابراهیم) گفت: نزد این مرد (امام حسن عسکری) برویم، زیرا او به جوانمردی و بزرگواری، توصیف می‌شود.
گفتم: آیا او (امام حسن) را می‌شناسی؟

پدرم گفت: نه، نمی‌شناسم و هرگز او را ندیده‌ام، با هم به حضور آن حرکت کردیم. در مسیر راه، پدرم گفت: (چقدر نیاز داریم که آن حضرت دستور پانصد درهم را برای ما بدهد، تا ۲۰۰ درهم آن را صرف در پوشاک و ۲۰۰ درهم آن را صرف در بدهکاری کنیم و ۱۰۰ درهمش را برای مخارج زندگی به مصرف رسانیم).

من با خود گفتم: کاش ۳۰۰ درهم نیز به من بدهد، صد درهم آن را پوشاک، صد درهمش را در مخارج زندگی به مصرف برسانم و با صد درهم آن الاغی خریداری کنم.
پس از ساعتی از محضر امام حسن(ع) مرخص شدیم، غلامش آمد و کیسه پولی به پدرم داد و گفت: این کیسه، حاوی ۵۰۰ درهم است، ۲۰۰ درهم آن برای پوشاک، ۲۰۰ درهم آن برای برای بدهکاری و ۱۰۰ درهم آن برای مخارج زندگی شما است.

و کیسه دیگری به من داد و گفت: این کیسه حاوی ۳۰۰ درهم است، صد درهمش برای پوشاک و صد درهمش برای مخارج زندگی و با صد درهمش الاغی برای خود خریداری کن، ولی به کوهستان (باختران و اطراف) نرو بلکه به (سوراء) برو، محمد بن علی بن ابراهیم به سوراء رفت و در آنجا با زنی ازدواج کرد.

روایت کننده گوید: اکنون علی بن ابراهیم (به خاطر آن کمکهای امام حسن) املاکی دارد که قیمت محصول آن معادل هزار درهم است، در عین حال پیرو (مذهب واقفی) است (یعنی معتقد است که امام کاظم(ع) همان امام قائم(ع) است و بعد از او امامی نیست.)

محمد بن ابراهیم می‌گوید: به علی بن ابراهیم گفتم: وای بر تو! مگر دلیلی روشنتر از این وجود دارد؟
(درباره امامت امام حسن عسکری علیه‌السلام)
علی بن ابراهیم در پاسخ گفت: این کیشی است که به آن عادت کرده‌ایم.

 

📚منبع
اصول کافی، شیخ کلینی، ص۳۰۹

 

 

ارتباط امام حسن عسکری(ع) با شیعیان خویش

پیشوای یازدهم علیرغم فشارهای شدید سیاسی و با وجود حضور اجباری در مناطق نظامی و تحت کنترل، با تیزبینی خاصی با دوستان و شیعیان خویش ارتباطی عمیق ایجاد کرده بود.

امام حسن عسکری(ع) در یکی از روزها داود بن اسود را فرا خوانده و چوبی گرد و دراز به اندازه کف دست در اختیارش گذاشت و دستور داد که آن را به عثمان بن سعید عمری از افراد مورد اعتماد امام عسکری(ع) و اولین نائب خاص حضرت مهدی علیه‌السلام برساند.

او می‌گوید: به قصد اجرای فرمان حضرت عسکری(ع) به راه افتادم. در راه با سقایی رو به رو شدم که استرش راه را سد کرده‌بود. من آن چوب را به هدف راندن استر بالا برده و به حیوان زدم. ناگهان چوب شکسته و شکاف برداشت، چون چشمم به قسمت شکافته چوب افتاد، نامه‌هایی را دیدم که در داخل آن جاسازی شده بود. با عجله چوب را در آستینم پنهان کردم.

در این حال مرد سقا شروع کرد به داد و فریاد کردن، به من و سرورم دشنام می‌داد. بعد از انجام ماموریت، به خانه امام(ع) بازگشتم. عیسی از خدمتگزاران آن حضرت به نزدم آمد و گفت: مولای تو می‌گوید:

«چرا استر را زدی و چوب را شکستی؟! دیگر کاری نکن که نیازی به عذرخواهی داشته‌باشد و از تکرار خطای خود خودداری نما. اگر شنیدی کسی به ما دشنام می@دهد اعتنا نکن و از معرفی خود پرهیز کن، چون ما در سرزمینی بد زندگی می@کنیم. پس راه خود را برو و بدان که اخبار و احوال تو به ما می‌رسد.»

 

📚منبع
المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۲۷
مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج۱۲، ص۲۱۴

Template Design:Dima Group